گفتوگو با «مارین میلر» و «آروند دشتآرای» بازیگر و کارگردان نمایش «رد پای صورتی»
بیش از یک دهه است که سینمای ایران در ترکیب بازیگران و حتی سایر عوامل فنی برخی فیلمها از هنرمندان غیرایرانی بهره میبرد. حالا انگار نوبت به تئاتر رسیده تا از چنین امکانی برخوردار شود. در جشنواره فجر سال پیش در دو نمایش شاهد بازیگرانی از هند،...
بیش از یک دهه است که سینمای ایران در ترکیب بازیگران و حتی سایر عوامل فنی برخی فیلمها از هنرمندان غیرایرانی بهره میبرد. حالا انگار نوبت به تئاتر رسیده تا از چنین امکانی برخوردار شود. در جشنواره فجر سال پیش در دو نمایش شاهد بازیگرانی از هند، ارمنستان و مجارستان بودیم. اکنون «آروند دشتآرای» هم در دومین تجربه کارتونیاش بر صحنه تئاتر برای ایفای نقش «پلنگ صورتی» در نمایش تازهاش «رد پای صورتی» به سراغ یک بازیگر خانم هلندی رفته است؛ «مارین میلر» که در هلند متولد شده، تنها دوران کودکی را آنجا گذرانده و سپس به انگلستان مهاجرت کرده است. او از بازیگران مطرح و بینالمللی است که جوایز فراوانی از جشنوارههای معتبر تئاتر اروپا به دست آورده است. جایزههای جشنواره «اسپولتوِ» ایتالیا و «مایکل برایانت» از تئاتر ملی لندن از آن جمله هستند. بر زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسه تسلط دارد و هشت گویش از زبان انگلیسی را میداند. همچنین تاکنون کارگاههای آموزشی متعددی در زمینه تئاتر فیزیکال و حرکت مدرن برگزار کرده است. از نخستین روزهای اجرای نمایش «رد پای صورتی» در تماشاخانه ایرانشهر، «مارین میلر» بیش از سایر بازیگران مورد توجه قرار گرفت. گرچه خیلیها که با شیوه و فضای کارهای دشتآرای آشنا بودند، از همان ابتدا مقابل «رد پای صورتی» موضع گرفتند و آن را یک اثر تجربی صرف تلقی کردند، ولی حضور یک بازیگر هلندی حتی پای مخالفان و منتقدان این کارگردان جسور را به ایرانشهر باز کرد تا شاهد یکی از خلاقانهترین شخصیتپردازیهای نمایشی در تئاتر ایران باشند. به همین بهانه، پای حرفهای بازیگر و کارگردان نمایش «پلنگ صورتی» نشستیم.
میلر: برای بازی در نقش پلنگ صورتی با چالش دشواری روبهرو بودم. حتی نمیدانستم از پس این کار برمیآیم یا نه. هنوز هم نمیدانم که آیا موفق شدهام و پلنگ صورتی هستم یا نه. این ویژگی شخصیت من است که به سمت چالشهای سخت پیش بروم. باید خودم را به آن میسپردم تا آنچه را از ما میخواهند، اجرا کنیم. گاهی فکر میکردم اگر موفق نمیشوم، چندان مهم نیست. بیشتر سعی میکنم. با این هدف، بارها از ابتدا آغاز کردم. برای نزدیکشدن به تماشاگر باید سخت کار میکردم؛ کاری که در تمرینها انجام دادیم. ابتدا گمان میکردم گم شدهام. بعد در جریان تمرینها به تدریج آرامش پیدا کردم. وقتی به گروه تولید «رد پای صورتی» پیوستم، تصورم این بود که گروه کار بزرگی میکند. بنابراین مثل همه درگیر کارهای خلاقه و ایدهپردازی برای اجرا و متن شدم.
دشتآرای: باید این توضیح را اضافه کنم که نمایشنامه «رد پای صورتی» به صورت کارگاهی در طول تمرینها نوشته شد.
تمرینها چطور بود؟ فانتزیهای نمایش را چگونه میساختید؟
میلر: پروسه خیلی سختی را پشت سر گذاشتیم، چون باید از شوخیها و طنزهای مرسوم عبور میکردیم. من را از بدو ورود به تمرینها، درگیر ایدهپردازی کردند. به همین خاطر، احساس بیگانگی نداشتم بلکه یکی از اعضای گروه بودم. فکر میکردم این یک جنون است که یک کارتون را روی صحنه بیاورند. در جهان امروز، اغلب نمایشها قصد دارند مشکلات دنیا را حلوفصل کنند. از اینرو در پروسه تولید هستیم، میدانستیم که با وضعیتی دشوار روبهروییم که جرات زیادی میخواهد، چون باید به جهان کارتونی کاری که میساختیم، متعهد میماندیم و در عین حال، حرفمان را میزدیم.
فکر میکنید مخاطب این نمایش کدام قشر از مردم هستند؟ آیا آن را یک تئاتر عامهپسند میدانید؟
میلر: اتفاقا معتقدم «رد پای صورتی» تئاتری برای مردم نیست. شاید به نظرتان همانگونه که انیمیشن پلنگ صورتی در قرن بیستم تولید شد و مورد توجه همه و عوام گرفت، نمایش ما هم، اثری عامیانه باشد، ولی فکر میکنم «رد پا...» ویژگیهای تئاتر مردمی را ندارد. طراحی صحنه ما پیچیده نیست. یک صحنه خالی و ساده است البته تئاتر لزوما نباید اینطور باشد. ما مدام از خودمان میپرسیدیم با کدام ایدهها و شیوهها، باید صحنه را پر کنیم؟ اینکه در جستوجوی ایده متفاوتی بودیم تا به وسیله آن، صحنه را طراحی کنیم و شخصیت دشوار پلنگ صورتی را روی صحنه نمایش بدهیم، یعنی داشتیم راههای دیگری مییافتیم تا به پاسخ پرسشهایمان برسیم. نمیخواستیم از آنچه در نمایشهای دیگر به عنوان عناصر مهم رایج است، استفاده کنیم. اجرای این نمایش، یک دیوانهبازی تمامعیار بود. همین هم باعث شد پیشنهاد بازی در آن را قبول کنم.
آیا برای اجرای نقش «پلنگ صورتی»، دوباره کارتونهای پلنگ صورتی را تماشا کردید یا متکی به کارگردانی آقای دشتآرای بودید؟
میلر: آروند حین تمرینها میگفت پلنگ صورتی چه کارهایی را انجام میدهد و چه کارهایی را نه اما من باید وضعیت جسمانی پلنگ صورتی را میساختم و این، سختترین کار من بود. نمیتوانستم برای انجام آن، به دیگران تکیه کنم. خودم در مقام بازیگر وظیفه داشتم از عهدهاش بربیایم. بنابراین نشستم تمام کارتونها را برای چندمینبار تماشا کردم. اگر در هر کاری غیر از «رد پا...» حضور داشتم، این کار را نمیکردم. باید از شخصیت اصلی پلنگ صورتی فاصله میگرفتم تا تصویری را که مخاطبان در ذهن داشتند، ایجاد کنم. لازم بود ابتدا این شخصیت کارتونی را میشناختم. برایم گنگ بود که آیا میتوانم بر مبنای آن کارتون بامزه یک شخصیت زنده بسازم.
دشتآرای: در واقع اصل ماجرا هم این بود که از خودمان پرسیدیم چطور میشود یک نقاشی دو بعدی را به یک موجود زنده که نفس میکشد و زندگی میکند، تبدیل کرد.
کدام وجه از شخصیت پلنگ صورتی، برای شما دشوارتر بود؟
میلر: خب پلنگ صورتی شخصیت پیچیدهیی است، چون خیلی آزاد رفتار میکند. گاهی مهربان است و لحظهیی بدجنس. بعضی وقتها پلیس میشود یا دزد اما زمان دیگری، فقط یک حیوان است که به دیگران محبت میکند. در کل یک شخصیت چندوجهی دارد که دست بازیگر را برای اجرا باز میگذارد و از طرفی هم کارش را دشوار میکند، چون بازیگر نمیداند باید کدام بُعد از شخصیت او را در صحنه تئاتر، زندگی کند.
فکر میکنید اجرای نمایش «رد پا...» چه تاثیری بر ذهن مخاطب دارد؟
میلر: نمیتوانم به این پرسش شما پاسخ بدهم، چون هر مخاطب، برداشت خودش را از نمایش خواهد داشت. خودم هر بار که نمایش را میبینم، متوجه چیزهای جدیدی در آن میشوم.
دشتآرای: به نظرم این نمایش یک پیشنهاد است تا تخیل تماشاگر بزرگسال را به بازی بگیریم. تماشاگری که شروع کند با نمایش «رد پا...» تخیل کند، لذت فراوانی از تماشای آن میبرد، برعکس مخاطبی که در مقابل آن موضع بگیرد، لذتی نمیبرد، چون تکلیف این کار با خودش معلوم است. نمایش ما میگوید دارم به سادهترین شکل ممکن حرفم را زنم. من نمیخواهم حرف پیچیدهیی بزنم، ولی ما عادت کردهایم که هر تئاتری ببینیم، شب در خانه گریه کنیم! من آن نوع تئاتر را هم ساختهام. اگر این کار را میسازم به آن معناست که دارم یک چیزی را جستوجو میکنم. جستوجوی من در سادهکردن این تقابلهاست. متاسفانه در کشور و جامعه هنری و روشنفکری ما، خلاقیت طرفدار ندارد. اینجا شعار دادن مرسوم است! پزیشنکردن خودت به عنوان یک هنرمند این شکلی یا آن شکلی رواج دارد اما خطرکردن و ماجراجویی مرسوم نیست. دیوانهبازی و معرفی مدیومهای جدید مرسوم نیست. عیار ما برای سنجش کار خوب، شده میزان تماشاگر! اگر کاری 400 نفر تماشاگر داشته باشد، کار خوبی است و اگر کاری با توجه به شرایط خاصش، 100 نفر تماشاگر داشته باشد، تبدیل میشود به یک نمایش ضعیف. در صورتیکه اینطور نیست. فراموش نکنیم تئاتر کامل هیچ کجا وجود ندارد. باید به ارزش و روند یک گروه و تجربیاتشان توجه کرد که چه کار میکنند.
آقای دشتآرای، چرا برای اجرای «رد پای صورتی»، یک داستان تازه نوشتید و از داستانهای آشنای مجموعهکارتونهای پلنگ صورتی استفاده نکردید؟فکر میکنم در آن صورت، تماشاگر بیشتر با کار شما همذاتپنداری میکرد.
دشتآرای: فکر میکنم این ذات خوانش است.
یعنی برداشت شما از نمایش پلنگ صورتی است.
دشتآرای: دقیقا. ما در نمایش تنتن، شعارمان این بود که «این تنتن ماست». اینجا هم میگوییم «این پلنگ صورتی ماست»! یعنی تقابل بین آرتیست، میشود آنتیتز با انیمیشن اصلی که وجود دارد. یک سنتز به وجود میآید که در واقع همین نمایشی است که اجرا میکنیم. من نمیخواستم عین به عین یک انیمیشن را بازسازی کنم. چنین چیزی خندهدار است. آن وقت باید یک انیمیشن دیگر میساختم. حتی اگر یک انیمیشن دیگر هم میساختم، آن نسخه اصلیاش نمیشد. ما این کاراکترها را منبع الهام قرار میدهیم و از آنها استفاده و در وضعیت خودمان خوانش میکنیم. برای مثال در رابطه مورچه و موچهخوار، مورچه را تبدیل کردم به یک زن و ارتباط آن دو تبدیل شد به یک کنش جدید. این اختگی که بین آن دو نفر اتفاق میافتد و مورچهخوار مدام میخواهد مورچه را بخورد، ولی مدام کات میخورد، همان ابزوردبودن تکراری است که در جامعه ما یا در ارتباطات بین انسانی ما وجود دارد. مثلا یک اتفاق کوچک که بین پلنگ صورتی و مرد سفید میافتد، آنقدر حجم دعوا گسترده است که یک بحران بزرگ در کل نمایش درست میشود. این همان قاعده اسلپاستیک است.
خانم میلر، آیا پیش از این سابقه بازی در نمایشهای فانتزی را داشتید یا کارهای فانتزی دیده بودید؟
میلر: خیر، نه دیده و نه بازی کرده بودم، چون فکر میکردم چنین دیوانههایی در دنیا وجود ندارند. انجام اینگونه کارها، هیچ کجا معمول نیست. شاید بچهها از تماشای آن خیلی ذوقزده بشوند اما این کاری برای کودکان نیست. اتفاقا «رد پا...» در لایه زیرین متنش، کاملا جدی است. در آن به همهچیز فکر شده. نکته جالب اینکه همزمان فانتزی و متفکر است و همچنین شکلی از کمدی است. این شیوه دیگری برای واردشدن به کالبد بشر است. میتوان چاقو را به قلب مردم فرو کرد تا احساساتشان جریحهدار بشود، یا به مغزشان تا فکرشان را درگیر کنیم اما اجرای این نمایش، مثل قلقلکدادن تماشاگر است. «رد پای صورتی» یک نمایش گرم است. وقتی مردم نگاه میکنند که این دیوانهبازیها را روی صحنه اجرا میکنیم، تخیلشان را به ما میسپارند تا با نمایش همراه بشوند. همه مردم دنیا، امروز کودک درون دارند. با اجرای آثار کمدی، میتوان همان حرفهایی را زد که گاهی با تراژدی بیان میشوند. شما در این نمایش، کارگردانی را میبینید که نمیتواند فیلمش را تمام کند و همین موضوع برای او به یک کابوس تبدیل شده. آدمهای زیادی وجود دارند که به آرزوهایشان میرسند. اینکه برخی عوامل بیرونی مانع بشوند تا یک کارگردان به آرزوی خود نرسد، برای همه آشناست. ما در ظاهر به مرد دماغگنده و پلنگ صورتی که به خاطر یک تکه استخوان جنگ و دعوا دارند، میخندیم. در حالیکه خودمان هم در زندگی، گاهی جنگهای احمقانه انجام میدهیم. بامزه اینجاست که در پایان ماجرا، دماغگنده در این نبرد احمقانه میمیرد. این موضوع به نظر ما مسخره میآید، در صورتی که بهشدت مساله گریهداری است. من در شیوه بازیگریام سعی نمیکنم نمایش را تبدیل به چیزی بکنم که نیست اما حس میکنم اینها ویژگیهای خاص و فوقالعادهیی هستند که نمایش را تبدیل به یک اثر خاص میکنند.
نظرتان در مورد بازیگران ایرانی که در این نمایش، کنار شما بودند، چیست؟
میلر: باید اعتراف کنم که تسلط بازیگران ایرانی بر بدنشان عالی است. همبازی من در «رد پای صورتی»، یعنی آقای «کاظم سیاحی» فوقالعاده است. او در هر اجرا یک حرکت تازه اجرا میکند، چون خیلی خلاق است. خوشحالم که هیچوقت در گروه اجرایی این نمایش، یک بیگانه نبودم. پروسه تولید این کار، خیلی مشارکتی بود. با هیچ کدام از بازیگران ایرانی مشکلی نداشتم. ارتباط خیلی خوبی داشتیم. همه به من لطف دارند. گاهی برایم چیزهایی را ترجمه میکنند، یا با هم انگلیسی صحبت میکنیم. البته با کاظم انگلیسی حرف نمیزنم اما زبان جدیدی برای خودمان اختراع کردهایم تا بتوانیم حرف بزنیم.
آقای دشتآرای، پیش از «رد پای صورتی»، تولید پروژههای کارتونی را با نمایش «تنتن و راز قصر مونداس» شروع کردید. نخستینبار جرقه آوردن شخصیتهای کارتونی به صحنه تئاتر، از کجا زده شد؟
دشتآرای: من نمایش «تنتن» را دوست داشتم در روزگاری کار کنم که حال مردم خیلی بد بود. در هشت سال گذشته وضعیت روحی و اقتصادی و شرایط روانی جامعه آنقدر شرایط خاص و حادی بود که تصور میکردم ما به عنوان هنرمند اگر بخواهیم حرفی با مردم بزنیم، باید از مسیر فانتزی و شوخی باشد. اصلا نمیشد در آن روزها حرف جدی زد. این دلیل جامعهشناختیاش بود. دلیل تئاتریاش این بود که در فضای تئاتر، همیشه کمبود فضای فانتزی و ژست و استفاده از اسلپ استیک و کمدی دلارته را حس میکردم، چون تئاتر ما این شکل از نمایش را نداشت و خب ورود به آن هم خیلی ترسناک بود، به خصوص در بستر تئاتر ما. دلیل دیگر این است که امروز هنرمند بودنم را مدیون یک چیزهایی هستم. مثلا اگر در دورهیی تنتن نمیخواندم، میل ماجراجوییام سر باز نمیکرد. همانطور که اگر در سنین خردسالی روی فرش چهاردست و پا راه نمیرفتم، اینقدر روی شناخت بصری من از جهان تاثیر نداشت! یا مثلا پلنگ صورتی جزو اولین کارتونهایی بود که من را با فلسفه آشنا کرد! در نتیجه فکر میکنم جسمانیتدادن به نوستالژیها روی صحنه، از انگیزههای دیگر تولید این کارها بود. ضمن اینکه معمولا سعی میکنم کارهایی را که بلد هستم، انجام ندهم! در فاصله اجرای پلنگ صورتی، آنچه را در تنتن تجربه کردم، اینجا تکرار نکردم. حتی کارمان را از یک کمیکاستریپ سختتر کردیم. در واقع ما داریم یک انیمیشن را بازخوانی میکنیم.
و فکر نمیکنم بازخوانی یک انیمیشن کار سادهیی باشد.
دشتآرای: بله، این کار ما را سختتر میکرد، چون انیمیشن از قواعد خاصی پیروی میکند. در انیمیشنهای پلنگ صورتی بازیهایی با قواعد فیزیکی نیوتن وجود دارد که به هیچوجه نمیشود آنها را در صحنه تئاتر اجرا کرد، مگر با استفاده از تکنولوژیهای جدید برای خلق صحنههای پیچیده و امکانهای اجرایی جدید اما تئاتر مستقل اصلا بضاعت چنین کاری را ندارد.
فکر میکنید چرا بخش عمدهیی از مخاطبان «رد پای صورتی»، کودکان و نوجوانان بودند؟
دشتآرای: دلیلش واضح است، چون ما برای کودک و نوجوان نمایشی درست نمیکنیم که در خور شأن و شعور آنها باشد. کودک و نوجوان امروز ما با اینترنت و تکنولوژی و آیپد و آیفون بزرگ میشود. ما شعور آنها را تحقیر میکنیم و نمایشهایی میسازیم که باعث آشنایی آنها با هنر نمایش نمیشود.
آیا منبع و خبری پیدا کردید مبنی بر اینکه پیش از شما، کسی پلنگ صورتی را روی صحنه تئاتر برده باشد؟
دشتآرای: به هیچوجه. ما خیلی تحقیق کردیم، ولی در هیچ ژانری، نه کودک و نوجوان و نه بزرگسال، نمایشی بر مبنای این کارتون کار نشده بود. البته در مورد تنتن یک نمایش پیدا کردیم که 10 سال پیش یک گروه فرانسوی در موزه «هرژه» کار کرده بودند. وقتی ما تنتن را اجرا کردیم، ایمیلهای زیادی از سراسر دنیا دریافت کردم که آیا میشود DVD نمایش را برای ما بفرستید؟! همه میگفتند باورمان نمیشود در ایران این اتفاق افتاده. اگر نمایش تنتن را در هر کشور دیگری اجرا میکردم، وزارت فرهنگ آن کشور از ما تقدیر میکرد یا به ما سوبسید دولتی تعلق میگرفت! ما الان فقط خوشحالیم که به ما مجوز اجرا داده میشود. وقتی من امکاناتی در اختیار ندارم، شاید نتیجه چندان مطلوب نشود. برای نمایش تنتن یک اسپانسر داشتیم که با حمایت آن توانستیم یک صحنه فوقالعاده و آنچه در ذهنم بود، اجرا کنیم اما در پلنگ صورتی نشد، چون آن فرشته نجات، این بار نیامد. بنابراین مجبور شدیم این پروژه را با کمترین امکانات تولید کنیم.
پس چه اصراری دارید با وجود این بضاعت اندک به سراغ اجرای چنین نمایشهایی بروید؟
دشتآرای: خب این همان ذات جستوجوگری و تجربهکردن است. واقعا جرات میخواهد رفتن به سمت چنین کارهایی در فضای اخیر تئاتر ما که اغلب نمایشها یکنفره و دونفره شدهاند، با کمترین میزان دکور، بدون تصویرسازی و انیمیشن و نورپردازی. این یعنی مرگ طراحی صحنه و گریم و لباس و مرگ ماجراجویی در تئاتر کشور. همه جای دنیا تئاترهای بیگپروداکشن مثل کار ما، با سوبسید زندهاند، ولی اینجا هیچ ارگانی وجود ندارد که حتی به شما وام بدهد! پس باید بروم پول با بهره و ربا بگیرم! یعنی من به عنوان کارگردان تئاتر، باید یک عمل غیرفرهنگی و حتی غیرشرعی مرتکب بشوم، برای یک امر فرهنگی! بعد عدهیی میگویند خب تئاتر کار نکنید! در صورتی که دستکم تا حالا 500 بچه آمده این نمایش را دیده. یک تماشاگر دختربچه داریم که هفت بار این کار را دیده. شک نکنید که در زندگی او تاثیر میگذارد. آنها که میگویند کار نکنید، جزو جریان روشنفکری تئاتر ما هستند. اتفاقا خوشحال میشوم پلنگ صورتی به عنوان جریان ضدروشنفکری در تئاتر ما مطرح بشود. من میپرسم عمل و خروجی روشنفکرهای ما کجاست؟ کدام تئاتر را ببینیم که نمایش کاملی باشد؟ وقتی یک نفر را نقد میکنیم، باید دوره کاری او را نقد کنیم. اگر من این نمایش را کار میکنم، حتما دلیل دارد که همهچیز را ساده کردهام یا روابط انسانی را تقلیل دادهام به دعوا بر سر یک استخوان!
چرا در نمایش تنتن از بازیگر خارجی استفاده نکردید؟
دشتآرای: حضور خانم میلر در نمایش «رد پای صورتی» خیلی اتفاقی پیش آمد. ایشان برای تحقیقات نمایش دیگری به نام «در احترام به دردهای دیگران» به ایران آمده بودند؛ نمایشی درباره سوءتفاهمهای بینافرهنگی است. در جریان تمرینها دیدم که استایل بدنی ایشان و آموزشهایی که در مدارس تئاتر لندن دیدهاند، کاملا به نمایش ما میخورد. بعد بازیگر قبلی که قرار بود نقش پلنگ صورتی را بازی کند، خیلی تصادفی استعفا داد. مارین یکی، دو هفته به جای او تمرین کرد که خیلی راضی بودم.