آیا امام حسین می دانست شهیدمی شود؟ ورفت
اگر امام حسین(ع) علم به شهادت خود داشتند، چرا به کربلا رفتند؟
و اگر علم نداشتند، پس روایاتی که دلالت بر علم ائمه(ع) دارد را چگونه باید توجیه کرد؟
پاسخ ایت الله جوادی آملی: گاهی شرایط بهگونهای است که آدمی، بناچار برای رسیدن به مقصد و مقصود خویش، هر کاری انجام میدهد؛ حتی اگر بداند به مرگ او میانجامد.
حرکت امام حسین(ع) به سوی کربلا نیز چنین بود؛ زیرا انحراف در حکومت اسلامی به جایی رسیده بود که اگر قیام عارفانه آن حضرت و یاران باوفایش نبود، اسلام به پایان رسیده بود: «و علی الإسلام السّلام إذ قد بلیت الأمّه براع مثل یزید» و این انحراف، جز با شهادت امام حسین(ع) قابل اصلاح نبود.
انواع علم ائمه اطهار(ع)
پیغمبراکرم و ائمه اطهار(ع) از دو علم برخوردارند:
۱-علومی که از راههای عادی به دست میآید
۲-علومی که از راههای غیرعادی و غیرمتعارف به دست میآید.
با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلف به تکالیف الهی بودند، مکلف به استفاده از علوم غیرعادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار میکردند.
البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه میداد، از علوم غیرعادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده میکردند.
پس استفاده از علوم غیرعادی به اذن خاص الهی بستگی دارد، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بود،
هرگز در استفاده از علوم غیرعادی، از امر خداوند سرپیچی نمیکردند. حتی در قضا نیز مأمور بودند که به علم عادی عمل کنند. به همین سبب، پیغمبراکرم(ص) فرمود:هرگز به قضای من مغرور نشوید
و نگویید چون پیغمبر در این نزاع به نفع ما داوری کرد، پس حق با ماست؛ زیرا من نیز در بین شما با شهادت و قسم حکم میکنم؛ درحالی که برخی از شما در اقامه دلیلِ مَحکمه پسند، قویتر و خوش بیانتر از طرف مقابل خود است. پس هر کسی که من به نفع او حکم کردم، ولی حق با طرف مقابل بود، بداند که قضای من چیزی را تغییر نمیدهد، بلکه او قطعهای آتش را به خانه خود خواهد برد:
بنابراین، آگاهی ائمه(ع) از سرنوشت غیبی خودشان تکلیف آور نبود. از این جهت از آن علم استفاده نمیکردند؛ مگر در مواردی خاص که از سوی خداوند متعال مأمور استفاده از آن میشدند؛ وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم غیر عادی.
از این رو، اگر از راههای عادی، به نقشه دشمن پی میبردند و شرایطشان همانند شرایط امام حسین(علیه السلام) نمیبود، حتماً برای خنثی کردن آن، اقدام میکردند.
در برخی روایات آمده است:
امام معصوم(ع) به جزئیات آنچه بر سر او خواهد آمد، آگاهی دارد و این آگاهی را از صحیفهای که در اختیار او قرار میگیرد، کسب میکند و آنگاه که مأموریتهای ذکر شده در آن صحیفه به پایان میرسد، میفهمد که عمر او نیز به پایان رسیده است.
از امام صادق(ع) رسیده است:
قبل از وفات رسول اکرم(ص) خدای عز وجل کتابی را که با مهرهایی از طلا مهر شده بود، بر آن حضرت نازل کرد و گفت: ای محمد! این وصیت تو به نجبای از اهل بیت توست.
نجبای پیامبر
پیغمبراکرم(ص) از جبرئیل پرسید: نجبای من چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: علی بن ابیطالب و فرزندان او.
پیغمبراکرم(ص) آن کتاب را به امیرمؤمنان(ع) داد و به او فرمود یک مهر آن را باز کند و به آنچه در آن است، عمل کند. امیرمؤمنان(ع) چنین کرد و سپس آن را به فرزند خود، امام حسن(ع) داد. او نیز با گشودن مهری به محتوای آنچه در آن بود، عمل کرد. آنگاه آن را به امام حسین(ع) داد. او نیز با گشودن مهر مربوط به خود، دید که در آن آمده است: همراه با گروه خود، برای شهید شدن خارج شو که بدون تو شهادت نصیب آنان نخواهد شد و جانت را به خدا بفروش. او نیز چنین کرد و آنگاه کتاب را به علیبنالحسین(ع) داد.
روزنامه ایران سه شنبه، ۲۰ شهریور ۱۳۹۷ بنقل ازدفتر حضرت آیتالله جوادی آملی استان تهران
***
اگر امام حسین(ع) میدانست شهید میشود، چرا با پای خود به قتلگاه رفت؟
اگر امام حسین(ع) می دانست که شهید می شود چرا با پای خود به سوی قتلگاه رفت؟
پاسخ به شبهه :
بر اساس احادیث و روایات شیعی علم امام(ع) موهبتی الهی است و نه اکتسابی؛ بدین صورت که هرگاه هر چه را بخواهد بداند، میداند. خداوند متعال میفرماید:
عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الّا من ارتضی من رسولٍ.[۱]
این آیه نشان میدهد که اختصاص علم غیب به خداوند به این معنی است که غیب را مستقلاً و از پیش خود ـ با لذات ـ کسی جز خدا نمیداند، ولی ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسانها به تعلیم پیامبران از آن آگاهی یابند.
نکتهی قابل توجه، این است که علم موهبتی یاد شده تخلف ناپذیر میباشد، زیرا علم ثبت شده در لوح محفوظ آگاهی به چیزی است که قضای حتمی خداوند بدان تعلق گرفته است.
پاسخ از نگاه علامه طباطبائی
مرحوم علامه طباطبایی ـ صاحب تفسیر المیزان در ـ این باره میگوید: سیدالشهدا(ع) به عقیده شیعهی امامیه سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم(ص) و صاحب ولایت کلیّه میباشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آن چه از ادلّه نقلیه و براهین عقلیه بر میآید ـ دو قسم است؛ قسم اول: امام(ع) در هر شرایطی ـ به اذن خداوندی ـ به حقایق جهان هستی آگاه است، اعمّ از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایرهی حس بیرون میباشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ قسم دوم: علم عادی است. پیامبر(ص)، به نصّ قرآن کریم و همچنین امام(ع) بشری است مانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام میدهد، مانند اعمال سایر افراد، در مجرای اختیار و براساس علم عادی است و آنچه را شایسته میبیند انجام میدهد.[۲]
قسم اول علم امام
لازمهی قسم اول این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم از آن جهت که حتمیالوقوع است، تعلق نمیگیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمیکند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق میگیرد و لازمهی امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم امام از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد؛ پس علم به قضای حتمی در زندگی عملی انسان تأثیر ندارد و تکلیفآور نیست. این شخص با علم به خطر، زندگی عادی خود را ادامه میدهد اگر چه به خطر منتهی خواهد شد و مشمول آیهی:
و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه. [۳]
نیست؛ زیرا در تهلکه واقع شده است نه این که خود را به هلاکت انداخته باشد. شایان ذکر است که این آیه از آیات مربوط به جهاد است؛ زیرا از پیش از آن که میفرماید:
وأنقفوافی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه.
این گونه فهمیده میشود که اگر اموالتان را در راه جهاد، انفاق نکنید پس همانا دشمن بر شما مستولی میگردد و شما را به هلاکت میرساند. روایتی در این زمینه از براء بن عازب نقل شده است که در یکی از جنگها مردی از مهاجرین بر صف دشمن حمله کرد، مردم فریاد زدند که خودش را به هلاکت انداخت و به کشتن داد و آیهی مذکور را قرائت کردند سپس ابوایوب انصاری گفت: من از شما به این آیه عالمتر هستم، همانا این آیه در شأن ما انصار نازل شده است که پیامبر(ص) را همراهی، و وقتی اسلام قوّت گرفت و اهلش زیاد شد، به سوی اهل و اموال خودمان برگشتیم و خودمان را به هلاکت افکندیم و منظور از هلاکت، ترک جهاد است.[۴]
آری متعلق قضای حتمی و مشیّت قاطعهی حق تعالی، مورد رضا به قضاست؛ چنان که سیدالشهدا(ع) در آخرین ساعات زندگی خود، در میان خاک و خون میفرمود: «ای خدا بر قضا و حکم تو صبر پیشه میکنم، ای فریادرس کسی که جز تو فریادرسی ندارد.»[۵] همچنین در خطبهای که به هنگام بیرون آمدن از مکه ایراد فرمود، آمده است:
رضی الله رضانا اهل البیت.
آنچه باید بدان توجه داشت این است که علم قطعی امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ چرا که در جهان هستی که مخلوق الهی است، چیزی جز با مشیّت الهی و اذن خداوندی به وجود نمیآید و مشیّت خداوندی به افعال اختیاری انسانی، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است که انسان فعلی، را با اختیار و اراده انجام دهد. بدیهی است که تحقق این فعل با این اوصاف، لازم و قطعی خواهد بود و با این همه، اختیاری هم هست؛ زیرا اگر اختیاری نباشد ارادهی خداوند از مرادش تخلف میکند
و ما تشاؤون الّا ان یشاء الله رب العالمین.[۶]
بنابراین میتوان گفت: امام(ع) میدانست که تلاش در برابر قضای حتمی سودی ندارد؛ چنان که خداوند در کلام خود در سورهی آل عمران در برابر آنها که در جنگ احد گفته بودند: اگر یاران کشته شده پیش ما بودند، نمیمردند. میفرماید: «بگو اگر در خانههایتان نیز بودید کسانی که برایشان قتل نوشته شده بود به سوی آرامگاههای خود بیرون میآمدند.»[۷]
قسم دوم از علم امام
این نوع علم امام تکلیف آور است، بر خلاف قسم اول از علم امام(ع) که علم غیبی است و تکلیف آور نیست. امام حسین(ع) از جهت عادی خود نیز به شهادت خود و یارانش آگاهی داشت؛ بنابر ادلهای که در پی خواهد آمد، ولی از این جهت که اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسی از کشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالی آن حضرت بود که در این راه او را از انجام هر کاری برای اسلام باز نمیداشت.
مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند که امام از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و میدانست که شرایط تأسیس حکومت اسلامی فراهم نیست؛ پس هدف آن حضرت از قیام، اساساً اعلان بطلان حکومت یزید، احیاء دین، رفع شبهات و انحرافات فکری و نجات نظام حکومت اسلامی و دفع ضربات کشندهی حکومت یزید، از دین بود. اینک برخی از فقرات کلام سیدالشهدا(ع) را که بر علم ایشان دلالت دارد، بیان میکنیم:
۱٫ به عبدالله بن زبیر در مکه میفرمود: به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهی باشم، مرا بیرون میآورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند! در تعدّی و ستم بر من از حد بگذرند؛ چنانکه یهود در مورد شنبه از حد گذشتند[۸] (و احترام روز شنبه را از بین بردند.) ۲٫ امام حسین(ع) میفرمود:
والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقه من جوفی فاذا فعلوا سلط الله علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذلّ من فرام الامه (والفرام خرقه تجعلها المرأه فی قلبها اذا حاضت).[۹]
به خدا سوگند! مرا رها نمیکنند تا خون قلبم را بیرون آورند؛ پس وقتی چنین کردند، خداوند کسی را از آنان بر آنها مسلط سازد که آنها را ذلیل کند آن قدر که از خرقهی زنان هم خوارتر گردند. و مانند این، شواهد بسیار است که برای جلوگیری از اطالهی کلام به همین مختصر اکتفا میکنیم.
اما هدف امام حسین(ع) را با توجه به سخنان آن حضرت میتوان چنین بیان کرد: امر به معروف و نهی از منکر، امام حسین(ع) برای ارائه دادن الگویی برتر و واحد، با توجه به آیهی شریفهی ۱۰۴ از سورهی آل عمران که میفرماید:
و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون
از کلام خود امام حسین(ع)
به این حرکت نمادین اقدام نمود و این مطلب از کلام خود آن حضرت، در وصیتی که به محمدبنحنفیه نگاشته است، به دست میآید؛ چرا که فرمود:
انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً … انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی محمد(ص) ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب…[۱۰]
من از روی خودخواهی و سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشدهام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدّم رسول خدا(ص) و اراده دارم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرهی جدم(ص) و پدرم، علی بن ابی طالب(ع)، رفتار نمایم.
آری به راستی حضرت حسین بن علی(ع) از خطری که متوجه دین شده بود، آگاه بود؛ از این رو در همان آغاز کار که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند و به اصطلاح او، محترمانه و با آسایش خاطر زندگی نماید، فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید؛[۱۱]
همانا ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم؛ باید با اسلام وداع کرد؛ زیرا امت به شبانی مثل یزید مبتلا شده است. دلایل فراوان دیگری نیز وجود دارد که حضرت سیدالشهدا(ع) اهدافی الهی و دور ازهوای نفس را جستجو میکرد و در راه رسیدن به این اهداف، جان گرانقدر خویش و یارانش را فدا کرد.
در پایان توضیح این نکته را لازم میدانیم که قیام امام حسین(ع) صرفاً یک قیام نظامی نبود، بلکه یک قیام سیاسی بود که تبعات نظامی نیز در برداشت؛ چرا که امام حسین(ع) بنابر شواهد تاریخی؛ به تجهیز و تهیه سپاه جنگی، ادوات و نفرات اقدام نکرد./مقاله “نهضت عاشورا” از مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزهی علمیهآبان ۱۳۹۲خبرآنلاین
پی نوشت ها:
[۱]. دانای نهان است. و کسی را بر غیب خود آگاه نمیکند جز پیامبری که از او خشنود باشد»، سوره جن، آیه ۲۶٫
[۲]. چهرهی درخشان حسین بن علی(ع)، علی ربانی خلخالی، ص ۱۳۴ ـ ۱۴۰، انتشارات مکتب الحسین(ع)، چاپ ۶، سال ۱۳۷۹ ش، قم.
[۳]. بقره، ۱۹۵٫
[۴]. تفسیر کبیر، فخر رازی، ج ۵، ص ۱۵۰، مکتبه الاعلام الاسلامی، قم، و مقدمه لهوف سید ابن طاووس.
[۵]. «صبراً علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین مالی رب سواک و لا معبود غیرک، صبراً علی حلمک یا غیاث من لا غیاث له» مقتل الحسین(ع)، ص ۲۸۳، سید عبد الرزاق مقرم، دارالکتاب بیروت.
[۶]. تکویر، ۲۹٫
[۷]. آل عمران، ۱۴۵، «قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتال الی مضاجعهم».
[۸]. «وایم الله لو کنت فی جحر هامّه من هذه الهوام لاستخرجونی حتی یقضوا بی حاجتهم و الله لیعتدن علیّ کما اعتدت الیهود فی السبت»، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۳۹، ابن اثیر، نشر دار صادر، دار بیروت، سال ۱۳۸۵ هـ ق.
[۹]. الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۷۸ ، انتشارات علمیه اسلامیه، مترجم، سید هاشم رسولی محلاتی.
[۱۰]. بحارالانوار، تهران، ج ۴۴، ص ۳۲۹٫
[۱۱]. مثیرالاحزان، ابن نما، تحقیق و نشر مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، سال ۱۴۰۶ هـ ق، محقق سید محمد باقر موحد ابطحی.
***
چرا امام حسین با اینکه میدانست شهید میشود به کربلا رفت
سؤال:چـرا حـضـرت عـلی (ع ) با آنکه قاتلش را می شناخت و از جزئیات حادثه قتلش آگاه بودآنشب به مـسـجـد رفـت تا کشته شود ؟چرا امام حسین (ع ) با آنکه می دانست کشته می شود به کربلا رفت ؟چـرا امـام رضـا (ع ) از میوه یی که می دانست زهرآلود است میل فرمود ؟آیا فرار از خطر و مهلکه لازم نیست ؟ آیا این کارها به خودکشی شباهت ندارد ؟
جواب:
پـرسـشـهـای فوق پاسخهای متعددی دارد که بعضی از آنها برای همه موارد و برخی مخصوص به بعضی از موارد است .
۱ – دانـش و آگـاهـی پـیـامـبـران و ائمـه اطهار علیهم السلام بر دو قسم است :نخست , علوم و دانـشـهـایـیست که از راههای عادی برای آنان فراهم می آید که دراینگونه از دانشها با دیگر مردم تفاوت زیادی ندارند . و دیگر , علومی است که برای آنان از راههای ماوراء طبیعی ( وحی و الهام ) حاصل می گردد . بـدیـهـی است که پیشوایات ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومیکه از راههای غیر عادی بـرای آنـهـا حـاصـل مـی شد عمل کنند بلکه تکالیف دینی آنها همواره بر طبق علومی بوده که از مجاری عادی برای آنها پیدا می شده است .
مـثلا پیامبر (ص ) و امامان علیهم السلام منافقین را خوب می شناختند و می دانستندکه آنها ایمان واقـعی ندارند ولی هرگز با آنها معامله با کفار را انجام نمی دادندبلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتارمی کردند . و هـمچنین هنگامیکه در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می نشستند , مطابق قوانین قضائی اسلام حکم می کردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمی نمودند . بـنابراین موضوع اطلاع ائمه علیهم السلام از کشته شدن خود و خصوصیات آن ازدانش هاییست که از راهـهـای غـیـر عـادی برای آنها حاصل می شد , ممکن است بگوییم که آنان وظیفه نداشتند به مقتضای آن علم از آن پیش آمدها جلوگیری نمایند بلکه وظیفه آنان این بود که مثل سایر مردم با این پیش آمدها روبرو شده و به علم خودترتیب اثر ندهند .
و بـه بـیان دیگر بدیهی است که سر انجام هر انسان مرگ خواهد بود و هیچ آفریده یی در این جهان عـمـر ابـدی نـخـواهـد داشت , قرآن مجید هم می فرماید : ( کل نفس ذائقه الموت ) (۱) یعنی هر زنده یی سرانجام مزه مرگ را خواهد چشید و هر کس به علتی ازدنیا خواهد رفت . ائمه اطهار علیهم السلام نیز از این قانون مستثنی نبودند تنها فرق آنان بادیگران در این است که , دیگران از علت و وقت مرگ خود خبر ندارند اما آنان خبرداشتند , مثلا امیرالمومنین علی (ع ) در ماه رمضان سال آخر عمر می دانست که عمرش بپایان رسیده و به وسیله شمشیر ابن ملجم شهید خواهد شد .
و هـمچنین امام حسین علیه السلام می دانست که از این مسافرت برنمی گردد و درصحنه کربلا شـهـیـد خواهد شد , اما چون می دیدند که رضای خدا در شهادت آنان است به خواست خدا کاملا تـسـلـیم و راضی بودند , زیرا می دانستند که خداوند بدون مصلحت چیزی را نمی خواهد و اصولا معرفت و شناسایی پیامبران و امامان نسبت به خدا و عظمت اوبه اندازه یی سرشار و عمیق بوده که خـود را در بـرابـر اراده آفـریدگار به حساب نمی آوردند و در پیشگاه او کاملا مطیع و فرمانبردار بـودنـد و چـیـزی جز رضا و خشنودی خدا در نظر نداشتند بلکه اصلا خود را فراموش می کردند و فقط متوجه فرمان وخواسته خدا بودند .
ضمنا از همین بیان پاسخ یک سوال دیگر که شاید به ذهن عده یی بیاید روشن می گردد . پـرسـش ائمـه اطـهـار عـلـیـهـم السلام چون علت و وقت مرگ خود را می دانستند پس جنگ و فـداکاری آنان در مواردیکه می دانستند سالم بر می گردند یک عمل کاملا ساده محسوب می شود وچندان ارزش معنوی نداشته است .
پـاسخ چون ائمه اطهار علیهم السلام به بیانی که در بالا گفته شد در میدانهای نبرد وفداکاری به طور کلی خود را فراموش می نمودند دانستن پیروزی در روحیه آنان اثری نداشت و در تمام جنگها حـتی آنجا که می دانستند ظاهرا شکست می خورند و کشته می شوند یکسان و بدون تفاوت در راه خـدا نـبـرد و فـداکـاری مـی کردند , و بدیهی است که کسیکه در برابر فرمان خدا بدون کمترین مـلاحظه ای جانش را تقدیم کند دانستن پیروزی در جنگ ارزش و فداکاری او را از بین نمی برد , زیرا توجهی به پیروزی ندارد و به جز خدا و رضای او چیز دیگری منظور او نمی باشد ./بنقل ازهداینا