معرفی مجموعه شعر فرانوی پشه ها عاشق می شوند
معرفی مجموعه شعر فرانو «پشه ها عاشق می شوند»/یاشار صلاحی/انتشارات مکتوب آستارا/۱۳۹۶
این خروس چرا فتحعلی شاه نمی شود؟!
اکبر اکسیر :
هر روزی که می گذرد، شعر فرانو، راهیان خود را یکی پس از دیگری با مجموعه شعرهایی متفاوت به جامعه ادبی ایران معرفی می کند.
شاعرفرانو، گذشته از شعرهای غیرمترقبه در سپهر بیکران سوژههای ملموس اجتماعی جایگاه ویژه ای برای خود تدارک دیده است. با مطالعه شعری از این شاعران، تفاوت زبان و بیان در شعرهای این گروه مشهود است.
فوران سوژه که از بطن جامعه شکار می شود،با سادگی بیان در یک فینال متفاوت، دنیایی از مفاهیم عالی انسانی را برای مخاطب خسته از تکرار مکررات شعر فارسی به ارمغان می آورد. اغلب کوتاه است و وقت خوب مصاحب را به هدر نمی دهد. عامه فهم و ساده، به زبان مردم سروده می شود و نیاز به کتاب لغت ندارد. فراگیر است با پوسته ای برای عوام و هسته ای برای خواص. از کلمات ذهنی و ترکیب سازیها به دور است. با کوچکترین جرقه نطفه می بندد و شما را با طنزی نهان به اوج لذت می برد.
شاعران فرانو، آدمهای معمولی هستند. اغلب جوان و جسور در فن آشنا زدایی کلمات. فیلسوفانی خردسال در علم هرمنوتیک. زبان شناسان قهاری که از مدرسه کوچه و بازار فارغ التحصیل شده اند. یادگاران عزیز نیما هستند.
به سفارش نیما اشیاء را معلم خود می دانند. با پدیدههای ملموس سر و کار دارند. خیلی ساده شروع می کنند و خیلی زود به پایان بندی شگفت انگیز می رسند. از طبیعت شعر به شعر طبیعت می رسند و محیط زیست دغدغه جانشان می شود.
شاعران فرانو، ملغمه ای از حافظ و نیچه هستند. مسافران شرق و غرب اندوه بشری. اگر اهل هیاهو نیستند و خود را نمی گیرند و بزاخفش نمیشوند، حق دارند؛ چون از فاصله دور دیده میشوند. آنها معاصر انسان فردایند.
تازه ترین مجموعه شعر فرانو، تعلق دارد به «یاشار صلاحی» از شاعران حلقه فرانو که از شاعران طنزاندیش آستاراست و اگر تمام حواس خود را بعد از معاش، صرف این نوع شعر بکند، حرف اول را خواهد زد.
در دهه هشتاد، یاشار با تمام کم سن و سالی، جرقههایی هول انگیز از شعر فرانو داشت. هرچند غزل را هم خوب می سرود و ستون طنز منثور زیبایی داشت. تمام هراس من این است که نکند کارمند انجمنهای ادبی تهران –کرج بشود و به شعر پرسنلی دلبرکان غمناک برگردد!
چند شعر از یاشار صلاحی:
* دیپلماسی/ خزر دیگر مثل سابق نیست/نه سکویی که سرش را به سنگ بکوبد/نه ساحلی که درد دلش را بگوید/صدفها هم دیگر گوششان بدهکار گوش ماهیها نیست/ خزر! بین خودمان بماند/ تو که عاشق ریاضی نبودی/ با این همه تقسیم چه می کنی؟!
* آنفولانزا/ کلاغهای حیاط مان تا چشم شان به قورباغه می افتد/ لهجه عوض می کنند/ در دیزی باز می شود و گربه بی حیا/ دور از چشم سگ، اُردک را دک می کند/ این روزها بوقلمون هم غیر قابل قبول شده/ پیشاپیش خدا رحمتش کند/ خروس هم مثل همیشه کم نمی آورد/ شلوارش را دوتا می کند/ و زیر سر بعضیها هوو می آورد/ حالا من ماندهام این خروس با این همه عیال/ چرا فتحعلی شاه نمی شود؟
* جشن عاطفهها/ پدر با یک تکه نان به خانه رسید/ بچهها سیر خوابیدند/ و مادر هنوز در کار وصله بود/ سالها بعد در خانه سالمندان/ پیرمرد و پیرزنی/ سالگرد ازدواجشان را به هم تسلیت گفتند!
یاشار صلاحی، ظرفیتهای نهفته ای در طنز دارد. سعی میکند خودش باشد با طنز ویژه خودش و شعار آن وانت همیشه یادش باشد که: خیار سه کیلو هزارتومان… فرانو مستقیم!
* سرنوشت/ نه از تقویمها سر درآوردیم/ نه با خاطرات قدیمی ماندگار شدیم/ دبیر ریاضی میگفت: به موازات هم حرکت کنید/ دبیر دینی میگفت: پشت سر هم غیبت نکنید/ و دبیر تاریخ مان، روحش شاد/ تا می توانست پشت سر مردهها حرف می زد/ من از اولش می دانستم با این همه تعارض/ مرده شور هم نمی شویم!
منبع : روزنامه اطلاعات