ضد یادداشت برای آقای پروفسور/ غلط نامه هایی به جا مانده از آرسن ونگر


ضد یادداشت برای آقای پروفسور/ غلط نامه هایی به جا مانده از آرسن ونگر

چروک های صورتش گواهی می دهند که حالا او پیرِ فوتبال انگلستان است و چشمهای سرخ اما مدعی اش یادآور می شوند که شکست لزوماً معنی پایان راه نیست حتی برای او؛ دیری نمی گذرد که خودش را روبروی کسی می بیند که سالها نقش اول سناریوی اپیزودیک او در فیلم شکست ناپذیرها بود. برای لحظه ای در هیبتِ یک مربی ظاهر می شود و پاسخ سوال...

چروک های صورتش گواهی می دهند که حالا او پیرِ فوتبال انگلستان است و چشمهای سرخ اما مدعی اش یادآور می شوند که شکست لزوماً معنی پایان راه نیست حتی برای او؛ دیری نمی گذرد که خودش را روبروی کسی می بیند که سالها نقش اول سناریوی اپیزودیک او در فیلم شکست ناپذیرها بود. برای لحظه ای در هیبتِ یک مربی ظاهر می شود و پاسخ سوال مجری را می دهد: "لحظه های بد زیادی وجود داشته اند، تیری." این جمله کوتاه از زبان مردی بود که بیستمین سال حضورش در یک باشگاه فوتبال انگلیسی را جشن می گرفت؛ خطابِ او اما تیری آنری است. در ادامه حرفش را کامل می کند: "شاید بدترین لحظه اما شکست در فینال 2006 برابر بارسلونا باشد". این جمله های آرسن ونگر شالوده ای از وضعیت او و تیم تحت هدایتش آرسنال در دوازده سال اخیر است.


فینال دوهزار و شش همان نقطه شروعِ شکست های آرسن و آرسنال در امتداد زمان است؛ ونگر دوازده سالِ بعد را با کابوس شوتِ بلتی و رویا های برباد رفته بهترین نسلِ بازیکنانش پشت سر گذاشت، انگار که شکست واژه ای نزدیک تر از پیروزی پیش از هر بازی فوتبال برای مرد فرانسوی آرسنال باشد؛ احتیاط، رُکن اصلی او در بازه های مهم زمانی وقتی با چاشنی شکست همراه شد عده ای را ناگزیر به مخالفت کرد و این شروعِ فصل سخت مرد موفق آرسنال در ابتدای قرن جدید میلادی بود.

اولین پالس های مخالف پس از شکستِ سه بر یک آرسنال برابر منچستریونایتد در نیمه نهایی اروپا فصل دوهزار و نُه به گوش رسید اما آنقدر اندک که با دخالت بخش بزرگی از هواداران رفته رفته سرکوب شد؛ در ادامه اما حرفهای درگوشی بخشی از هواداران ناراضی آرسنال پیرامون عملکرد ضعیف تیم آنقدر دهان به دهان چرخید که سرانجام به رختکن آرسنال هم سرایت کرد و ستاره هایی همچون اشلی کول، آدبایور و کولو توره در ابتدا و سمیر نصری، کلیچی، فابرگاس و فن پرسی نیز پس از آن از جمعِ توپچی های لندنی جدا شدند؛ جدایی این ستاره ها در حالی رقم خورد که اکثریت هواداران لقب "خائن" را به آنها اختصاص دادند و فشار رسانه ای و سکوتِ سکوها در حمایت از تیمِ تحت هدایت ونگر هرگز این اجازه را به بازیکنان خروجی تیم نداد تا ضمن دفاع از تصمیم خود، دلایل ترک آرسنال را مطرح کنند.

سکوتِ ونگر و سکوهای مملو از تماشاگرِ امارات در آن روزهای سخت این بهانه بزرگ را به دستِ رسانه های انگلیسی داد تا نتیجه گیری خاص خود را در ذهنِ هواداران فوتبال نهادینه کند؛ این که سیاست آرسنال و ونگر در جهت حمایت از بازیکنان جوان، شکوفا کردنِ آنها و سپس فروش به تیمهای بزرگ تر باشد. همزمان ارائه ونگربال در زمین فوتبال که نتیجه اش فوتبال هجومی و زیبا بود در زمین از سوی بازیکنان کم نام و نشان تیم ارائه می شد و این فرضیه غلط را در ذهنِ هواداران فوتبال بیشتر به واقعیت تشبیه می ساخت که توپچی ها هم رده با تیمی همچون آژاکس در فوتبال پایه تنها به دنبال درآمدزایی هستند و موفقیت هدف اصلی آنها نیست و از سوی دیگر، همزمان توجیه باشگاه در جهتِ پرداخت بدهی های حاصل از ساخت ورزشگاه جدید و عدم توانایی مالی در جهت خرید بازیکنان سطح بالا بر روی نتایج تیم سرپوش می گذاشت تا آرسنال ندانسته و در مسیری خطرناک روزهای بد خودش را به شکل مبهم پشت سر بگذارد.

سرانجام با وعده پایانِ پرداخت بدهای های حاصل از ساختِ ورزشگاه، هواداران چشم انتظار خریدهای بزرگ بودند و برای اولین بار در دیدار ابتدایی فصل 2013/14 لیگ برتر برابر استون ویلا در امارات، پلاکاردهای اعتراضی مبنی بر عدم خرید بازیکنان بزرگ به ورزشگاه آورده شد. این اولین اعتراض رسمی سکوها به آرسن ونگر و تیم مدیریتی آرسنال بود که در نهایت ختم به خرید مسوت اوزیل بازیکن پر حرف و حدیث رئالیها شد؛ این شوکِ خبری در حالی جامعه هواداری آرسنال را مجذوب به خودش کرد که خیلیها چیزی جز قهرمانی مجدد در لیگ برتر آن هم پس از ده سال را انتظار نداشنتد اما آرسنالِ درون زمین نشانی از تیم قهرمان نداشت و حتی خرید بازیکنان بزرگ دیگر همچون الکسیس سانچز، پیتر چک، مخیتاریان و اوبامیانگ در ادامه نیز سبب نشد تا ضعف های فنی ونگر پوشیده بماند.

فصل های آخر مربیگری ونگر در آرسنال با فضای پرتنش هواداری دنبال شد. بنرهای "ونگر اوت" که از گوشه و کنار امارات درب های خروجی آرسنال را به او یادآور می شد و صحبت های جنجالی هواداران ناراضی که از تریبونِ تلویزیون هواداران آرسنال تبدیل به تیتر یک نشریات انگلیسی می شد نیز دامنه اعتراضات را وسیع تر از قبل می کرد. در جنجالی ترین اتفاق ممکن، بخش اعظمی از هواداران آرسنال که به اصطلاح بلیت فصل تیم را در اختیاز داشتند در روز بازی برگشت لیگ قهرمانان فصل دوهزار و شانزده برابر بایرن مونیخ، خیابان های منتهی به ورزشگاهِ هایبوری سابق را تبدیل به فضایی انقلابی علیه سرمربی تیم کردند که به دخالت فیزیکی پلیس و استفاده از گاز اشک آور ختم شد؛ آرسنال در همان شب با نتیجه سنگین پنج بر یک مغلوب مونیخی ها شد تا قصه پرغصه آرسنال و ونگر وارد آخرین فاز خود شود.

شکست های ونگر اما تنها ختمِ به زمین فوتبال نمی شد، آقای پروفسور در تمام سالهایی که به واسطه نتایج ضعیف تیم و استمرار حضورش روی نیمکت آرسنال مورد تمسخر رسانه های هواداری فوتبال قرار می گرفت، با مشکلات دیگری نیز مواجه بود. در یکی از آخرین پرده های حضور او در آرسنال، بخشی از حواشی زندگی شخصی آرسن با جدایی از همسرش در سال دوهزار و پانزده گریبان مرد فرانسوی را گرفت. هرچند ونگر جدایی از آنی براسترهاوس را با عشق به فعالیت در آرسنال توجیه کرده اما جنبش ونگر اوت سعی کرد تا با پرداختن به این موضوع پرده از واقعیت ماجرا بردارد؛ همکاری این گروه و حمایت رسانه های مطرح خبری در انگلستان جزئیاتی از رابطه عاطفی میان آرسن ونگر و یک دختر رپر را فاش کرد که نتیجه اش ضد رفتار آرسن در پاسخ به اعتراضات علیه او روی سکوها بود.

در زمینِ بازی هم دیگر نه تنها خبری از ونگربال مشهور آرسن نبود که ارائه بازیهای سخیف از سوی یکی از قطب های مشهور فوتبال انگلستان صدای پیشکسوتان مشهور این باشگاه را هم در آورد. شکست های سنگین برابر بیگ فور و عدم درخشش در بازیهای کوجک لیگ در نهایت آرسن را مجاب ساخت تا پس از بیست و دو سال آرسنال را ترک بگوید. اتفاقی که واکنش های بسیاری را در پی داشت، از مورینیو تا فرگوسن و حتی ستاره های بزرگ دیگر که از او به عنوان مردی موفق در تمام این سالها یاد کردند اما داخل پرانتز از دشمنی های کنار زمین خود با پیرمرد فرانسوی نیز حرفهایی گفتند.

از گذشته تا امروز، آرسن نمونه ای از یک غلط نامه برای هواداران فوتبال است. غلط هایی که با فن بیان و نوشتار خبرنگاران بریتانیایی رنگ و لعاب متفاوتی به خود گرفته و اکنون از او شمایلی مغایر با آنچه در ذاتِ او وجود دارند در ذهنِ هواداران فوتبال ساخته است. ونگر در سالهای اوجِ مربیگری خود با بازی رسانه ای انگلیسی ها، تبدیل به مردی شد که استعداد های بزرگ فوتبال همچون آنری، برگکمپ، پیرس، ویرا و سایرین را به دنیای فوتبال عرضه کرده در حالیکه تمامی این افراد پیش از پیوستن به آرسنال رزومه موفق بازیگری در تیمهای بزرگ اروپا را در کارنامه خود به ثبت رسانیده بودند اما این واقعیت از بین رفت که او به جای استعداد یابی، بیشتر کارگردانی خوب برای ستاره های خاموش دنیای فوتبال بوده است.

پرورش اندک استعدادها امری بدیهی در تمام تیمهای جهان فوتبال است همانگونه که مصدومیت ها در یک تیم فوتبال لزوماً ارتباط مستقیم با سرمربی تیم ندارند و پیروی آن، ضعف مالی در خرید ستاره های بزرگ و لجاجت ونگر در انجام این امر که بدونِ شک قصه ای متفاوت با آنچه که ذهنیت غلط فوتبالی هاست، دارد. اما هرچه هست، بد نیست که بار دیگر به اول اوکتبر 1996 برگردیم و اینبار بدونِ جنجال و حاشیه از همان روز اول حضورِ آرسن ونگر تا مقصدِ نهایی تنها لذت ببریم. دنیای مجازی و احتمالاً یادداشت هایی که از این پس پیرامونِ بخش دیده نشده ونگر بر روی نیمکت آرسنال منتشر خواهد شد به ما در شناختِ بیشتر مردِ کاریزماتیکِ فرانسوی کمک خواهند کرد و البته خدمات بی بدیل او به فوتبالِ انگلستان که پرداختن به آن از حوصله این نوشته خارج است. در این روزهای آخر می توان کینه توزی ها را کنار گذاشت و همپا با ونگر از آخرین نفس های "ونگربال" لذت برد؛ او که آخرین یادگاری به جا مانده از روزهای خوبِ فوتبال اروپا بود و حالا تنها چند قدم تا رسیدن به آخر راه فاصله دارد.

تحلیل: کوروش کازرانی



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

بازگشت رفیق حامدی‌فر به ترکیب ذوب آهن! (عکس)