در نیمه شبی سَخت به آغوش کشیدم
دیدار تو را .......قصه ی ویرانِگی ام را
خورشید زد و خوابِ مرا،سَخت بهم زد
بیدار شدم ، طَعنه مزن خَستگی ام را
مَن پیله بودم ، طِفل بودَم ، کودک خامی
لَب بر لب من لَحظه ی دیوانگی ام را
دردی به تَنم بهر شفاعت به دُعایم
دیدار تو...........دیدار تو، فرزانگی ام را
من در هَمه آفاق ،نَدیدم چو جَمالت
چَشمانِ سیاه ، لَحظه ی آوارگی ام را
درمان مَنِ مَست فقط بوسه ی ناب است
تو بوسه بِزن ، بوسه ی ، مَستانگی ام را
علی کرمعلی
دیدار تو را .......قصه ی ویرانِگی ام را
خورشید زد و خوابِ مرا،سَخت بهم زد
بیدار شدم ، طَعنه مزن خَستگی ام را
مَن پیله بودم ، طِفل بودَم ، کودک خامی
لَب بر لب من لَحظه ی دیوانگی ام را
دردی به تَنم بهر شفاعت به دُعایم
دیدار تو...........دیدار تو، فرزانگی ام را
من در هَمه آفاق ،نَدیدم چو جَمالت
چَشمانِ سیاه ، لَحظه ی آوارگی ام را
درمان مَنِ مَست فقط بوسه ی ناب است
تو بوسه بِزن ، بوسه ی ، مَستانگی ام را
علی کرمعلی