رسوا


رسوا

شده احساس کنی در بغلش گم باشی ؟ در تب عشق بسوزی ُ گناهکار باشی؟ غرقِ رویای کسی هستیُ او هرگز نیست تو در طلبش شهره و رسوا باشی...؟ دم به دم حالتِ مبهم با من... که نسیمی بادی خبر...

شده احساس کنی در بغلش گم باشی ؟

در تب عشق بسوزی ُ گناهکار باشی؟

غرقِ رویای کسی هستیُ او هرگز نیست

تو در طلبش شهره و رسوا باشی...؟

دم به دم حالتِ مبهم با من...
که نسیمی
بادی
خبر آمدنت را اورد...
بویِ آغوشِ تورا با یارت...
این چه دردیست مرا همراه هست؟

سپیده امامی پور





دنیای من