گله


گله

ای فلک از دست تو دارم هزاران من گله بخت ناکامم ببین در کوره راه فاصله می رسد روزی که دیگر نیستم در این جهان خاک می ریزد نمی ریزد سرشکی در نهان دل درون سینه ام سر روی زانو ای دریغ آن یکی تنگ و فشرده...

ای فلک از دست تو دارم هزاران من گله
بخت ناکامم ببین در کوره راه فاصله
می رسد روزی که دیگر نیستم در این جهان
خاک می ریزد نمی ریزد سرشکی در نهان
دل درون سینه ام سر روی زانو ای دریغ
آن یکی تنگ و فشرده این یکی در زیر تیغ
چون حبابی روی آب‌اند آرزوها سر به سر
شهریار بختش چو باشد ماند یک شب با قمر
زد خطا خط کفم از فال کولی نیمه شب
از سیاهی طالعم بود روز روشن زین سبب
از وفاداری او هیچم ندار چندان امید
کز سیاه‌کاری او هر تار مویم شد سفید
مرغ بخت بر بام خانه شد اسیر زخم چنگ
بخت بد بین می زند این شیشه را دائم به سنگ
رفتی و حسرت نشست از جور تو بر خاطرم
اینچنین افتاده‌است دست فلک این پیکرم

بهروز‌کمائی

منتخب امروز


انتشار نتایج عجیب یک نظرسنجی درباره خیانت