میبینم


به هرجا من نگه کردم فقط اغیار میبینم بدون همره و عشقی بدون یار میبینم...
به هرجا من نگه کردم فقط اغیار میبینم بدون همره و عشقی بدون یار میبینم جهان را خوار میدانم خودم را خوار تر از تو اجل را من پسوی هر در و دیوار میبینم نگهدار خودم را خود بدانم نیست غیر از خود خدایی را...
به هرجا من نگه کردم فقط اغیار میبینم
بدون همره و عشقی بدون یار میبینم
جهان را خوار میدانم خودم را خوار تر از تو
اجل را من پسوی هر در و دیوار میبینم
نگهدار خودم را خود بدانم نیست غیر از خود
خدایی را در این دنیا که من بیکار میبینم
حیات نیستی به از همه هستی و ناکامی
که هستیِ خودم را یک تن بیمار میبینم
بد اندیشی و کج خلقی و بد کار و رفتاری
درون خلق و خوی خود دو صد بسیار میبینم
اگر دنیا گلستان است و صد گل دارد و بلبل
میان این گلستان ها خودم را خار میبینم
اگر آخر دهد پاداشِ ما را ایزد یکتا
من این پاداش خود را یک سری بر دار میبینم
محمدعلی پورپوری