دل‌مُردگان


ما که دل چون سنگ می‌پَروَرده‌ایم بگریستیم ما که عمری اشکِ خود جمع...
ما که دل چون سنگ می‌پَروَرده‌ایم بگریستیم ما که عمری اشکِ خود جمع کرده‌ایم بگریستیم گریه گر خیسانده رخساری ز این بیچارگان ما که از رخوت دِگر دل‌‌مرده‌ ایم بگریستیم بعدِ آن روزی که رحمت شد میانِ ما...
ما که دل چون سنگ می‌پَروَرده‌ایم بگریستیم
ما که عمری اشکِ خود جمع کرده‌ایم بگریستیم

گریه گر خیسانده رخساری ز این بیچارگان
ما که از رخوت دِگر دل‌‌مرده‌ ایم بگریستیم

بعدِ آن روزی که رحمت شد میانِ ما شرور
ما که هرجا ننگِ رسوا خورده‌ایم بگریستیم

روی‌ما از جرمِ بدنامش هنوز هم تار بود
ما که جسمی بی‌سروپا گشته‌ایم بگریستیم

رام بختی کور و با دستان‌‌مان اهلی شدیم
ما که آخر سر به خاک آورده‌ایم بگریستیم