کاریکلماتور : بازار طلاق، با “سکه” گرم شده است!
کاریکلماتورهای پیرسوک (ابوالقاسم صلح جو) :
یارای ایستادن ندارم، وقتی سگ دنبال ام می کند! با خط لب اش، روی گونه ام خط قرمزی نوشت! وقتی”بخت ام برگشت”، تحویل اش نگرفتم! آدم سر به زیری شده ام، تا فکرت از سرم بیفتد! اَبروهایش آوار شدند، تا زیرش را برداشتند! ماهی را با خجالت، “سرخ”می کنم! تا آروغ زدم، به خرف های نزده ام عفو خورد! فریاد”تیز”اش، طوری رگ حرف ام را زد که سکوت ام بند نمی آید! بیمار برای بهتر شدن”حال”اش، رباعیّات خیّام می خواند! بازار طلاق، با “سکه” گرم شده است! آرزوی عریان ام، جامۀ عمل نمی پوشد! معتاد تا”پاک”شد، گرمابه را”تَرک”کرد! تا”حکم”کرد، “دل بُریدم”! “دام”را، از پیش پا برداشتم! نازنین بود، خط لب اش! “دستشوئی”داشت، فروخت اش! تا”افتابی”شد، “سایه”اش شدم! ویندوز نصب کردم، روی چرتکۀ پدربزرگ! “سوگند” را “می خورد”، وقتی قسم یاد می کرد! با قهرمان”پرتاب”دیسک، مُچ “انداختم”! ستارۀ”سُهیل”، شهلا است! عصبانی که می شوم، اوقات شرعی ام تلخ می شود! برای”کاشت”گونه، لُپ هایش را شخم زدم! برای اینکه در راه نماند، همیشه از بیراهه می رفت! برایت می میرم، دکترها جواب ام کرده اند! “باران”آمد، جای خالیت را پُرکرد! آئینه، خودبین ام کرده است! با”مزّۀ” تنهائی، “عرق”شرم می ریخت! آدم نپخته، از کوره در می رود! مسافر”می کشید”، کیلوئی! از وقتی چشمم آب آورده، خوابِ”دریا”می بینم! نمی توانستم حواس ام را “جمع”کنم، اعشاری داشت! هرکس جای من بود”می ّسرید”، امّا من هنوز”می دوزم”! با چهار قدّ، دراز می نمود! “تخت”خوابیده بود، روی”تخت”! با حرف ربط، بی ربط می نویسم! زبان اش را “گاز” گرفت، “خفه”شد!مطالب مرتبط :
کاریکلماتور : کسی دلم را نَبُرد، وقتی اهدا کردم اعضایم را!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
...
کاریکلماتور : در جیب ام "کار"می کند، فکر همسرم!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
نقّاشِ ...
کاریکلماتور : فضانورد در مریخ، به "زمین"خورد!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-فضانو ...
کاریکلماتور : فرهاد، از خواب "شیرین" پرید!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-فرهاد، ...
کاریکلماتور : در خشکسالی، چشمم آب نمی خورد!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
...
By Blogsdna
دستهکاریکلماتور نثر طنز
برچسب ها کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جوکاریکلماتورهای پیرسوککاریکلماتورهای صلح جو