امن ترین یار


امن ترین یار

چرا هنوز نام تو را مشق میکنم چرا هنوز مشق عشق میکنم چرا هنوز بی اراده میم مهر را گرد میکنم سرنوشت این بار چه میکند چرا تو را این روز ها بسیار یاد میکنم دلم تنگ مهربانیست یا به آغوش مهر میل...

چرا هنوز نام تو را مشق میکنم
چرا هنوز مشق عشق میکنم
چرا هنوز بی اراده میم مهر را گرد میکنم
سرنوشت این بار چه میکند
چرا تو را این روز ها بسیار یاد میکنم
دلم تنگ مهربانیست
یا به آغوش مهر میل میکنم.
کجای بازی زندگی و دل من بودی
که هر بار فقط تک دل رو میکنم.
هنوز هم در فال به خورشید میرسم
هرچند رقیب چو ماه در آسمان دارم.
نمیدانم شهیده که نیستم ولی
تا آخرین قطره خونم تو را زندگی میکنم.
دارم امید دراز به وصل رخت ای ماه تاب
هر چند که عمر کوتاه میکنم.
اگر عمر دوعالم کم بود
عمری دیگر و عالم دیگر
به خیالت ز خدا می طلبم .
من نه آنم که دست کشم از عشقم
گر همه چرخ فلک چو جام می سر بکشم.
به رقیب خوشحال بگویید
به خیالت دل به کام است
هر طلوع از کنار ما ماه برآید
و هر غروب آن نور به بالین ما خوش نشیند.
میرسم اینکه به وصالت شادباش
دست در گردن آرمت روزی آخر شاد باش.
این همه غم نامه که سرودم در عشق و تو نبودی
لااقل در نقش یک یار خیالی در مصرع یک شعر کنار من باش.
می‌سپارمت به خدا تو را نگهدارد
از شر خیالی که رقیب در سر دارد.
تو امن ترین یار جهانم بودی
این بار تو را امانت به کسی نسپارم.
تازه فهمیدم تا آخر عمر میتوانم
تورا در عمق خیال و ته دل نگهدارم.
هرگز این بار تو را به کس نسپارم.
ن.ف



بارانِ عشق ( امام رضا )