داستان طالوت وجالوت+ طالوت کیست؟+تابوت سکینه چیست؟+ماجرای حمل تابوت بوسیله ۲گاو
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٢۴۶﴾بقره
ای پیامبر!آیا نمی نگری بر آن بزرگان بنی اسرائیل، پس از موسی را که به پیامبرشان گفتند: برای ما فرماندهی انتخاب-معرفی-کن تا در راه خدا جنگ کنیم -پیامبرشان-گفت: آیا فرمان جنگ داد نافرمانی نمی کنید ؟گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [نزد] فرزندانمان بیرون رانده شده ایم؟! پس چون فرمان جنگ داده شد، همه اظهارعجزکردندند،بجزتعدادکمی، و خدا به احوال ستمکاران داناست.
وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّـهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢۴٧﴾
و پیامبرشان به آنان گفت :همانا خداوند طالوت را به پادشاهی شما برگزید. گفتند که چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم!(ماازطالوت بهتریم)حق مابودکه شاه می شدیم- و او مال وثروت زیادی ندارد(ماثروتمندیم،اوفقیر). رسول گفت: خداوند او را برگزیده و در دانش و توانایی و قدرت بدنی داده، و خدا زمامداری-حکومت-ش را به هر کس که بخواهد می دهد؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست.
وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّهٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَهُ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿٢۴٨﴾بقره
و پیامبرشان به آنان گفت : همانا نشانه پادشاهی وی آنست که «تابوت مقدس»صندوق معروف –در آن سکینه خدا و الواح یادگارخانواده موسی و هارون است را فرشتگانش به دوش دارند بسوی شما میآید، که در آن برای شما دلیل آشکاری است ، اگر اهل ایمان باشید.
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ ۚ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّـهِ کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿٢۴٩﴾بقره
پس هنگامی که طالوت لشکر کشید، سپاه خود را گفت: خدا شما را به نهر آبی آزمایش کند، هر که از آن بیاشامد از من و هم آیین من نیست، و هر که هیچ نیاشامد یا کفی بیش برنگیرد از من و هم آیین من خواهد بود. پس همه سپاهش آشامیدند به جز عده قلیلی از آنها. و چون طالوت و سپاه مؤمنش از نهر گذشتند (دشمن مواجه شدند،ترسیدند) گفتند: ما را تاب مقاومت جالوت و سپاه او نخواهد بود. آنانی که به لقاء رحمت خدا و ثواب آخرت معتقد بودند (ثابت قدم مانده) گفتند: چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده، و خدا با صابران است.
وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢۵٠﴾بقره
فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّـهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَـٰکِنَّ اللَّـهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿٢۵١﴾ بقره
پس به یاری خدا کافران را شکست دادند و داود-فرمانده- آنها جالوت را کشت ، و خدا او را فرمانروایی و حکمت داد، و از آنچه می خواست به او آموخت. و اگر خدا [تجاوز و ستم] برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی کرد، قطعاً زمین را فساد فرا می گرفت؛ ولی خدا نسبت به جهانیان دارای فضل و احسان است.
بعداز «طالوت» حضرت داودپادشاه-فرمانده -بود
(پس آنهارا به اذن خداشکست دادند و داوود جالوت را به قتل رساند)پس آنان را پراکنده نمودند ودفع کردند و داوود که نوجوانی از بنی اسرائیل بود به کمک خدا جالوت را به قتل رساند در حالیکه جالوت پادشاهی قدرتمند و رهبری ترسناک بود و خداوندمی خواست قدرت نمایی کند و به انسانها بفهماند که اگر خدا بخواهد یک نوجوان مؤمن و کوچک می تواند بر ستمگری قوی غلبه پیدا کند، (واته الله الملک و الحکمه و علمه مما یشاء):(و خداوند به داوود پادشاهی و فرزانگی داد وآنچه می خواست به او بیاموخت )پس خدابعد از طالوت داوود را پادشاهی بخشید و او را ازحکمت بهره مند ساخت و دوران پادشاهی داوود و سلیمان دوران طلایی بنی اسرائیل بود، (ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ولکن الله ذو فضل علی العالمین ):(واگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی نمود،زمین تباه می شد ولی خدا نسبت به اهل جهان صاحب کرم است )مقصود از فساد زمین ، تباهی اهل زمین است ، چون فساد دراجتماع بشری فساد و تباهی درزمین را به دنبال دارد و اختلاف منافع بین مردم باعث مزاحمت و ممانعت چه در جنگ و چه در صلح می گردد و هریک می خواهند از حق خود دفاع و از آن بهره مند شوند وسپس اراده خود را بردیگران تحمیل کنند، یا اراده دیگری را از خود دفع نمایند و همین دفع کردن یکی به وسیله دیگری سر انجام حقی را که به سبب جهل مردم دچار خمودی وموت گشته بود احیاء می نماید.
تِلْکَ آیَاتُ اللَّـهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ ۚوَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿٢۵٢﴾
(و این ازنشانه های خداست که ما به حق بر تو می خوانیم و همانا تو از پیامبرانی )و این جمله در حکم خاتمه داستان است و خطاب به رسول الله محمد(ص )می باشد .
مجمع البیان:«نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ»- اى محمد که بر تو میخوانیم به حق و راستى و بقول بعضى جبرئیل بر تو میخواند و کلمه «بالحق» یعنى به امر و فرمان ما.
«وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»- و تو که این خبرها را میدهى با اینکه خودت شاهد نبوده و با آنها همزمان و معاصر نبودهاى پیامبرى، و دلیل پیامبرى تو همین اطلاعات تو است که تنها از راه وحى برایت معلوم شده است.
کلمه «فصل» به معناى جدائى مکانى است ،فاصله گرفتن،آغاز حرکت
کلمه «جند» به معناى مجتمعى انبوه است ، چه از انسان و چه از هر چیز دیگر، و اگر لشگر را جند نامیده اند به خاطر همین است که جمعیتى متراکم هستند و اگر در آیه مورد بحث ، کلمه را به صیغه جمع جنود آورده ، براى این بوده که بفهماند جمعیت بنى اسرائیل کثرت قابل ملاحظه اى داشتند، با اینکه به حکم جملات بعدى همین آیه ، مؤ منین واقعى آنان ، بعد از عبور از نهر کوچک بودند، (این امتحانی برای اطاعت پذیری بود) و نظیر این نکته در آیه بعد هم که مى فرماید: و لما برزوا لجالوت و جنوده ، از کلمه جنود استفاده مى شود.
کلمه «ابتلاء»که اسم فاعل آن -مبتلى- از مشتقات آن است به معناى امتحان است ، و کلمه «نهر» به معناى مجراى آب پر از آب است ، و کلمه «اغتراف » و کلمه -غرف – به معناى آن است که چیزى را بلند کنى و بگیرى ، مثلا مى گویند: فلان «اغترف الماء» یعنى فلانى آب را بلند کرد تا بنوشد.
و اینکه اغتراف یک غرفه ، یعنى گرفتن یک مشت آب را از مطلق نوشیدن استثنا کرده ، دلالت مى کند بر اینکه پیامبر اسرائیلى آن مردم را از مطلق نوشیدن نهى نکرده بوده بلکه از نوشیدن در حالت خاصى نهى کرده بوده
لشکر طالوت سه طایفه شدند
مقتضاى ظاهر کلام : فمن شرب منه فلیس منى ، الا من اغترف غرفه بیده ، و من لم یشرب فانه منى ،جمله دوم را به جمله اول وصل کرد و کلمه شرب را در جمله دوم مبدل به طعم چشیدن-کرد
جنود طالوت سه طائفه شدند، که طائفه سوم ، آنهائى بودند که مشتى آب برداشتند، نه از طالوت بودند ونه بیگانه از او، بلکه با آزمایشى دیگر وضعشان روشن مى شود.
و من لم یطعمه فانه منى – که لشکریان طالوت هر چند همه با طالوت و از او بودند، لیکن باطن آنها غیر از ظاهرشان بود، و با یک آزمایش واقعیت ها روشن مى شد، و آن آزمایش نهرى بود که در مسیرحرکت با آن برخوردند، و آن نهر مشخص کرد که چه کسى از طالوت ، و چه کسى بیگانه از او بود، هر کس از آن نهر نوشید از طالوت بیگانه شد و هر کس لب به آب نزد، از او و منسوب به او شد.
الا من اغترف غرفه بیده مى رساند که این طائفه سوم از طالوت نبودند
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:طائفه اول ننوشیدند،طائفه دوم چشیدند(نوشیدنشان به اندازه کف دست بوده)،دسته سوم دراین مرحله(نهر)شناسایی نشدند،درعملیات باطنشان آشکارشد.بقول ایت الله جوادی آملی جالوت با۲ازمایش شناسایی شدند،یکی فیزیکی(نهر) ودیگرمعنوی اعتمادواعتقادبه خداوپیامبرش/پایان
آیه شریفه خواسته است لشکریان طالوت را با دو آزمایش به سه طائفه تقسیم کند اول آنهائى که از طالوت نبودند چون از نهر نوشیدند، طائفه دوم آنهائى که از وى بودند چون از نهر ننوشیدند،طائفه سوم آنهائى که مردد بودند، مرددبودند، با آزمایشى دیگر وصفشان راروشن مى شود، و آن این است که اگر در حال جنگ به خدا اعتماد نموده ، در برابر دشمن مقاومت کنند از طالوت خواهند شد، و اگر دچار سستی و اضطراب شوند، درجرگه طائفه اول قرار خواهند گرفت.
فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ
کلمه «فئه» به معناى پاره اى از مردم است ، و دقت در این آیات مى رساند که گویندگان این سخن که (لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ)، همان طائفه سوم بودند که با مشت خود آب برداشتند، و پاسـخ دهندگان به ایشان همانهائى بودند، که اصلا آب ننوشیدند، و آیه شریفه از آنان تعبیر کرده به : قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّـهِ – و چون نمى توانیم کلمه «ظن » را درباره آنان به معناى پنداشتن بگیریم ، ناگزیر باید به معناى یقین باشد و یا کنایه از خشوع است .
و این طائفه ممکن بود در پاسـخ بگویند: غلبه جمعیتى اندک بر جمعیتى بسیار امر محالى نیست بلکه با اذن خدا امرى است ممکن، ولى اینطور نگفتند بلکه براى اینکه طرف را بهتر قانع کنند، قاطع تر جواب دادند، و از حوادثى که در جاهاى دیگر اتفاق افتاده خبر داده و گفتند: چه بسیار اندک ها که بر بسیارها غالب شدند.
وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
کلمه «بروز» به معناى آشکار شدن است ، و به همین جهت بیرون شدن هماورد از لشگر دشمن و مبارزه طلب کردن او را «براز» مى گویند، و کلمه «افراغ » که فعل امر -افرغ – مشتق از آن است به معناى ریخته گرى است ، یعنى فلز آب شده اى را در قالب بریزند، و منظور از آ ن در اینجا این است که خداى تعالى صبر را در دل آنان و به قدر ظرفیت دلهایشان بریزد.
پس در حقیقت این تعبیر«افراغ » استعاره از کنایه لطیف «ثابت قدم درجهاد» است.
فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّـهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ ۗ
«هزم » به معناى دفع کردن دشمن است .
وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَـٰکِنَّ اللَّـهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ
منظور از فساد زمین ، فساد ساکنان زمین است ، یعنى فساد ا جتماع انسانى ، البته اگر به دنبال فساد اجتماع ، خود کره زمین هم فاسد شود، این فساد به تبع منظور آیه مى شود، نه بالذات ، و این خود یکى از حقایق علمى است که قرآن از آن پرده بردارى کرده است .
داستان جالوت و طالوت از زبان امام باقر
بنى اسرائیل بعد از در گذشت موسى مرتکب گناهان شده ، دین خدا را دگرگون نموده از فرمان پروردگارشان سرپیچى کردند، در میان آنان پیامبرى بود که به کارهاى نیک امرشان ، و از کارهاى زشت نهیشان مى کرد ولى اطاعتش نمى کردند، و روایت شده که آن پیامبر« ارمیا »بوده ، خداى تعالى به همین جرم ، جالوت را که مردى قبطى (بومى مصر) بود بر آنان مسلط نمود، و او بنى اسرائیل را ذلیل کرده و مردانشان را به قتل رسانید، و از سرزمینشان و اموالشان اخراج کرد، و زنانشان ر ا بردگی گرفت ، بنى اسرائیل نزد پیامبرشان شکایت برده و ناله و زارى کردند، و گفتند: از خداى تعالى درخواست کن فرماندهى براى ما برانگیزد، تا در راه خدا کارزار کنیم .
(در آن روزگار نبوت در یک دودمان و سلطنت در دودمانى دیگر بود، و خدا هرگز نبوت و سلطنت را در یک دودمان جمع نکرده بود، و به همین جهت بود که آن تقاضا را کردندو گرنه در خواست مى کردند خود آن پیامبر، فرماندهى را بپذیرد)
پیامبرازآنها پرسید، آیا اگر چنین فرماندهى برایتان معین شد و آنگاه جهاد بر شما واجب گشت قول مى دهید که از جهاد شانه خالى نکنید؟ و یا چنین عزمى در خود نمى بینید؟
جواب دادند: ما چه بهانه و عذرى داریم که در راه خدا قتال نکنیم ، با اینکه دشمن ما را از خانه بیرون رانده و از زن و فرزند دور ساخته است،یعنی حتماً قبول می کنیم.
لیکن خداى تعالى به آن پیامبر خبر داد که اینان پشت به جنگ خواهند کرد، و همینطور که پیشگوئى کرده بود شد، همینکه جهاد بر آنان واجب شد، به جز عده کمى از ایشان ، همه از جنگ اعراض و دورى نمودند، و خدا به وضع ستمکاران دانا است ، و سرانجام پیامبرشان به ایشان گفت : خداى تعالى طالوت را برگزیده، تا فرمانده و پادشاه شما باشد.
بنى اسرائیل از انتخاب-معرفی- طالوت خشمگین شدند، گفتند: او کجا و سلطنت کردنش بر ما کجا؟ خود ما که سزاوارتر به سلطنت هستیم ، او نه ثروتى دارد و نه از ««خاندان لاوى» است که باید نبوت در خاندان او باشد، و نه از خاندان یوسف است که سلطنت همواره در آن خاندان بوده بلکه او از خاندان«ابنیامین« برادر پدر و مادرى یوسف است ، و خاندان او نه خاندان نبوت بوده و نه خانواده شاه .
پیامبرشان در پاسـخ گفت : خداوند او را بر شما ترجیح داده و به اوقدرت علمى و جسمى داده ، و خدا ملک خود را به هرکس بخواهد مى دهد، وهیچکس نمیتواندمانع ایت کارشود، و طالوت ، همانطورى که صموئیل می گوید ، مردى قوى هیکل و داناترین مردم بنى اسرائیل بود، اما قشر فقیر جامعه بود، و بنى اسرائیل اعتراضشان به همین خصلت-فقر-بود، می گفتندگفتند: آخر او -اشرافزاده نیست،مال وثروتی ندارد.
پیامبرشان گفت :نشانه اینکه او از طرف خدا، فرمانده شما شده این است که آن تابوتی خدابرای آرامشتان فرستاده و بقیه اى از آنچه از آل موسى و آل هارون به جاى مانده در آن است براى شما مى آورد، در حالى که ملائکه آن تابوت را حمل مى کنند.
و این «تابوت» همان صندوقى است که خدا برای (مادر) موسى فرستاد و مادر موسى قنداق او را در آن نهاده و به دریا افکند، و این صندوق همواره در بین بنى اسرائیل بود واز آن تبرک مى جستند و چون مرگ موسى فرا رسید، الواح و زره خود را و آنچه از آیات نبوت داشت در آن نهاده و به وصى خود «یوشع » سپرد، و این تابوت همچنان در بین ایشان بود تا آنکه آن را بى ارزش شمردند،بی احترامی وبی اعتنایی کردند، بطورى که به وسیله بازی بچه ها تبدیل رشده بود.
بنى اسرائیل که تا آن روز در کمال عزت و شرف زندگى مى کردند، به خاطر اینکه راه گناه را پیش گرفته و به تابوت-مقدس- بى حرمتى کردند خدا آن تابوت را از بین برد.
این مساله ادامه داشت تا آن روزى که از ظلم جالوت ، جانشان به لب آمده ، و از پیامبر -زمان خود- در خواست کردند تا از خدا بخواهد فرماندهى بر ایشان معرفی کند و آنان در رکابش با کفار بجنگند، در آن روزگار خدا دوباره تابوت را به ایشان برگردانید که قرآن درباره اش فرمود: ان آیه ملکه ان یاتیکم التابوت فیه سکینه من ربکم و بقیه مما ترک آل موسى و آل هارون تحمله الملائکه ، سپس فرمود: منظور از «بقیه » ذریه انبیاء است .
نفرات لشکرطالوت
مولف (علامه طباطبایی) : اینکه در روایت آمده ،عده بسیارى از ازفرمان پیامبرشان درباره دستورات جنگی تمردکردند و جز اندکى از آنان تسلیم حکم صادره نشدند.
و در بعضى از اخبار آمده است که این عده اندک شصت هزار نفر بودند، و این روایت را قمى در تفسیرش از پدرش ازحسین بن خالد از حضرت رضا و عیاشى از امام باقر (ع) نقل کرده اند.
نبوت در خاندان «لاوى » و پادشاهی در دو دمان «یوسف » بود
اینکه بعضى گفته اند: سلطنت در دودمان «یهودا» بوده، سخن نادرستی است،چراکه که قبل از طالوت و داود- و سلیمان که بعد از طالوت بودند) ازخاندان یهودا کسى به سلطنت نرسیده و در روایات ائمه اهل بیت (ع) آمده که «سلطنت در خاندان یوسف بود»، چون کسى نمى تواند سلطنت خود حضرت یوسف را انکار کند.
و اینکه در آخرحدیث آمده : منظور از«بقیه » ذریه انبیاء است ، توهم و اشتباهى است از راوى ، که جمله ذریه انبیاء را کلمه «بقیه » دانسته ، همانطورکه در روایتى دیگر تفسیر جمله آل موسى و آل عمران واقع شده است ، مؤ ید این گفته ما، روایتى است که در تفسیر عیاشى از امام صادق (ع) آمده : که شخصى از آن جناب پرسید : جمله«بقیه مما ترک آل موسى و آل هرون تحمله الملائکه » چه معنائى دارد؟
منظور از آل موسى و آل هارون ، ذریه انبیاء است .
و در کتاب کافى از محمد بن یحیى از محمد بن احمد از محمد بن خالد و حسین بن سعید از نضر بن سوید از یحیى حلبى از هارون بن خارجه از ابى بصیر از امام ابى جعفر (ع) روایت آمده: آن عده قلیلى که در داستان طالوت از آب نهر ننوشیدند، سیصد و سیزده نفر بودند.
پس لشگر طالوت دو طائفه شدند، یک عده آنهائى که با مشت خود از آب نهر نوشیدند، و عده دیگر آنهائیکه ننوشیدند، همینکه در برابر لشگر جالوت قرار گرفتند، آنهائیکه آب نهر را نوشیده بودند گفتند: لا طاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده – و آنهائى که از آن ننوشیدند گفتند: کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن اللّه و اللّه مع الصابرین .
مولف(علامه طباطبایی) : و اما اینکه باقى ماندگان با طالوت سیصد و سیزده نفر، و به عدد رزمندگان در جنگ بدر بودند، مطلبى است که روایات بسیارى از طرق خاصه و عامه بر انطباقش وارد شده ، و اما اینکه گویندگان «لا طاقه لنا… » آنهائى بوده اند که مشتى آب نوشیدند و گویندگان «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره ..» آنهائى بوده اند که اصلا آب ننوشیدند، ممکن است از نحوه استثناء در آیه کرد.
و در کافى به سند خود از احمد بن محمد از حسین بن سعید ازفضاله بن ایوب از یحیاى حلبى از عبد اللّه بن سلیمان از امام باقر (ع) روایت آمده ، که در ذیل جمله -ان آیه ملکه … تحمله الملائکه -فرمود : ملائکه آن رابه صورت گاو حمل مى کردند.
علامه طباطبایی درادامه توضیح می دهد:خواننده عزیز باید توجه داشته باشد که مبناى ما در این کتاب-تفسیر- بر این بوده که احادیثی که موافق با قرآن باشد احتیاجى به ذکر سند آن نیست ، و اما این قضیه« ملائکه به صورت گاو در آمده باشد» را نمى توان با قرآن تطبیق کرد ناچار باید سند آن ذکر شود تا اگر خواننده خواست بتواند به تراجم احوال راویان آن مراجعه نماید، و ما در عین حال از میان اینگونه احادیث ، آن احادیثى را مى آوریم که یاسندش صحیح ، و یا حداقل مؤ ید به قرائن صدق باشد.
داستان حضرت داود و جنگ طالوت و جالوت به نقل از امام صادق
از امام صادق (ع) می گوید: داوود و برادرانش چهار نفر بودند، پدرشان هم که مردى سالخورده بود با ایشان زندگى مى کرد، و او که از همه کوچکتر بود گوسفندان پدر را مى چرانید و برادرانش در لشگر طالوت خدمت مى کردند، روزى پدر داوود او را صدا زد که پسرم بیا این طعام را که درست کرده ایم براى برادرانت ببر، تا علیه دشمنان خود نیروئى بگیرند.
داوود که جوانى کوتاه قد و کبود چشم و کم مو و پاک دل بود طعام را برداشته و به طرف میدان جنگ روانه شد، و در میدان جنگ صفوف لشگر را دید که به هم نزدیک شده بودند.
صحبت سنگ باحضرت داود
داود همینطور که مى رفت به سنگى برخورد که آن سنگ داود را صدا زد و گفت:
اى داوود مرا بردار و با من جالوت را به قتل برسان ، که خدا مرا براى کشتن وى خلق کرده است .
داوود آن سنگ را برداشته در توبره اى که سنگ مقذاف فلاخنش را در آن گذاشته بود (تا گوسفندان را با آن براند) انداخت و به راه افتاد تا داخل لشگر شد و شنید که همگى از خونخوارى و قهرمانى جالوت تعریف مى کردند، وامر او را عظیم مى شمردند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:(مقذاف) فلاخن ،سنگ انداز رامی گویند،معمولاً ابزارکار چوپان ها وکشاورزان است که سنگ به اندازه فندق ویا بزرگتررادرآن قرارمی دهند ،با آن سنگ را به جایی که نشانه گیری کرده اند پرتاب می کنند،یک وسیله شکاراست،به آن تیروکمان (کمان سنگ پرتاب کن هم می گویند)/پایان
داوود گفت : چه خبر است که اینقدر او را بزرگ شمرده و خود را در برابرش باخته اید؟ به خدا قسم به محضى که با او روبرو شوم به قتلش خواهم رساند، مردم جریان او را به طالوت خبر دادند، و او را نزد طالوت بردند، طالوت گفت : اى پسر مگر تو چه نیروئى دارى ؟ و چه تجربه اى در امر کارزار اندوخته اى ؟ گفت : همیشه شیر درنده به گوسفندان من حمله مى کند و گوسفند مرا مى رباید، او را تعقیب مى کنم و سرش را به یک دست گرفته فک پایینش را با دست دیگر باز نموده گوسفندم را از دهانش مى گیرم .
طالوت به لشگریان گفت زرهى بلند برایم بیاورید، وقتى آوردند، آن را به گردن داوود انداخت ، زره تا زانوى داوود را پوشانید، طالوت و سایر بنى اسرائیل از اینکه اولین زره به اندازه اندام او شد تعجب کرده طالوت گفت : امید است خدا جالوت را به دست او به قتل برساند.
وقتى صبح شد مردم گرد طالوت جمع شده ، دو صف لشگر، روبروى هم قرار گرفتند، داوود گفت : جالوت را به من نشان دهید، همینکه او را دید آن سنگ را از توبره در آورد در فلاخن (مقذاف ) گذاشت ، و به سوى جالوت رها کرد، سنگ مستقیم بین دو چشم جالوت خورد، و تا مغز سرش فرو رفت ، جالوت از اسب سرنگون شد، مردم فریاد زدند، داوود جالوت را کشت ، داود باید پادشاه ما باشد از آن به بعد دیگر فرمان طالوت را گردن ننهاده ، داوود را فرمانده خود کردند.
و خداى تعالى «زبور » را بر او نازل کرد، و صنعت آهنگرى به او آموخت و آهن را برایش نرم کرد، و به کوهها و مرغان فرمان داد تا با او تسبیح بگویند، احدى صوت داوود را نداشت ، داوود همچنان در بنى اسرائیل بود، و خود را از ایشان پنهان مى داشت و خداى تعالى نیروى فوق العاده اى در عبادت به او داده بود.
مولف علامه طباطبایی: شیعه و سنی دراینکه جالوت به دست داود کشته شده متفق است .
***
درتفسیرنمونه اینگونه آمده:
خداوند پیامبرى به نام اشموئیل را براى نجات و ارشاد بنی اسرائیل برانگیخت آنها نیز که از ظلم و جور دشمنان به تنگ آمده بودند و دنبال پناهگاهى مى گشتند گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند تا همگى تحت فرمان و هدایت او یک دل و یک راى با دشمن نبرد کنند تا عزت از دست رفته را باز یابند.
اشموئیل که به روحیات و سست همتى آنان به خوبى آشنا بود در جواب گفت از آن بیم دارم که چون فرمان جهاد در رسد از دستور امیر و رهبر خود سرپیچى کنید و از مقابله و پیکار با دشمن شانه خالى نمائید.
آنها گفتند چگونه ممکن است ما از فرمان امیر سرباز زنیم و از انجام وظیفه دریغ نمائیم در حالى که دشمن ما را از وطن خود بیرون رانده و سرزمینهاى ما را اشغال نموده و فرزندان ما را به اسارت برده است !
اشموئیل که دید جمعیت با تشخیص درد به سراغ طبیب آمده اند و گویا رمز عقب ماندگى خود را درک کرده اند. به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وى عرضه داشت ، به او وحى شد که طالوت را به پادشاهى ایشان برگزیدم .
اشموئیل عرض کرد خداوندا من هنوز طالوت را ندیده و نمى شناسم .
وحى آمد ما او را به جانب تو خواهیم فرستاد، هنگامى که او نزد تو آمد فرماندهى سپاه را به او واگذار و پرچم جهاد را به دست وى بسپار.
طالوت کیست ؟
طالوت مردى بلند قامت و تنومند و خوش اندام بود اعصابى محکم و نیرومند داشت از نظر قواى روحى نیز بسیار زیرک ، دانشمند و با تدبیر بود بعضى علت انتخاب نام طالوت را براى وى همان طول قامت او مى دانند ولى با این همه شهرتى نداشت و با پدرش در یکى از دهکده ها در ساحل رودخانه اى مى زیست و چهار پایان پدر را به چرا مى برد و کشاورزى مى کرد.
روزى بعضى از چهار پایان در بیابان گم شدند طالوت به اتفاق یکى از دوستان خود به جستجوى آنها در اطراف رودخانه به گردش در آمد این وضع تا چند روز ادامه یافت تا اینکه به نزدیک شهر «صوف» رسیدند.
دوست وى گفت ما اکنون به سرزمین «صوف شهر اشموئیل پیامبر» رسیده ایم بیا نزد وى رویم شاید در پرتو وحى و فروغ راى به گم شده خویش راه یابیم ،
هنگامى که وارد شهر شدند با اشموئیل برخورد کردند همین که چشمان اشموئیل و طالوت به یکدیگر افتاد میان دلهاى آنان الفت بر قرار شد.انگاربانشانه های که داشتند مطابقت می کرد.
اشموئیل از همان لحظه طالوت را شناخت و دانست که این جوان همان است که از طرف خداوند براى فرماندهى جمعیت تعیین شده هنگامى که طالوت سرگذشت خود را براى اشموئیل شرح داد
اشموئیل گفت نگران اما دام هایتان نباشید هم اکنون در راه دهکده رو به باغستان پدرت هستند اما من تو را براى کارى بسیار بزرگتر از آن دعوت مى کنم خداوند تو را مامور نجات بنى اسرائیل ساخته است .
طالوت از این پیشنهاد تعجب کرد و لی پذیرفت .
اشموئیل به قوم خود گفت خداوند طالوت را به فرماندهى شما برگزیده لازم است همگى از وى پیروى نمائید و خود را براى جهاد با دشمن آماده سازید.
بنى اسرائیل که براى فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتى از نظر نسب و ثروت لازم مى دانستند و هیچکدام را در طالوت نمى دیدند در برابر این انتصاب سخت به حیرت افتادند زیرا به عقیده آنها وى نه از «خاندان لاوى »بود که سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان یوسف و یهودا که داراى سابقه حکومت وپادشاهی بودند، بلکه از خاندان بنیامین گمنام بود و از نظر مالى تهى دست لذا به عنوان اعتراض گفتند او چگونه مى تواند بر ما حکومت کند ما از او سزاوارتریم ؟!
اشموئیل که آنان را سخت در اشتباه میدید گفت خداوند او را بر شما امیر قرار داده و شایستگى فرماندهى و رهبرى به نیروى جسمى و قدرت روحى است که هر دو به اندازه کافى در طالوت هست و از این نظر بر شما برترى دارد ولى آنها نشانه اى که دلیل بر این انتخاب از ناحیه خدا باشد مطالبه کردند.
اشموئیل گفت نشانه آن این است که تابوت (صندوق عهد) که از یادگارهاى مهم انبیاء بنى اسرائیل است و مایه دلگرمى و اطمینان شما در جنگها بوده در حالى که جمعى از فرشتگان آن را حمل مى نمایند به سوى شما باز مى گردد و چیزى نگذشت که صندوق عهد بر آنها ظاهر شد آنها با دیدن این نشانه فرماندهى طالوترا پذیرفتند.
طالوت درمقام فرماندهی لشکر
طالوت فرماندهى سپاه را به عهده گرفت و در مدتى کوتاه لیاقت و شایستگى خود را در اداره امور مملکت و فرماندهى سپاه به اثبات رسانید سپس آنها را براى مبارزه با دشمنى که همه چیز آنها را به خطر انداخته بود دعوت کرد و به آنها تاکید کرد تنها کسانى با من حرکت کنند که تمام فکرشان در جهاد باشد و آنها که بنائى نیمه کاره یا معامله اى نیمه تمام و امثال آن دارند در این پیکار شرکت نکنند. به زودى جمعیتى به ظاهر زیاد و نیرومند جمع شدند و به جانب دشمن حرکت کردند.
بر اثر راهپیمایى در برابر آفتاب همگى تشنه شدند، طالوت براى این که به فرمان خدا آنها را آزمایش و تصفیه کند گفت به زودى در مسیر خود به رودخانهاى مى رسید خداوند بوسیله آن شما را آزمایش مى کند کسانى که از آن بنوشند و سیراب شوند از من نیستند و آنها که جز مقدار کمى ننوشند از من هستند!
همین که چشم آنها به نهر آب افتاد خوشحال شدند و به سرعت خود را به آن رسانیدند و سیراب گشتند. تنها عده معدودى بر سر پیمان باقى ماندند.
طالوت متوجه شد که لشکر او از اکثریتى بى اراده و سست عهد و اقلیتى از افراد با ایمان تشکیل شده است از این رو اکثریت بى انضباط و نافرمان را رها کرد و با همان جمع قلیل با ایمان از شهر بیرون آمد و به سوى میدان جهاد پیش رفت .
سپاه کوچک طالوت از کمى نفرات متوحش شده به طالوت گفتند ما توانائى در برابر این سپاه قدرتمند را نداریم اما آنها که ایمان راسخ به رستاخیز داشتند و دلهایشان از محبت خدا لبریز بود، از زیادى و نیرومندى سپاه دشمن و کمى عده خود نهراسیدند، با کمال شجاعت به طالوت گفتند: تو آنچه را صلاح میدانى فرمان ده ما نیز همه جا همراه تو خواهیم بود و به خواست خدا با همین
عدد کم با آنها جهاد خواهیم کرد، چه بسا جمعیتهاى کم که به اراده پروردگار بر جمعیتهاى زیاد پیروز شدند و خدا با استقامت کنندگان است .
طالوت با آن عده کم اما مؤ من و مجاهد آماده کارزار شد، آنها از درگاه خداوند درخواست شکیبائى و پیروزى کردند، همین که آتش جنگ شعله ور شد، جالوت از لشکر خویش بیرون آمد و در بین دو لشکر مبارز طلبید، صداى رعب آور وى دلها را مى لرزاند و کسى را جرات میدان رفتن او نبود. در این میان نوجوانى به نام داوود که شاید بر اثر کمى سن براى جنگ هم به میدان نیامده بود، بلکه براى کمک به برادران بزرگتر خود که در صف جنگجویان بودند از طرف پدرش ماموریت داشت ، ولى با این حال بسیار چابک و ورزیده بود، با فلاخنى که در دست داشت یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر جالوت کوبیده شدند و او در میان وحشت و تعجب سپاهیانش به زمین سقوط کرد و کشته شد، با کشته شدن جالوت ترس و هراس عجیبى به سپاهیانش دست داد و سرانجام از برابر صفوف لشکر طالوت فرار کردند و بنى اسرائیل پیروز شدند.
اکنون به تفسیر آیات باز میگردیم :
در نخستین آیه ، روى سخن را به پیغمبر اکرم (ص) کرده ، مى فرماید: آیا ندیدى جمعى از اشراف بنى اسرائیل را بعد از موسى (ع) که به پیامبر خود گفتند: زمامدارى براى ما انتخاب کن تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پیکار کنیم ؟ (ا لم تر الى الملا من بنى اسرائیل من بعد موسى اذ قالوا لنبى لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فى سبیل الله ).
واژه ملاء در لغت به معنى اشیاء یا اشخاصى است که چشم را پر مى کند و شگفتى بیننده را بر مى انگیزد، به همین جهت به جمعیت زیادى که داراى راى و عقیده واحدى ، باشند ملا گفته مى شود، و نیز به اشراف و بزرگان هر قوم و ملتى ملا مى گویند، زیرا هر کدام از این دو گروه به خاطر کمیت یا کیفیت خاص خود چشم بیننده را پر مى کند.
این آیه اشاره به جمعیت زیادى از بنى اسرائیل مى کند که یک صدا از پیامبر خویش تقاضاى امیر و رهبرى کردند تا بتوانند به فرماندهى او با جالوت که تمام حیثیت دینى و اجتماعى و اقتصادى آنها را به خطر افکنده بود پیکار کنند.
قابل توجه اینکه آنها براى رفع تجاوز دشمن که ایشان را از سرزمینشان بیرون رانده بود، مى خواستند مبارزه کنند، در عین حال نام آن را فى سبیل الله از این تعبیر روشن مى شود که آنچه به آزادى و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم کمک کند، فى سبیل الله محسوب مى شود، علاوه بر این پیکار مزبور، جنبه دینى و مذهبى نیز داشت .
بعضى نام این پیامبر را شمعون و بعضى اشموئیل ، و بعضى یوشع ، ذکر کرده اند، ولى مشهور در میان مفسران همان اشموئیل است که عربى آن اسماعیل مى باشد
از امام باقر (ع) نیز در روایتى نقل شده است:
به هر حال پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود، و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمى دید به آنها گفت : اگر دستور پیکار به شما داده شود شاید (سرپیچى کنید و) در راه خدا پیکار نکنید (قال هل عسیتم ان کتب علیکم القتال الا تقاتلوا).
آنها در پاسـخ گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شدیم شهرهاى ما به وسیله دشمن اشغال و فرزندانمان اسیر شده اند (قالوا و ما لنا الا نقاتل فى سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و ابنائنا).
و به این ترتیب اعلام وفادارى به عهد و پیمان خود کردند، ولى با این همه هیچ یک از نام خدا و فرمان او، حفظ استقلال و موجودیتشان ، و آزادى فرزندان ، نتوانست جلو پیمان شکنى آنها را بگیرد، و لذا در ادامه این آیه مى خوانیم : هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد جز عده کمى همگى سرپیچى کردند و خداوند به (احوال ) ستمکاران آگاه است و مى شناسد و به آنها کیفر مى دهد (فلما کتب علیهم القتال تولوا الا قلیلا منهم و الله علیم بالظالمین ).
ماجرای حمل تابوت بوسیله ۲گاو
منظور از حمل کردن فرشتگان (تحمله الملائکه ) بصورت گاوچیست ؟
در تواریخ آمده است هنگامى که صندوق عهد«تابوت» به دست بت پرستان فلسطین افتاد و آن را به بتخانه خود بردند، به دنبال آن گرفتار ناراحتیهاى فراوانى شدند، بعضى گفتند اینها همه از آثار صندوق عهد است لذا تصمیم گرفتند آن را از شهر و دیار خود بیرون خارج کنند،
بی اعتنایی وجسارت به تابوت
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:صندوقی که همه برای تیمن به ان متبرک می شدند وسبفت می گرفتند درحملش وزیارتگاهشان بود،حالا بحدی تنزل پیداکرده که کسی مائل به حملش نبود،بتعبیر علامه طباطبایی« اسباب بازی بچه هاشده بود».بقیه را ازتفسیرنمونه پی میگیریم:
چون کسى حاضر به بیرون بردن آن نبود، ناچار آن را به دو گاو بستند و آنها را در بیابان سر دادند، اتفاقا این جریان درست مقارن با نصب طالوت به فرماندهى بنى اسرائیل بود، فرشتگان خدا ماموریت یافتند که این دو حیوان را به سوى شهر اشموئیل برانند هنگامى که بنى اسرائیل صندوق عهد را در میان خود دیدند،
آن تابوت به عنوان آیت و نشانه اى از طرف خداوند بر ماموریت طالوت تلقى کردند.
بنابراین گر چه در ظاهر آن دو گاو آن را به شهر آوردند لکن در واقع به وسیله فرشتگان الهى این کار انجام شد، به همین جهت حمل صندوق-تابوت- به فرشتگان نسبت داده شده است .
اصولا فرشته و ملک در قرآن و اخبار معنى وسیعى دارد که علاوه بر موجودات روحانى عاقل ، یک سلسله از نیروهاى مرموز این جهان را نیز در برمى گیرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منابع این مقاله،قسمت اول »المیزان»است وقسمت دوم «تفسیرنمونه،البته ویرایشها واصلاحاتی انجام گرفته،مثلاً درسلیس بودن ترجمه وفهم آسانترفاصلاحات داشتیم ویا مختصری درمنابع دیگر-غیرالمیزان ونمونه