غیر محاز


غیر محاز

هنگامه‌ی آشوب کجا وقت نماز است فقدان و فراق تو به دل غیر مجاز است خورشید نگاهت که زَند خنده به رویم غم‌ها ز دلم شسته یکی شعبده باز است آغوش تو ای‌کاش شود توشه‌ی این عشق این راه پر از درد و کمی...

هنگامه‌ی آشوب کجا وقت نماز است
فقدان و فراق تو به دل غیر مجاز است

خورشید نگاهت که زَند خنده به رویم
غم‌ها ز دلم شسته یکی شعبده باز است

آغوش تو ای‌کاش شود توشه‌ی این عشق
این راه پر از درد و کمی مسئله‌ساز است

با فکر پُر از وسوسه‌ی خوردن گندم
حاشا که حقیقت شده گم ، قصه مَجاز است

باز آ و به منت خبری گیر از عاشق
بر قامت ِ شعرم قَدَمت قافیه ساز است

لبخند بزن نغمه بخوان از سر ِ احساس
تکرار در این حرکت خوش روح‌نواز است

فریما محمودی



مرگ در آیینه