همه قربانیان خشونت
خشونت خانگی اصطلاحی است که برای تمام رفتارهای خشونتآمیزی که در خانواده رخ میدهد، بهکار میرود
میگنا: این روزها کافی است تا روزنامهها را ورق بزنید وبهتماشای فیلمهای درحال اکران روی پرده سینما بنشینید یا در شبکههای اجتماعی مجازی فعالیت داشته باشید تامتوجه نگاه خصمانه جامعه، علیه مردان ایرانی شوید. نگاهی با این پیشفرض که مردان برخلاف زنان موجودات خشونتطلب، تجاوزگر، شهوتران، خیانتکار و بیوفایی هستند که تنها راه کنترل و مهار آنان، تشدید مجازاتهای کیفری است. یکی از بارزترین نمونههایی که میتواند به خوبی چنین نگاه خصومتآمیز و مردستیزی را به تصویر بکشد، لایحهای است که توسط معاونت امور زنان و خانواده برای تامین امنیت زنان ایرانی در برابر خشونت تهیه شده است. صرف نظر از اینکه به لحاظ حقوقی، خشونت علیه هرانسانی بدون در نظرگرفتن جنسیت او مستوجب تعقیب و مجازات است؛ این لایحه برمبنای یکباور عامیانه نادرست و غیرعلمی تدوین شده که رفتارهای پرخاشگرانه و خشونتآمیز را فقط مختص به مردان میداند. بنابراین در لایحه مذکور مردان به عنوان تنها عاملان خشونت و زنان به عنوان تنها قربانیان آن در نظر گرفته شدهاند. اما آیا به راستی، خشونت مسالهای جنسیتی است که فقط مردان مرتکب آن میشوند؟ برای پاسخ به این پرسش، ابتدا لازم است تا توضیح مختصری درباره پرخاشگری و ارتباط آن با خشونت ارائه شود.
تفاوتهای جنسیتی در رفتارهای پرخاشگرانه
در باور عمومی، مردان همواره بهعنوان جنسیت خشن و پرخاشگر در نظر گرفته شدهاند؛ در حالی که چنین خصوصیتی برای زنان تصور نشده است. اما آیا یافتههای علمی-پژوهشی نیز چنین ادعایی را تایید میکنند؟ برای بررسی این موضوع ابتدا لازم است تا تعریفی علمی از پرخاشگری ارائه شود. پرخاشگری، رفتاری است که بر اثر عوامل متعددی مانند خشم، ناکامی، رقابتجویی یا دشمنی برانگیخته میشود و ممکن است به آسیبرساندن دیگران، خود فرد یا حتی اشیا بینجامد. بهدلیل آنکه نخستین پژوهشها در ارتباط با پرخاشگری، بیش از اندازه بر شکل مردانه آن تمرکز داشتند و همچنین اغلب پژوهشگران و آزمودنیها در این حوزه را مردان تشکیل میدادند، پرخاشگری در زنان کمتر مورد بررسی قرار گرفت و شکل زنانه پرخاشگری از نظرها مغفول ماند. از اینجهت، باور رایج در آن زمان نهتنها در فرهنگ عامه بلکه در محافل علمی نیز بر آن بود که مردان پرخاشگرتر از زنان هستند و بسیاری مطالعات و پژوهشهای مروری با قاطعیت این موضوع را تایید میکردند. اما از چند دهه پیش، ایندیدگاه توسط برخی پژوهشگران بهچالش کشیده شد و اکتشاف در ارتباط با شکلهای زنانه پرخاشگری آغاز شد.
از آنجایی که بهطور کلی، زنان بهلحاظ قدرت بدنی از مردها ضعیفتر هستند، بنابراین آنان برای آسیبرساندن یا نابودکردن فرد مورد نظر(بهویژه در رویارویی با مردان) باید روشهای دیگری را به غیر از راهبردهای مستقیم و آشکار برای دستیابی به موفقیت پرورش داده و جایگزین کنند؛ روشی که امروزه از آن به عنوان پرخاشگری غیرمستقیم یاد میشود. از آنجایی که پرخاشگری یکرفتار است، بنابراین بر جنبه قابل مشاهدهبودن آن بسیار تاکید شده است اما در برخی موارد، رفتار پرخاشگرانه میتواند از دید افراد(بهویژه فرد قربانی) پنهان بماند. از اینرو، پژوهشگران پرخاشگری را به دونوع مستقیم و غیرمستقیم تقسیم کردهاند. پرخاشگری مستقیم رفتار پرخاشگرانهای است که بهطور مستقیم بهطرف هدف مورد نظر نشانهگیری میشود. پرخاشگری مستقیم میتواند به صورت جسمانی مانند مشتزدن، هلدادن و لگدزدن یا کلامی مانند فحاشی، دادزدن، برچسبزدن و مسخرهکردن باشد.
اما پرخاشگری غیرمستقیم رفتار پرخاشگرانهای است که بهفرد پرخاشگر اینامکان را میدهد تا هویت خود را از قربانی پنهان کند و در بعضی موارد برای قربانی، دانستن اینکه آماج آسیبرسانی عمدی قرار گرفته، مشکل یا حتی غیرممکن میشود. بهدلیل آنکه فرد پرخاشگر در این نوع از پرخاشگری بهصورت مستقیم درگیر نمیشود، بنابراین از شانس بیشتری برای گمنام ماندن برخوردار است و به احتمال زیاد از انتقامجویی فرد قربانی در امان خواهد ماند. پرخاشگری غیرمستقیم میتواند بهصورت جسمانی (تحریک دیگران برای آسیب جسمی به قربانی) یا کلامی (مانند پخش شایعههای زشت درباره قربانی، غیبت کردن پشت سر قربانی، تحریک دیگران برای معاشرتنکردن با قربانیو فاشکردن اسرار قربانی نزد دیگران) ابراز شود. اگرچه شناسایی پرخاشگری غیرمستقیم در محیطهای آزمایشگاهی و کنترلشده به علت ماهیت پنهانی که دارد، کار دشواری است اما بهطور کلی، یافتههای پژوهشی نشان میدهند که مردان بیشتر از پرخاشگری مستقیم و زنان بیشتر از پرخاشگری غیرمستقیم استفاده میکنند. البته ایننکته را نباید فراموش کرد که زنان نیز بهصورت مستقیم از پرخاشگری جسمانی(بهویژه در مواجهه با زنان دیگر) بهره میجویند. همچنین زنان، کمی بیشتر از مردان در روابط صمیمی و زناشویی از پرخاشگری جسمانی علیه شریک خود استفاده میکنند.
تفاوتهای جنسیتی در سبکهای پرخاشگری، حتی در میان کودکان و نوجوانان 8تا15ساله نیز گزارش شده است. نتایج پژوهشی حاکی از آن است که بهطور کلی، پسران بیشتر از پرخاشگری مستقیم و دختران بیشتر از پرخاشگری غیرمستقیم برای بروز رفتارهای پرخاشگرانه استفاده میکنند. با اینحال، در باور عمومی این مردان هستند که بهعنوان جنسیت پرخاشگر در نظر گرفته میشوند. در حقیقت علت این امر را باید در متفاوت بودن سبکهای پرخاشگری میان مردان و زنان جستوجو کرد. چون مردان بیشتر از پرخاشگری مستقیم استفاده میکنند و این نوع از پرخاشگری بهدلیل ماهیت آشکاری که دارد، آسانتر قابل مشاهده و شناسایی است و در مقابل، از آنجایی که زنان بیشتر از پرخاشگری غیرمستقیم استفاده میکنند و تشخیص ایننوع از پرخاشگری بهدلیل ناشناسماندن عامل آن دشوارتر است، بنابراین در باور عمومی مردان به عنوان جنسیت پرخاشگرتر و زنان به عنوان جنسیت بردبارتر در نظر گرفته میشوند. بر این اساس، به جهت آنکه زنان و مردان به شیوههای متفاوتی رفتارهای پرخاشگرانه را بروز میدهند، نخست نمیتوان پرخاشگری را تنها مختص به یکجنسیت دانست،دوم اینکه نمیتوان یکجنسیت را بهلحاظ میزان بروز رفتارهای پرخاشگرانه بر جنسیت دیگر برتری داد.
تفاوتهای جنسیتی در رفتارهای پرخاشگرانه
در باور عمومی، مردان همواره بهعنوان جنسیت خشن و پرخاشگر در نظر گرفته شدهاند؛ در حالی که چنین خصوصیتی برای زنان تصور نشده است. اما آیا یافتههای علمی-پژوهشی نیز چنین ادعایی را تایید میکنند؟ برای بررسی این موضوع ابتدا لازم است تا تعریفی علمی از پرخاشگری ارائه شود. پرخاشگری، رفتاری است که بر اثر عوامل متعددی مانند خشم، ناکامی، رقابتجویی یا دشمنی برانگیخته میشود و ممکن است به آسیبرساندن دیگران، خود فرد یا حتی اشیا بینجامد. بهدلیل آنکه نخستین پژوهشها در ارتباط با پرخاشگری، بیش از اندازه بر شکل مردانه آن تمرکز داشتند و همچنین اغلب پژوهشگران و آزمودنیها در این حوزه را مردان تشکیل میدادند، پرخاشگری در زنان کمتر مورد بررسی قرار گرفت و شکل زنانه پرخاشگری از نظرها مغفول ماند. از اینجهت، باور رایج در آن زمان نهتنها در فرهنگ عامه بلکه در محافل علمی نیز بر آن بود که مردان پرخاشگرتر از زنان هستند و بسیاری مطالعات و پژوهشهای مروری با قاطعیت این موضوع را تایید میکردند. اما از چند دهه پیش، ایندیدگاه توسط برخی پژوهشگران بهچالش کشیده شد و اکتشاف در ارتباط با شکلهای زنانه پرخاشگری آغاز شد.
از آنجایی که بهطور کلی، زنان بهلحاظ قدرت بدنی از مردها ضعیفتر هستند، بنابراین آنان برای آسیبرساندن یا نابودکردن فرد مورد نظر(بهویژه در رویارویی با مردان) باید روشهای دیگری را به غیر از راهبردهای مستقیم و آشکار برای دستیابی به موفقیت پرورش داده و جایگزین کنند؛ روشی که امروزه از آن به عنوان پرخاشگری غیرمستقیم یاد میشود. از آنجایی که پرخاشگری یکرفتار است، بنابراین بر جنبه قابل مشاهدهبودن آن بسیار تاکید شده است اما در برخی موارد، رفتار پرخاشگرانه میتواند از دید افراد(بهویژه فرد قربانی) پنهان بماند. از اینرو، پژوهشگران پرخاشگری را به دونوع مستقیم و غیرمستقیم تقسیم کردهاند. پرخاشگری مستقیم رفتار پرخاشگرانهای است که بهطور مستقیم بهطرف هدف مورد نظر نشانهگیری میشود. پرخاشگری مستقیم میتواند به صورت جسمانی مانند مشتزدن، هلدادن و لگدزدن یا کلامی مانند فحاشی، دادزدن، برچسبزدن و مسخرهکردن باشد.
اما پرخاشگری غیرمستقیم رفتار پرخاشگرانهای است که بهفرد پرخاشگر اینامکان را میدهد تا هویت خود را از قربانی پنهان کند و در بعضی موارد برای قربانی، دانستن اینکه آماج آسیبرسانی عمدی قرار گرفته، مشکل یا حتی غیرممکن میشود. بهدلیل آنکه فرد پرخاشگر در این نوع از پرخاشگری بهصورت مستقیم درگیر نمیشود، بنابراین از شانس بیشتری برای گمنام ماندن برخوردار است و به احتمال زیاد از انتقامجویی فرد قربانی در امان خواهد ماند. پرخاشگری غیرمستقیم میتواند بهصورت جسمانی (تحریک دیگران برای آسیب جسمی به قربانی) یا کلامی (مانند پخش شایعههای زشت درباره قربانی، غیبت کردن پشت سر قربانی، تحریک دیگران برای معاشرتنکردن با قربانیو فاشکردن اسرار قربانی نزد دیگران) ابراز شود. اگرچه شناسایی پرخاشگری غیرمستقیم در محیطهای آزمایشگاهی و کنترلشده به علت ماهیت پنهانی که دارد، کار دشواری است اما بهطور کلی، یافتههای پژوهشی نشان میدهند که مردان بیشتر از پرخاشگری مستقیم و زنان بیشتر از پرخاشگری غیرمستقیم استفاده میکنند. البته ایننکته را نباید فراموش کرد که زنان نیز بهصورت مستقیم از پرخاشگری جسمانی(بهویژه در مواجهه با زنان دیگر) بهره میجویند. همچنین زنان، کمی بیشتر از مردان در روابط صمیمی و زناشویی از پرخاشگری جسمانی علیه شریک خود استفاده میکنند.
تفاوتهای جنسیتی در سبکهای پرخاشگری، حتی در میان کودکان و نوجوانان 8تا15ساله نیز گزارش شده است. نتایج پژوهشی حاکی از آن است که بهطور کلی، پسران بیشتر از پرخاشگری مستقیم و دختران بیشتر از پرخاشگری غیرمستقیم برای بروز رفتارهای پرخاشگرانه استفاده میکنند. با اینحال، در باور عمومی این مردان هستند که بهعنوان جنسیت پرخاشگر در نظر گرفته میشوند. در حقیقت علت این امر را باید در متفاوت بودن سبکهای پرخاشگری میان مردان و زنان جستوجو کرد. چون مردان بیشتر از پرخاشگری مستقیم استفاده میکنند و این نوع از پرخاشگری بهدلیل ماهیت آشکاری که دارد، آسانتر قابل مشاهده و شناسایی است و در مقابل، از آنجایی که زنان بیشتر از پرخاشگری غیرمستقیم استفاده میکنند و تشخیص ایننوع از پرخاشگری بهدلیل ناشناسماندن عامل آن دشوارتر است، بنابراین در باور عمومی مردان به عنوان جنسیت پرخاشگرتر و زنان به عنوان جنسیت بردبارتر در نظر گرفته میشوند. بر این اساس، به جهت آنکه زنان و مردان به شیوههای متفاوتی رفتارهای پرخاشگرانه را بروز میدهند، نخست نمیتوان پرخاشگری را تنها مختص به یکجنسیت دانست،دوم اینکه نمیتوان یکجنسیت را بهلحاظ میزان بروز رفتارهای پرخاشگرانه بر جنسیت دیگر برتری داد.
قربانیان اصلی خشونت
خشونت، شدیدترین شکل پرخاشگری است که بهقصد آسیبرساندن جدی یا نابودی هدف مورد نظر اتفاق میافتد. در واقع تمامی رفتارهای خشونتآمیز مانند قتل، تجاوز، شکنجه، کتکزدن یا تخریب اموال عمومی بهعنوان نمونههایی از پرخاشگری درنظر گرفته میشوند اما هررفتار پرخاشگرانهای، خشونت بهحساب نمیآید. نکته بسیار مهمی که اغلب در ارتباط با مساله خشونت نادیده گرفته میشود و لازم است تا به آن اشاره شود، سهم حداکثری مردان از قربانیان خشونت(بهویژه خشونتهای منجر بهمرگ) است. برای نمونه، یکی از دقیقترین و قابل مقایسهترین شاخصهایی که میتواند برای سنجش خشونت مورد استفاده قرار گیرد، دیگرکشی(قتل) است. بر اساس گزارش وضعیت جهانی در پیشگیری از خشونت در سال2012میلادی نزدیک به نیممیلیون تن در سراسر جهان به قتل رسیدهاند. اگر چه آمارها نشان میدهند که اغلب قاتلان در سطح جهانی مرد هستند اما در مقابل، مردان بسیار بیشتر از زنان به قتل میرسند. بر اساس همین گزارش، 82درصد از قربانیان دیگرکشی در سال2012 میلادی مرد بودند. همچنین با نگاهی به آمارها و پژوهشهای موجود در ایران نیز متوجه خواهیم شد که بیشتر قربانیان دیگرکشی در کشور مرد هستند. برای نمونه، سخنگوی وزارت بهداشت در نشست خبری که در سال جاری به مناسبت هفته سلامت مردان برگزار شد، بیان کرد که چهارپنجم موارد فوت ناشی از خشونتها و دیگرکشیها در کشور مربوط به مردان است. همچنین از آنجایی که نزدیک به نیمی از قتلها در کشور با استفاده از سلاح سرد رخ میدهد، طبق تجزیه و تحلیل نمودار مقایسهای مرگومیرهای ناشی از سلاح سرد در یک دوره 10ساله(1382 تا 1391) که توسط سازمان پزشکی قانونی کشور ارائه شده، مشخص شد که 83درصد از این قربانیان در کشور مرد بودند. در واقع تمایل مردان برای خشونت علیه زنان به مراتب بسیار کمتر از تمایل آنان برای خشونت نسبت به مردان دیگر است. بنابراین بر خلاف باور عمومی، اینمردان هستند که قربانیان اصلی خشونت میشوند. با اینحال، بیشترین توجه و تمرکز جامعه بر روی محافظت از زنان در برابر خشونت گذاشته شده و برخی با شعارهایی مانند مبارزه با خشونت علیه زنان، تلاش میکنند تا زنان را به عنوان قربانیان اصلی خشونتها جلوه دهند.
پدیدهای بهنام شوهرکشی
نکته دیگری که در این قسمت لازم است تا به آن اشاره شود، وجود تفاوتهای جنسیتی در ارتباط با موضوع دیگرکشی است. بهدلیل آنکه الگوهای رفتاری مردان و زنان در بروز پرخاشگری بهطور کلی با یکدیگر متفاوت است، بنابراین چنین تفاوتهایی را میتوان در بروز رفتارهای خشونتآمیز و مرگبار در میان دوجنسیت نیز مشاهده کرد. یکی از بارزترین نمونههایی که این تفاوت را بهخوبی نشان میدهد، پدیده همسرکشی است. همسرکشی یکی از شدیدترین انواع خشونت خانگی است که در آن یکی از شرکای زندگی، دیگری را به قتل میرساند. همسرکشی خود به دونوع عیالکشی یعنی قتل زن توسط همسر و شوهرکشی یعنی قتل مرد توسط همسر تقسیم میشود. باور رایج در فرهنگ عامه، حکایت از آن دارد که کشتهشدن مرد توسط همسرش، پدیدهای است که به ندرت اتفاق میافتد؛ چرا که نخست زنان به لحاظ جسمانی کوچکتر و ضعیفتر از مردان هستند؛ بنابراین نمیتوانند به آنان آسیب جدی وارد کنند و دوم، زن همواره بهعنوان جنسیت لطیف، مهربان، دلسوز و طرفدار صلح شناخته شده، از اینرو کمتر امکان دارد تا دست به خشونت بزند. اما بر خلاف باور عمومی، شوهرکشی پدیدهای نادر نیست و بهویژه در سالهای اخیر شاهد رشد چشمگیر قتل مردان به دست همسرانشان در کشور هستیم. برای نمونه به نقل از روزنامه فرهیختگان، ابراهیم اسلامی قاضی دادگاه کیفری یک استان تهران در همایش «خشونت زنان علیه مردان و پدیده شوهرکشی» اعلام کرد که از هر 10پرونده همسرکشی که در دادگاه کیفری تهران بررسی میشود، هفت پرونده آن مربوط به شوهرکشی است.
به گفته معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی کشور، 40درصد از کل قتلهای گزارش شده در سال88 مربوط به قتلهای خانوادگی بوده که از این میزان سهم عیالکشی 16درصد و سهم شوهرکشی 6درصد است. از نکات قابل توجه در این گزارش میتوان به دو برابر شدن میزان شوهرکشی نسبت به سالهای گذشته اشاره کرد؛ در حالی که عیالکشی روند ثابتی داشته است. نتایج پژوهشی در 15استان کشور نشان داد که 40درصد از همسرکشیها از نوع شوهرکشی بوده است. همچنین یکی از مهمترین پرسشهایی که در ارتباط با موضوع شوهرکشی مطرح میشود، این سوال است که چگونه امکان دارد، زنان بتوانند شوهران خود را به قتل برسانند، در حالی که مردان به لحاظ جسمانی بزرگتر و نیرومندتر از آنانند؟ در پاسخ به این پرسش باید بیان کرد که به طور کلی، زنان و مردان از الگوهای متفاوتی برای کشتن شریک زندگی خود استفاده میکنند. برای نمونه زنان در مقایسه با مردان به احتمال بیشتری همسر خود را با طرح و نقشه از پیش تعیین شده به قتل میرسانند اما در مقابل، مردان به احتمال بیشتری بدون نقشه قبلی و به صورت آنی دست به قتل همسر خود میزنند. زنان در مقایسه با مردان به احتمال بیشتری همسر خود را با کمک فرد یا افراد دیگری به قتل میرسانند. در واقع زنان برخلاف مردان، بهطور مستقیم مرتکب قتل نمیشوند. در پروندههای همسرکشی بهطور معمول شاهد هستیم که زنان بیشتر با تحریک یا تشویق شخص سومی همسر خود را میکشند و تنها به عنوان معاونت در قتل، مجرم شناخته میشوند. زنان در مقایسه با مردان به احتمال بیشتری همسر خود را از طریق مسمومکردن(خوراندن داروی خوابآور قوی، سیانور یا قرص برنج) به قتل میرسانند؛ در حالی که مردان با وسایلی تیز مانند کارد یا قمه یا استفاده از قدرت بدنی، همسران خود را از بین میبرند. زنان در مقایسه با مردان به احتمال بیشتری در ازدواج دوم همسر خود را میکشند. نتایج پژوهشی حاکی از آن است که احتمال ارتکاب به قتل توسط زنان در ازدواج دوم سهبرابر مردان است.
بنابراین، زنان در اغلب موارد با طرح و نقشه از پیش تعیینشده و به واسطه کمکگرفتن از مرد دیگری یا از طریق مسموم کردن، شوهران خود را به قتل میرسانند. اما مردان در بیشتر اوقات بدون تصمیم قبلی و به تنهایی دست به قتل همسر خود میزنند. از این رو، به نظر میرسد که برتری مردان به لحاظ نیروی جسمانی نمیتواند نقش محافظتی در برابر کشته شدن به دست همسرانشان داشته باشد. همچنین به دلیل ماهیت پنهان و غیرمستقیم روشهای زنانه برای دیگرکشی، امکان شناسایی آنان بهعنوان عاملان قتل نیز بسیار ضعیفتر خواهد بود.
خشونت خانگی
خشونت خانگی اصطلاحی است که برای تمام رفتارهای پرخاشگرانه و خشونتآمیزی که در محیط خانواده رخ میدهد، مورد استفاده قرار میگیرد. در واقع، خشونت خانگی الگویی از رفتارهای تهاجمی و آزاردهنده شامل حملات و آزارهای جسمی، جنسی، روانی-کلامی و همچنین فشار و تهدیدهای اقتصادی است که افراد علیه شریک زندگی یا اعضای خانواده خود بهکار میبرند. هنگامی که صحبت از خشونت خانگی به میان میآید، بسیاری افراد تصور میکنند که مردان به دلیل جثه بزرگتر و نیرومندتری که در مقایسه با زنان دارند، نمیتوانند قربانی خشونت شوند. همچنین در بسیاری مواقع، تنها شکل جسمانیِ خشونت مورد توجه قرار میگیرد و شکلهای غیرجسمانی و پنهانیتر خشونت خانگی از نظرها مغفول میماند؛ از اینرو، خشونت خانگی در نگاه توده مردم و حتی برخی پژوهشگران مترادف با خشونت علیه زنان در نظر گرفته میشود. اگرچه به علت رخدادن ایننوع از خشونت پشت درهای بسته و به دور از چشم جامعه، آمار متقن و دقیقی از آن در دسترس نیست، با این حال نتایج بسیاری پژوهشها حاکی از آن است که زنان نیز مانند مردان در روابط صمیمی و زناشویی مرتکب خشونت میشوند. اما چرا زنان در خشونتهای خانگی بیشتر از مردان آسیب میبینند یا کشته میشوند؟ همانگونه که در گذشته نیز اشاره شد، پژوهشها نشان میدهند که زنان کمی بیشتر از مردان در روابط صمیمی و زناشویی از پرخاشگری جسمانی علیه شریک خود استفاده میکنند و کمی بیشتر از مردان به سمت شریکشان حملهور میشوند. با اینحال، بهدلیل آنکه زنان بهطور میانگین کوتاه قامتتر، ضعیفتر و سبکتر از مردان هستند، به احتمال بیشتری در درگیریهای جسمانی مجروح یا کشته میشوند. همچنین یکی از دلایلی که سبب میشود تا خشونت خانگی علیه مردان کمتر قابل شناسایی و پیگیری باشد، اجتناب مردان از گزارشکردن خشونت اِعمالشده علیه آنان بهدلیل نگرانی از مورد تمسخر قرار گرفتن و تحقیر شدن از سوی اطرافیان و در نهایت جامعه است. از طرفی، اغلب آمارهای ارائه شده و پژوهشهای انجام گرفته در رابطه با خشونت خانگی در ایران معطوف به خشونت علیه زنان است. با این وجود، اطلاعات معدودی نیز در ارتباط با خشونت خانگی علیه مردان در کشور منتشر شده است.
برای نمونه در پژوهشی با هدف برآورد نرخ شیوع خشونت خانوادگی و الگوی رایج آن بر روی 460زوج در شهر تهران، 69درصد از مردان گزارش کرده بودند که توسط همسرانشان مورد خشونت جسمانی قرار گرفتهاند. نتایج مطالعهای که با هدف بررسی جامعه شناختی خشونت زنان علیه مردان بر روی نزدیک به 400 مرد متاهل در شهر بابلسر انجام گرفت، نشان داد که 69درصد از مردان خشونت پایین، 18درصد از مردان خشونت متوسط و سهدرصد خشونت بالا را از سوی همسران خود تجربه کرده بودند. مدیرکل بهزیستی استان مازندران نیز اعلام کرد که میزان پروندههای شوهرآزاری در این استان نسبت به سال گذشته 23درصد افزایش داشته است. از طرفی بررسیها نشان میدهند که بسیاری از مردانی که قربانی خشونت خانگی میشوند، علاوه بر بیماریهای جسمی، از طیف گستردهای از اختلالات روانشناختی مانند اختلال استرس پس از آسیب، افسردگی، اندیشهپردازی خودکشیگرا، نشانههای روانتنی و پریشانی روانشناختی عمومی نیز رنج میبرند. در نهایت با توجه به مطالب بیان شده، باید اذعان کرد که در حوزه خانواده، هردوی زنان و مردان ممکن است قربانی خشونت خانگی شوند. از این رو تامین امنیت تنها یکی از دو جنسیت در برابر خشونت خانگی، مصداق بارز تبعیض جنسیتی میان قربانیان خشونت است و نمیتواند راهکار مناسبی برای تحکیم بنیان خانواده باشد. این تبعیض به وضوح در «لایحه منع خشونت علیه زنان» قابل مشاهده است.
شوربختانه حساسیت و تمرکز بیش از اندازه جامعه امروز ایران نسبت به برطرفکردن مشکلات و برآورده ساختن مطالبات زنان، جایی را برای توجه و رسیدگی به وضعیت نگرانکننده مردان ایرانی باقی نگذاشته است. بر اساس آمارها و گزارشهای ارائه شده مردان بیش از 90 درصد جمعیت معتادان کشور را تشکیل میدهند. همچنین از هر 10 فردی که بر اثر سوء مصرف مواد مخدر در ایران جان خود را از دست می دهند، 9 تن مرد هستند. سهچهارم از کل جان باختگان ناشی از خودکشی در کشور مرد هستند. چهارپنجم موارد مرگ و میر در خشونتها و دیگرکشیها مربوط به مردان است. مردان اکثریت افراد بیخانمان و کارتن خواب را به ویژه در کلانشهرهای کشور تشکیل میدهند. 95درصد از کل متوفیان ناشی از حوادث شغلی در کشور مرد هستند. در بین 67عامل خطر تهدیدکننده سلامت، 60 مورد بیشتر در مردان نسبت به زنان باعث مرگومیر میشود. از 37سرطان شایع در کشور، 32مورد آن در مردان شیوع بالاتری دارد. مردان ایرانی به طور میانگین پنج سال کمتر از زنان ایرانی عمر میکنند. آمارهای اخیر نشان از رشد بیسابقه شوهرآزاری و شوهرکشی و افزایش آمار مردان قربانی خشونت خانگی در کشور دارند. بیشتر زندانیان و محکومین به اعدام در کشور مرد هستند. نزدیک به سه هزار زندانی مهریه در زندانهای کشور وجود دارد.
در پایان یادآوری این نکته ضروری است که اگر جامعه امروز ایران همچنان بخواهد تا تنها به مشکلات نیمی از جمعیت کشور توجه و رسیدگی کند اما معضلات نیمه دیگر جامعه را نادیده بگیرد و همسو با جریانهای فمینیستی، ریشه بسیاری آسیبهای اجتماعی مربوط به زنان (مانند اعتیاد، روسپیگری، خیانت، فقر، بیکاری، خودکشی، همسرکشی، خشونت خانگی و ...) را در طبیعت مردانه و افسانه فرهنگ مردسالارانه جامعه جستوجو کند،باید شاهدگسیخته شدن همبستگی میان زنان و مردان ایرانی و در نهایت فروپاشی نظام خانواده در آینده نه چندان دور باشیم.