تشابهات جوامع رمانتیک ایران وآمریکا/چرا حسادت‌ همسران مفید است؟


تشابهات جوامع رمانتیک ایران وآمریکا/چرا حسادت‌ همسران مفید است؟

کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» نوشته هلن فیشر با بیان تحلیل‌های روانشناسی و آمارهای اجتماعی بیانگر تشابهات مسائل رمانتیک و معضلات مربوط به آن در دو جامعه ایران و آمریکاست.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: کتاب «چرا عاشق می شویم؟» (ماهیت و فرایند عشق رمانتیک) نوشته هلن فیشر یکی از آثاری است که این پژوهشگر درباره مسائل مربوط به زندگی مشترک و عاشقانه انسان‌ها نوشته است. او به غیر از این کتاب، کتاب‌های دیگری چون «آناتومی عشق» یا «چرا او؟ پیدا کردن عشق واقعی براساس شخصیت خودتان» و ... هم در این زمینه نوشته است.

کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد، از منظر علمی و اخلاقی مواضعی دارد که با تربیت فرهنگی و سنتی ما ایرانیان تشابهات زیادی دارد. البته بیشتر حجم مطالب کتاب، برپایه آزمایش‌های علمی فیشر و دوستانش نوشته شده‌اند اما آن درصد ناچیزی هم که مربوط به مطالب غیرعلمی است، درباره اخلاق و فطرت بشری است. فیشر متولد سال ۱۹۴۵، انسان‌شناس و پژوهشگر رفتارهای انسانی است. او در حال حاضر ۷۳ سال دارد.

نتیجه‌گیری پایانی نویسنده کتاب هم این است که عشق رمانتیک با روح بشری ما پیوندی بسیار تنگاتنگ دارد. اگر بشر یک تریلیون سال دیگر نیز بر این کره خاکی زندگی کند، نیروی نخستینی جفت‌یابی همچنان فراگیر و غالب خواهد بود. او در صفحات پایانی جملاتی دارد که خلاف مواضع اندیشمندانی چون فروید هستند که برای پدیده‌هایی چون عشق در پی کشف علت و معلول فیزیکی و بیولوژی بودند. نکته این‌جاست که این پژوهشگر به روح بشری اشاره دارد و همه تکیه و تاکیدش بر ذهن و مغز نیست. فیشر بر این عقیده است که دانشمندان هرقدر هم که نقشه مغز را اجرا کنند و در پی آشکارسازی ماهیت بیولوژی عشق رمانتیک باشند، هرگز نمی‌توانند رمز و راز یا شور و خلسه نهفته در این احساس پرشور را نابود کنند. البته این مطلب را پس از صفحات بسیار بیان می‌کند. در مجموع غریزه جلب جفت خاص، نیازی روان‌شناختی و تمایلی عمیق است و هلن فیشر تلاش کرده در کتاب پیش رو، آن را از منظر ذهنی کالبدشکافی کند.

پیش از بررسی بیشتر این کتاب بهتر است به ترجمه خوب آن اشاره کنیم؛ همچنین حضورفعال سهیل سُمی به‌عنوان مترجم در پاورقی‌ها که در برخی از آن‌ها، با مولف مخالفت و در برخی دیگر، موافقت کرده است.

نوشتن یک کتاب علمی درباره عشق

برای نوشتن این کتاب، فیشر طی ۶ سال از مغز ۴۰ زن و مرد اسکن گرفته است. این اسکن‌ها حدود ۱۴۴ عکس هستند. به علاوه بین زنان و مردان آمریکایی و ژاپنی هم پرسشنامه‌هایی توزیع کرده و از پاسخ‌هایی که به پرسش‌ها داده شده‌اند، برای نتیجه‌گیری‌هایش استفاده کرده است. یک نتیجه‌گیری مهمی که همان ابتدای کتاب مطرح می‌شود این است که با پاسخ‌دهی ۴۳۷ آمریکایی و ۴۰۲ ژاپنی به پرسشنامه‌اش، مشخص شد که سن، جنسیت، علقه‌های مذهبی و گروه‌های قومیتی تغییر چندانی در پاسخ‌ها ایجاد نکردند. نژاد هیچ نقشی در شور و عشق رمانتیک ندارد. وابستگی به کلیسا هم عامل تعیین‌کننده‌ای نیست. تفاوتی که آمریکایی‌ها و ژاپنی‌ها در این زمینه داشتند، این است که شور و شوق رمانتیک در یکی از این دو ملیت، نمود شدیدتری داشته است. همچنین مشخص شده که جوانان ژاپنی در مقایسه با آمریکایی‌ها، حشر و نشر کمتری با جنس مخالف داشته و روابط رسمی‌تری دارند.

یکی از نتیجه‌گیری‌های مهم کتاب که البته بین عموم مردم هم بدیهی است، این است که تصاویر بصری برانگیزاننده عشق رمانتیک‌اند. فیشر در آزمایش‌هایش برای این کتاب، تصویر محبوب فرد را به او نشان می‌داده و فعالیت مغزی‌اش را به واسطه‌ گرفتن اسکن، بررسی می‌کرده است. به عنوان مثال در یکی از این آزمایش‌ها مرد جوان تودار و کم‌حرفی حضور داشته که با دیدن عکس محبوبش، مغزش نورباران شده است. فیشر درباره این مرد نوشته است: «ظاهر بیرونی‌اش انعکاس دهنده جهان درونش نبود.»

بنابراین در کتاب پیش رو، بناست درباره همان چیزی که در ادبیات و آثار هنری عشق و عاشقی و شور و شیدایی خوانده می‌شود، مطالب علمی بخوانیم و سرمنشا فیزیکی و بیولوژیکی‌شان را مطالعه کنیم. یعنی همان عشقی که ناخودآگاه پیش می‌آید. فیشر هم به غیرارادی بودن عشق رمانتیک و ماهیت مقاومت‌ناپذیر جذبه آن اشاره کرده است. «۶۰ درصد مردان و ۷۰ درصد زنان در تحقیق من با این جمله موافقت کردند که عاشق شدن واقعا انتخاب نیست بلکه ناگهان بر انسان عارض می‌شود.» در این زمینه مثال‌های زیادی از ادبیات جهان آورده شده که یکی از آن‌ها لی پو شاعر چینی است که بر این عقیده بود: «رمانس یعنی درد». هلن فیشر می‌گوید در سرتاسر ادبیات جهان، این آرزو و اشتیاق به در آمیختن و یکپارچه شدن با محبوب مشهود است. یا مثلا از آندریاس کاپلانوس کشیش فرانسوی و کتابش «در باب هنر عشق ورزی شرافتمندانه» شاهد مثال می‌آورد که قوانین عشق ملوکانه را در دهه ۸۰ قرن دوازدهم میلادی وضع کرد. برخی از جملات این کشیشِ به قول فیشر بصیر، مخاطب را به یاد آثار منثور و منظوم ادبیات عرفانی فارسی می‌اندازد. مثلا: «عاشق حقیقی بی وقفه تصویر معشوقش را پیش چشم دارد.»

فیشر همچنین در بخشی از کتاب مثال‌های خوبی چون نمایشنامه‌های «اتللو» و «مده‌آ» آورده است. اتللو مربوط به حسادت و غیرت مردانه و مده‌آ هم مربوط به کینه‌جویی و انتقام‌گیری زنانه است. البته یک نکته مهم علمی در این زمینه، این است که در مواجهه با ناکامی رمانتیک، زنان با احتمال بسیار کمتری در مقایسه با مردان به معلول کردن یا کشتن همراه‌ یا همسرشان مبادرت می‌ورزند. آن‌ها بیشتر گرایش به ملامت خویش به دلیل نقض و کاستی هاشان دارند. به هر حال، هلن فیشر با مطالعه اشعار، آوازها و داستان‌های مردم جهان به این نتیجه رسیده که قابلیت و ظرفیت عشق رمانتیک با بافت و ساختار مغز انسان ارتباطی تنگاتنگ دارد. عشق رمانتیک تجربه جهانشمول نوع بشر است.

آزمایش دیگری که فیشر و دوستانش برای نوشتن بخشی از مطالب این کتاب انجام داده‌اند، اسکن مغز کسانی است که اخیرا محبوب شان را از دست داده یا آن محبوب ترکشان کرده است. نتیجه‌گیری فیشر در این زمینه، این است که وقتی فرد محبوب انسان از کف او می‌رود و دور می‌شود، دقیقا همان مواد شیمیایی‌ای که موجب پدید آمدن احساس عشق رمانتیک می‌شوند، بیشتر و موثرتر می‌شوند و بر شدت عشق پرشور، ترس و اضطراب شخصی می‌افزایند و او را وادار به اعتراض و صرف تمام نیرویش برای حفظ و نگه داشتن محبوب خویش می‌کنند.

نکته دیگر این است که نویسنده کتاب روی برخی مطالب تاکید داشته و آن‌ها را بارها در طول صفحات این اثر، تکرار کرده است.

نقش پررنگ دوپامین در کتاب

بسیاری از سطور کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» درباره ماده دوپامین و نقش کلیدی‌اش در عاشق‌شدن هستند. هلن فیشر نقش غیرقابل‌انکاری برای عاشق‌شدن انسان به واسطه این ماده یا پیام‌رسان عصبی در مغز قائل است.

افزایش دوپامین در مغز باعث ایجاد شور و احساسات رایج میان عشاق چون افزایش انرژی، بیش‌فعالی، بی‌خوابی، بی‌اشتهایی، لرزش، تپش قلب، سنگینی تنفس، گاه حتی جنون، اضطراب و ترس می‌شود. اکثر اعتیادهای مهم با افزایش میزان دوپامین ارتباط مستقیم دارند. فیشر هم عشق رمانتیک را نوعی اعتیاد می‌داند و البته در انتهای کتاب، راهکارهایی برای رهایی از این اعتیاد (از نوع مضرش) مطرح کرده است. اما این پژوهشگر معتقد است وقتی عشق دوطرفه باشد، وابستگی بسیار خجسته‌ای است اما وقتی عشق پس زده شود، ‌ این وابستگی به آرزویی دردناک، غم انگیز و اغلب مخرب تبدیل می‌شود. یعنی همان نوع اعتیادی که باید آن را درمان و از آن دست کشید. ارتباط معکوس سروتونین با دوپامین و نورپینفرین. با افزایش این دو ماده ممکن است سروتونین کم شود. تفکرات وسواس‌گونه فرد عاشق در مورد محبوبش نیز، احتمالا با کاهش میزان نوعی سروتونین در مغز مربوط است.

دوپامین و نورپینفرین در تحریک جنسی و تشدید انگیزه در پرندگان و پستانداران نقش حیاتی ایفا می‌کنند. همچنین با افزایش دوپامین در مغز اغلب میزان تستوسترون یعنی هرمون میل جنسی افزایش می‌یابد که در بخش بعدی این مطلب، به‌طور مشروح به این مساله خواهیم پرداخت.

سیستم پاداش دهنده مغز که از طریق هسته های دم دار فعالیت می کنه. آن ماده قابل اشتعال که جرج واشتنگین از آن سخن گفته، دست کم تا حدودی خود دوپامین است. هسته های دم دار با میزان بالای دوپامین، به قطع کوره داغ عشق رمانتیک‌اند. تمام انگیزه های اساسی با افزایش میزان دوپامین مرتبط اند. عشق رمانتیک هم همین گونه است. کاهش میزان سروتونین در مغز باعث تفکرات وسواس گونه می‌شود که یکی از عناصر اصلی عشق رمانتیک است.

می گه انسان ها به تدریج باهوش تر شدند. مغزشون رشد کرد و عشق رمانتیک در اون ها به وجود امد وگرنه چند میلیون سال پیش انسان های اولیه شبیه شامپانزها ها بی قید بودند.

تمایز عشق و شهوت

همزمانی عشق و شهوت با یکدیگر، عموما باعث می‌شود عده زیادی از مردم، این دو را مفهومی در هم‌تنیده یا مفاهیمی مشابه بدانند. یکی از تلاش‌های هلن فیشر در کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» نشان دادن تمایز بین این دو مفهوم در روح و ذهن انسان است که در این راه هم از نتیجه‌گیری‌های دانشمندان بهره برده و هم مواضع خودش را درج کرده است. طرح جدی این مساله با آوردن یک سوال انجام شده است: «چرا وقتی عاشق می‌شویم، دستخوش حس شهوت می‌شویم؟» جوابی که فیشر ارائه می‌کند این است: دوپامین ماده شیمیایی خاص عشق رمانتیک می‌تواند موجب تشرح تستوسترون، هورمون میل جنسی بشود.

در فراز دیگری این نکته هم تذکر داده می‌شود که آن مدار مغزی ای که برانگیزاننده شهوت است، ‌ ضرورتا نمی‌تواند روشن کننده شعله عشق رومانتیک هم باشد. البته این به آن معنا نیست که شهوت هرگز و در هیچ حال برانگیزاننده عشق رمانتیک نیست. همان‌طور که اشاره شد، فیشر دوپامین را به‌عنوان موتور محرک عشق رمانتیک در ذهن بشر معرفی می‌کند اما برانگیختگی شهوانی به خاطر تشرح هورمون تستوسترون است. مولف کتاب در جایی از صفحات آن می‌گوید میزان بالای تستوسترون ممکن است از میزان دلبستگی بکاهد و شواهد بسیاری موجود است که ثابت می‌کنند این وضعیت به‌طور مرتب برای انسان‌ها نیز پدید می‌آید و گاه با نتایج مصیبت بار. یک مطلب علمی که در این زمینه بیان شده، این است که مردانی که سطح پایه تستوسترون در آن‌ها بالاست، اغلب کمتر ازدواج می‌کنند، بیشتر به روابط نامشروع گرایش دارند، بیشتر از همسر خود سوءاستفاده های جنسی می‌کنند و غالبا از همسرانشان طلاق می‌گیرند. یک واقعیت دیگری علمی که در این زمینه در کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» مطرح شده، این است که مردان مجرد در مقایسه با مردان متاهل تستوسترون بیشتری دارند.

البته پیش از طرح تفاوت میان عشق رمانتیک و شهوت، هلن فیشر به پیچیدگی زندگی انسان به واسطه پیوند تنگاتنگ شور رمانتیک با دو انگیزه و سائق اساسی دیگر _ یعنی انگیزه جنسی و وابستگی عمیق به محبوب _ اشاره کرده است. او به طور مستقیم به این مساله اشاره می‌کند که شهوت عمدتا با هورمون تستوسترون در ارتباط است و با عشق رمانتیک تفاوت بسیار دارد. یک نکته جامعه‌شناسانه‌ای هم که درباره موضع جوامع غربی در این باره نوشته، این است که «در واقع در جوامع غربی کمتر کسی است که شور رمانتیک را با اشتیاق ارضای نیاز جنسی خلط کند.» به هر حال فیشر چندین مرتبه تاکید می‌کند که عشق و شهوت یکی نیستند و در پایان بخش مربوطه هم می‌گوید: «این دو به هیچ وجه یکی نیستند.»

هلن فیشر میل به برقراری ارتباط جنسی و تمایل شدید به حفظ وفاداری جنسی را در مقایسه با آرزوی وحدت عاطفی با محبوب، کم اهمیت‌تر می‌داند.

تشابهات جوامع رمانتیک ایران وآمریکا/چرا حسادت‌ همسران مفید است؟

هلن فیشر در یکی از سخنرانی‌هایش

تقابل سنت و مدرنتیه در زمینه روابط عاشقانه و عاطفی

یکی از برداشت‌های مهم از مطالب علمی کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» تائید آموزه‌های سنتی درباره عشق و ازدواج است. برخی از جوانان دوره‌زمانه فعلی از تکراری‌شدن محبوب فعلی‌شان می‌هراسند و به این فکر می‌کنند که ممکن است با ازدواج و درگیرشدن در زندگی روزمره، بودن با همسرشان برایشان تکراری شود. البته هلن فیشر در پی پاسخ به این طرز تفکر نبوده اما در توصیف عشق رمانتیکِ صحیح به این نکته اشاره کرده که عشق با گذر زمان تغییر می‌کند؛ عمیق‌تر و توام با آرامش بیشتر می‌شود. او همچنین می‌گوید این حالت معجزه‌آسا (یعنی همان شور و شیدایی رمانتیک) به احساس جدید امنیت، آسایش، خونسردی و وحدت و یکپارچگی با محبوب و شریک زندگی استحاله می‌یابد. این نکته در جای دیگری از کتاب هم مطرح می‌شود و در واقع با آموزه‌های پدرومادرهای عاقل و معقولی که این روزها جوانان را به ازدواج عقلانی تشویق می‌کنند، یکی است: «این شعله با درافتادن عشاق در روال معمول زندگی روزمره خاموش می‌شود و اغلب جای خود را به مدار دیگری در مغز می‌دهد: دلبستگی – احساس آرامش و یکپارچگی با محبوب.»

بخشی از مطالب کتاب پیش رو از این جهت جالب‌اند که آموزه‌هایی در تقابل کامل با رفتارهایی هستند که ممکن است به‌دلیل بی‌قیدی و آزادی بی‌حدومرز، روشنفکرانه تلقی شوند. فیشر از کتاب کاپلانوس (همان کشیش فرانسوی) در باب قوانین عشق ملوکانه شاهد مثال آورده که قرن‌ها پیش نوشته «آن که حسد ندارد، عشق ورزیدن نمی‌داند.» کاپلانوس حسادت را پرستار عشق نامید. از نظر او، حسادت شعله‌های عشق رمانتیک را فروزان‌تر می‌کند. بنابراین، حسادتی که زنان و مردان عاشق نسبت به یکدیگر دارند، ارتباطی با فرهنگ سنتی یا مدرن ندارد. فیشر در کتابش از زنی به نام باربارا نوشته که نسبت به شریک زندگی‌اش مایکل بسیار حسود بوده است. «باربارا به شدت حسود بود. مایکل همکاران زن زیادی داشت و باربارا دوست نداشت مایکل با آن ها تلفنی حرف بزند.» باربارا زنی است که در آمریکا و جامعه‌ای مدرن و آزاد زندگی می‌کند. اما جالب است که او هم نسبت به مردِ موردعلاقه‌اش حسادت داشته و خوش ندارد او با زنان دیگر همکلام شود.

فیشر از زندگی امروزی زنان و مردان آمریکایی استفاده کرده و اشاره دارد که زنان آمریکایی در جستجوی جفت‌هایی هستند که امنیت مالی آن‌ها را تضمین کنند. این گرایش در زنان آمریکایی، دوبرابر مردان است. نتیجه‌گیری مولف کتاب «چرا عاشق‌ می‌شویم؟» در این زمینه چنین است: «مردها در همسران خود در پی امور ملهم از گرایش‌های جنسی هستند و زن‌ها در مردان در پی محملی برای رسیدن به موفقیت.»

یکی از پدیده‌های جوامع پیشرفته امروزی هم دوست‌یابی‌ها و ازدواج‌های اینترنتی است. فیشر در این زمینه هم مطالبی نوشته است. از جمله این‌که معرفی کردن دوستان مجرد به یکدیگر بسیار دشوار است و خدمات زوج‌یابی در اینترنت نیز اغلب ناکام می‌مانند. چون واسطه‌های ازدواج از ظرایف الگوهای عشقی مشتریانشان در موسسه‌های ازدواج آگاه نیستند. مردها و زن ها اغلب خودشان نیز از نقشه عشقی خودشان آگاه نیستند.

تاکید غیرمستقیم بر مفهوم خانواده

طبق معادلاتی که ما به عنوان مخاطبان بیشتر فیلم‌های سینمای آمریکایی و غرب داریم، نباید دیگر نام و نشان چندانی از ازدواج در این جوامع باقی مانده باشد و مردم این کشورها به‌راحتی با هرکه بخواهند زندگی می‌کنند. هروقت هم که بخواهند از هم جداشده و با دیگری زندگی می‌کنند. اما هلن فیشر در کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» مطالبی درباره ارتباط نامشروع و زنا دارد و به‌طور مستقیم این روابط را با همین عناوین خطاب می‌کند. یعنی نویسنده این کتاب به بنیان خانواده باور داشته و ارتباطات خارج از چارچوب آن را غیرقانونی و غیرمشروع می‌داند. او همچنین در قالب یکی از مطالبی که بارها در کتاب تکرارش می‌کند، عشق رمانتیک را مقدمه ازدواج، رابطه جنسی و در نهایت امتداد نسل انسان می‌داند. این را هم از همان ابتدای کتاب بیان می‌کند که عشق رمانتیک به انسان فرصت داد که فقط یک جفت خاص را برگزیند و از این طریق در زمان و انرژی ارزشمند خود صرفه جویی کند.

مرکز مطالعات آرا ملی چند سال پیش جدیدترین آمار در باب زنا میان مردم آمریکا را منتشر کرد که فیشر در کتابش از آن بهره برده است. یک چهارم مردان و ۱۵ درصد زنان اقرار کردند که در خلال زندگی زناشویی روابط جنسی نامشروع داشته‌اند. فیشر در نتیجه‌گیری خود بر این باور است که بقیه این اشخاص، احتمالا دروغ گفته‌اند چون بسیاری از داشنمندان معتقدند که این ارقام بسیار پایین‌تر از حد واقعی هستند. تحلیل روانشناسی‌اش این است که مردها از خیانت زنان‌نشان می‌ترسند اما زن‌ها از احتمال رها و ترک شدن می‌هراسند؛ چه به لحاظ عاطفی چه مادی. از نظر او این تعصب مردانه هم ریشه در طبیعت تکاملی انسان دارد.

در خیلی از خانواده‌های ایرانی مساله حسادت محدودکننده زن نسبت به شوهر یا شوهر نسبت به زن وجود دارد. خیلی از جوانان و افراد به ظاهر مدرن و روشنفکرنما هم فکر می‌کنند هرکدام از همسرانی که نسبت به جفت‌شان حسادت داشته باشند، انسان‌های عقب‌مانده و توسعه‌نیافته هستند. اما جالب است که فیشر حسادت را مفید می‌داند. از نظر او، این گرایش ناخوشایند در تار و پود عشق رمانتیک انسان تنیده و بخشی از احساساتی قدرتمند شده که اجداد ما برای پیروزی در بازی جذاب و جلب جفت در علفزارهای آفریقای عهد باستان به آن نیازمند بوده اند. (ص۲۳۷)

یک پدیده دیگر که در جوامع مختلف شهری و روستایی کشورمان شیوع دارد، مزاحمت مردان برای زنان است. اما در این زمینه هم ما تافته جدابافته نیستیم و در کشور آمریکا هم این معضل اجتماعی وجود دارد. جالب است که طبق آماری که در کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» ارائه شده، در ۵۵ تا ۸۹ درصد موارد، مزاحمان شوهر یا نامزد سابق بوده‌اند. از نظر هلن فیشر، رایج‌ترین دلیل کتک خوردن زنان در سراسر دنیا حس تملک‌جویی شوهرانشان است. قتل‌های ناموسی هم از جمله تشابهات جامعه ایران و آمریکاست که فیشر در این کتاب به آن پرداخته و به این واقعیت هم اشاره کرده که تا دهه ۷۰ در چند ایالت آمریکا کشتن همسر زناکار قانونی بود.

این البته نظر نویسنده است و دلیلی ندارد حتما با آن موافق باشیم اما هلن فیشر بر این باور است که اساس تمام این خشونت‌ها، گرایش اولیه مردان به حفاظت از خودشان برای جلوگیری از زن طلا شدن و حفظ آن آوندی است که احتمالا حامل دی. ان. ای آن هاست.

یک نکته تربیتی هم که به‌طور غیرمستقیم به آموزه‌های هلن فیشر درباره خانواده مربوط می‌شود، این است که حدود ۵۰ درصد از خلق و خوی ما ارثی است و مابقی را نوع تربیت و محیط تعیین می‌کند.

عشق و اخلاق در عشق رمانتیک

همان‌طور که گفتیم علمی‌بودن مطالب کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» باعث نشده هلن فیشر از اخلاق نگوید. او به ارتباطات مخفی و علنی نامشروع اشاره می‌کند و می‌نویسد: «از میان تمام راه هایی که به یافتن عشق می انجامد، یکی از نادرست ترین شیوه ها داشتن ارتباطات عاشقانه توامان در آن واحد است» از نظر این پژوهشگر، افرادی که به داشتن ارتباط رمانتیک در عین حفظ ارتباط درازمدتشان با شریک زندگی خود معتقدند، قصد دارند کاری را که در روند تاریخ همواره پنهای و به مثابه کاری ضداخلاقی محسوب می‌شده، به شکل علنی و کاملا آشکار انجام دهند.

هلن فیشر در فرازهایی از کتابش می‌گوید انسان نمی‌تواند همزمان به بیش از یک نفر احساسی رمانتیک پیدا کند. چون این ویژگی ذاتی انسان است. یعنی در واقع همان چیزی که ما در آموزه‌های اخلاقی و دینی‌مان، به عنوان مساله‌ای فطری مطرح می‌کند. در تحقیقات و آزمایش‌های هلن فیشر، ۷۹ درصد از مردها و ۸۷ درصد از زن‌ها گفتند که وقتی محبوب واقعی‌شان از آن‌ها دور باشد، با کس دیگری قرار ملاقات نمی‌گذارند.

در بخش‌هایی از کتاب فیشر به موضوع عشق بین حیوانات پرداخته و صراحتا می‌گوید که حیوانات هم عاشق می‌شوند. به‌علاوه انتخاب‌گر هم هستند و جفت خود را براساس اولویت‌هایشان انتخاب می‌کنند. فیشر می‌گوید که همه حیوانات انتخاب‌گر اند. از همین جذبه حیوانی سرانجام مفهوم عشق رمانتیک انسانی سر برمی‌آورد. حتی بین برخیحیوانات هم عشق رمانتیک با میل جنسی تفاوت دارد. البته برخی حیوانات مانند برخی از انسان‌ها تن به لاابالی‌گری می‌دهند که شرح رفتارشان در کتاب آمده است.

به هر حال، با در نظر داشتن انتخاب‌گری و تاثیر زیاد محرک‌های بصری در جذب‌شدن به سمت یک جفت، فیشر به این مساله اشاره دارد که ما موجودات پستاندار، ۸۰ درصد دانش خود را از محیط پیرامون‌مان از طریق حس بینایی کسب می‌کنیم. به همین دلیل است که بسیاری از عشق های اینترنتی پس از رویارویی دو فرد به سرعت پایان می‌یابند. محرک بصری در عشق اهمیت بسیاری دارد.

موخره

کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» یک کتاب علمی است که به زبان مخاطبان عمومی نوشته شده و مطالعه‌اش دشوار و مطالبش تخصصی نیست. مطالعه این کتاب چه برای جوانان در شرف ارتباط عاطفی و ازدواج و چه برای مخاطبان میان‌سال و گذرکرده از سن عقل، توصیه می‌شود.


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: کتاب «چرا عاشق می شویم؟» (ماهیت و فرایند عشق رمانتیک) نوشته هلن فیشر یکی از آثاری است که این پژوهشگر درباره مسائل مربوط به زندگی مشترک و عاشقانه انسان‌ها نوشته است. او به غیر از این کتاب، کتاب‌های دیگری چون «آناتومی عشق» یا «چرا او؟ پیدا کردن عشق واقعی براساس شخصیت خودتان» و ... هم در این زمینه نوشته است.

کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد، از منظر علمی و اخلاقی مواضعی دارد که با تربیت فرهنگی و سنتی ما ایرانیان تشابهات زیادی دارد. البته بیشتر حجم مطالب کتاب، برپایه آزمایش‌های علمی فیشر و دوستانش نوشته شده‌اند اما آن درصد ناچیزی هم که مربوط به مطالب غیرعلمی است، درباره اخلاق و فطرت بشری است. فیشر متولد سال ۱۹۴۵، انسان‌شناس و پژوهشگر رفتارهای انسانی است. او در حال حاضر ۷۳ سال دارد.

نتیجه‌گیری پایانی نویسنده کتاب هم این است که عشق رمانتیک با روح بشری ما پیوندی بسیار تنگاتنگ دارد. اگر بشر یک تریلیون سال دیگر نیز بر این کره خاکی زندگی کند، نیروی نخستینی جفت‌یابی همچنان فراگیر و غالب خواهد بود. او در صفحات پایانی جملاتی دارد که خلاف مواضع اندیشمندانی چون فروید هستند که برای پدیده‌هایی چون عشق در پی کشف علت و معلول فیزیکی و بیولوژی بودند. نکته این‌جاست که این پژوهشگر به روح بشری اشاره دارد و همه تکیه و تاکیدش بر ذهن و مغز نیست. فیشر بر این عقیده است که دانشمندان هرقدر هم که نقشه مغز را اجرا کنند و در پی آشکارسازی ماهیت بیولوژی عشق رمانتیک باشند، هرگز نمی‌توانند رمز و راز یا شور و خلسه نهفته در این احساس پرشور را نابود کنند. البته این مطلب را پس از صفحات بسیار بیان می‌کند. در مجموع غریزه جلب جفت خاص، نیازی روان‌شناختی و تمایلی عمیق است و هلن فیشر تلاش کرده در کتاب پیش رو، آن را از منظر ذهنی کالبدشکافی کند.

پیش از بررسی بیشتر این کتاب بهتر است به ترجمه خوب آن اشاره کنیم؛ همچنین حضورفعال سهیل سُمی به‌عنوان مترجم در پاورقی‌ها که در برخی از آن‌ها، با مولف مخالفت و در برخی دیگر، موافقت کرده است.

نوشتن یک کتاب علمی درباره عشق

برای نوشتن این کتاب، فیشر طی ۶ سال از مغز ۴۰ زن و مرد اسکن گرفته است. این اسکن‌ها حدود ۱۴۴ عکس هستند. به علاوه بین زنان و مردان آمریکایی و ژاپنی هم پرسشنامه‌هایی توزیع کرده و از پاسخ‌هایی که به پرسش‌ها داده شده‌اند، برای نتیجه‌گیری‌هایش استفاده کرده است. یک نتیجه‌گیری مهمی که همان ابتدای کتاب مطرح می‌شود این است که با پاسخ‌دهی ۴۳۷ آمریکایی و ۴۰۲ ژاپنی به پرسشنامه‌اش، مشخص شد که سن، جنسیت، علقه‌های مذهبی و گروه‌های قومیتی تغییر چندانی در پاسخ‌ها ایجاد نکردند. نژاد هیچ نقشی در شور و عشق رمانتیک ندارد. وابستگی به کلیسا هم عامل تعیین‌کننده‌ای نیست. تفاوتی که آمریکایی‌ها و ژاپنی‌ها در این زمینه داشتند، این است که شور و شوق رمانتیک در یکی از این دو ملیت، نمود شدیدتری داشته است. همچنین مشخص شده که جوانان ژاپنی در مقایسه با آمریکایی‌ها، حشر و نشر کمتری با جنس مخالف داشته و روابط رسمی‌تری دارند.

یکی از نتیجه‌گیری‌های مهم کتاب که البته بین عموم مردم هم بدیهی است، این است که تصاویر بصری برانگیزاننده عشق رمانتیک‌اند. فیشر در آزمایش‌هایش برای این کتاب، تصویر محبوب فرد را به او نشان می‌داده و فعالیت مغزی‌اش را به واسطه‌ گرفتن اسکن، بررسی می‌کرده است. به عنوان مثال در یکی از این آزمایش‌ها مرد جوان تودار و کم‌حرفی حضور داشته که با دیدن عکس محبوبش، مغزش نورباران شده است. فیشر درباره این مرد نوشته است: «ظاهر بیرونی‌اش انعکاس دهنده جهان درونش نبود.»

بنابراین در کتاب پیش رو، بناست درباره همان چیزی که در ادبیات و آثار هنری عشق و عاشقی و شور و شیدایی خوانده می‌شود، مطالب علمی بخوانیم و سرمنشا فیزیکی و بیولوژیکی‌شان را مطالعه کنیم. یعنی همان عشقی که ناخودآگاه پیش می‌آید. فیشر هم به غیرارادی بودن عشق رمانتیک و ماهیت مقاومت‌ناپذیر جذبه آن اشاره کرده است. «۶۰ درصد مردان و ۷۰ درصد زنان در تحقیق من با این جمله موافقت کردند که عاشق شدن واقعا انتخاب نیست بلکه ناگهان بر انسان عارض می‌شود.» در این زمینه مثال‌های زیادی از ادبیات جهان آورده شده که یکی از آن‌ها لی پو شاعر چینی است که بر این عقیده بود: «رمانس یعنی درد». هلن فیشر می‌گوید در سرتاسر ادبیات جهان، این آرزو و اشتیاق به در آمیختن و یکپارچه شدن با محبوب مشهود است. یا مثلا از آندریاس کاپلانوس کشیش فرانسوی و کتابش «در باب هنر عشق ورزی شرافتمندانه» شاهد مثال می‌آورد که قوانین عشق ملوکانه را در دهه ۸۰ قرن دوازدهم میلادی وضع کرد. برخی از جملات این کشیشِ به قول فیشر بصیر، مخاطب را به یاد آثار منثور و منظوم ادبیات عرفانی فارسی می‌اندازد. مثلا: «عاشق حقیقی بی وقفه تصویر معشوقش را پیش چشم دارد.»

فیشر همچنین در بخشی از کتاب مثال‌های خوبی چون نمایشنامه‌های «اتللو» و «مده‌آ» آورده است. اتللو مربوط به حسادت و غیرت مردانه و مده‌آ هم مربوط به کینه‌جویی و انتقام‌گیری زنانه است. البته یک نکته مهم علمی در این زمینه، این است که در مواجهه با ناکامی رمانتیک، زنان با احتمال بسیار کمتری در مقایسه با مردان به معلول کردن یا کشتن همراه‌ یا همسرشان مبادرت می‌ورزند. آن‌ها بیشتر گرایش به ملامت خویش به دلیل نقض و کاستی هاشان دارند. به هر حال، هلن فیشر با مطالعه اشعار، آوازها و داستان‌های مردم جهان به این نتیجه رسیده که قابلیت و ظرفیت عشق رمانتیک با بافت و ساختار مغز انسان ارتباطی تنگاتنگ دارد. عشق رمانتیک تجربه جهانشمول نوع بشر است.

آزمایش دیگری که فیشر و دوستانش برای نوشتن بخشی از مطالب این کتاب انجام داده‌اند، اسکن مغز کسانی است که اخیرا محبوب شان را از دست داده یا آن محبوب ترکشان کرده است. نتیجه‌گیری فیشر در این زمینه، این است که وقتی فرد محبوب انسان از کف او می‌رود و دور می‌شود، دقیقا همان مواد شیمیایی‌ای که موجب پدید آمدن احساس عشق رمانتیک می‌شوند، بیشتر و موثرتر می‌شوند و بر شدت عشق پرشور، ترس و اضطراب شخصی می‌افزایند و او را وادار به اعتراض و صرف تمام نیرویش برای حفظ و نگه داشتن محبوب خویش می‌کنند.

نکته دیگر این است که نویسنده کتاب روی برخی مطالب تاکید داشته و آن‌ها را بارها در طول صفحات این اثر، تکرار کرده است.

نقش پررنگ دوپامین در کتاب

بسیاری از سطور کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» درباره ماده دوپامین و نقش کلیدی‌اش در عاشق‌شدن هستند. هلن فیشر نقش غیرقابل‌انکاری برای عاشق‌شدن انسان به واسطه این ماده یا پیام‌رسان عصبی در مغز قائل است.

افزایش دوپامین در مغز باعث ایجاد شور و احساسات رایج میان عشاق چون افزایش انرژی، بیش‌فعالی، بی‌خوابی، بی‌اشتهایی، لرزش، تپش قلب، سنگینی تنفس، گاه حتی جنون، اضطراب و ترس می‌شود. اکثر اعتیادهای مهم با افزایش میزان دوپامین ارتباط مستقیم دارند. فیشر هم عشق رمانتیک را نوعی اعتیاد می‌داند و البته در انتهای کتاب، راهکارهایی برای رهایی از این اعتیاد (از نوع مضرش) مطرح کرده است. اما این پژوهشگر معتقد است وقتی عشق دوطرفه باشد، وابستگی بسیار خجسته‌ای است اما وقتی عشق پس زده شود، ‌ این وابستگی به آرزویی دردناک، غم انگیز و اغلب مخرب تبدیل می‌شود. یعنی همان نوع اعتیادی که باید آن را درمان و از آن دست کشید. ارتباط معکوس سروتونین با دوپامین و نورپینفرین. با افزایش این دو ماده ممکن است سروتونین کم شود. تفکرات وسواس‌گونه فرد عاشق در مورد محبوبش نیز، احتمالا با کاهش میزان نوعی سروتونین در مغز مربوط است.

دوپامین و نورپینفرین در تحریک جنسی و تشدید انگیزه در پرندگان و پستانداران نقش حیاتی ایفا می‌کنند. همچنین با افزایش دوپامین در مغز اغلب میزان تستوسترون یعنی هرمون میل جنسی افزایش می‌یابد که در بخش بعدی این مطلب، به‌طور مشروح به این مساله خواهیم پرداخت.

سیستم پاداش دهنده مغز که از طریق هسته های دم دار فعالیت می کنه. آن ماده قابل اشتعال که جرج واشتنگین از آن سخن گفته، دست کم تا حدودی خود دوپامین است. هسته های دم دار با میزان بالای دوپامین، به قطع کوره داغ عشق رمانتیک‌اند. تمام انگیزه های اساسی با افزایش میزان دوپامین مرتبط اند. عشق رمانتیک هم همین گونه است. کاهش میزان سروتونین در مغز باعث تفکرات وسواس گونه می‌شود که یکی از عناصر اصلی عشق رمانتیک است.

می گه انسان ها به تدریج باهوش تر شدند. مغزشون رشد کرد و عشق رمانتیک در اون ها به وجود امد وگرنه چند میلیون سال پیش انسان های اولیه شبیه شامپانزها ها بی قید بودند.

تمایز عشق و شهوت

همزمانی عشق و شهوت با یکدیگر، عموما باعث می‌شود عده زیادی از مردم، این دو را مفهومی در هم‌تنیده یا مفاهیمی مشابه بدانند. یکی از تلاش‌های هلن فیشر در کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» نشان دادن تمایز بین این دو مفهوم در روح و ذهن انسان است که در این راه هم از نتیجه‌گیری‌های دانشمندان بهره برده و هم مواضع خودش را درج کرده است. طرح جدی این مساله با آوردن یک سوال انجام شده است: «چرا وقتی عاشق می‌شویم، دستخوش حس شهوت می‌شویم؟» جوابی که فیشر ارائه می‌کند این است: دوپامین ماده شیمیایی خاص عشق رمانتیک می‌تواند موجب تشرح تستوسترون، هورمون میل جنسی بشود.

در فراز دیگری این نکته هم تذکر داده می‌شود که آن مدار مغزی ای که برانگیزاننده شهوت است، ‌ ضرورتا نمی‌تواند روشن کننده شعله عشق رومانتیک هم باشد. البته این به آن معنا نیست که شهوت هرگز و در هیچ حال برانگیزاننده عشق رمانتیک نیست. همان‌طور که اشاره شد، فیشر دوپامین را به‌عنوان موتور محرک عشق رمانتیک در ذهن بشر معرفی می‌کند اما برانگیختگی شهوانی به خاطر تشرح هورمون تستوسترون است. مولف کتاب در جایی از صفحات آن می‌گوید میزان بالای تستوسترون ممکن است از میزان دلبستگی بکاهد و شواهد بسیاری موجود است که ثابت می‌کنند این وضعیت به‌طور مرتب برای انسان‌ها نیز پدید می‌آید و گاه با نتایج مصیبت بار. یک مطلب علمی که در این زمینه بیان شده، این است که مردانی که سطح پایه تستوسترون در آن‌ها بالاست، اغلب کمتر ازدواج می‌کنند، بیشتر به روابط نامشروع گرایش دارند، بیشتر از همسر خود سوءاستفاده های جنسی می‌کنند و غالبا از همسرانشان طلاق می‌گیرند. یک واقعیت دیگری علمی که در این زمینه در کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» مطرح شده، این است که مردان مجرد در مقایسه با مردان متاهل تستوسترون بیشتری دارند.

البته پیش از طرح تفاوت میان عشق رمانتیک و شهوت، هلن فیشر به پیچیدگی زندگی انسان به واسطه پیوند تنگاتنگ شور رمانتیک با دو انگیزه و سائق اساسی دیگر _ یعنی انگیزه جنسی و وابستگی عمیق به محبوب _ اشاره کرده است. او به طور مستقیم به این مساله اشاره می‌کند که شهوت عمدتا با هورمون تستوسترون در ارتباط است و با عشق رمانتیک تفاوت بسیار دارد. یک نکته جامعه‌شناسانه‌ای هم که درباره موضع جوامع غربی در این باره نوشته، این است که «در واقع در جوامع غربی کمتر کسی است که شور رمانتیک را با اشتیاق ارضای نیاز جنسی خلط کند.» به هر حال فیشر چندین مرتبه تاکید می‌کند که عشق و شهوت یکی نیستند و در پایان بخش مربوطه هم می‌گوید: «این دو به هیچ وجه یکی نیستند.»

هلن فیشر میل به برقراری ارتباط جنسی و تمایل شدید به حفظ وفاداری جنسی را در مقایسه با آرزوی وحدت عاطفی با محبوب، کم اهمیت‌تر می‌داند.

تشابهات جوامع رمانتیک ایران وآمریکا/چرا حسادت‌ همسران مفید است؟

هلن فیشر در یکی از سخنرانی‌هایش

تقابل سنت و مدرنتیه در زمینه روابط عاشقانه و عاطفی

یکی از برداشت‌های مهم از مطالب علمی کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» تائید آموزه‌های سنتی درباره عشق و ازدواج است. برخی از جوانان دوره‌زمانه فعلی از تکراری‌شدن محبوب فعلی‌شان می‌هراسند و به این فکر می‌کنند که ممکن است با ازدواج و درگیرشدن در زندگی روزمره، بودن با همسرشان برایشان تکراری شود. البته هلن فیشر در پی پاسخ به این طرز تفکر نبوده اما در توصیف عشق رمانتیکِ صحیح به این نکته اشاره کرده که عشق با گذر زمان تغییر می‌کند؛ عمیق‌تر و توام با آرامش بیشتر می‌شود. او همچنین می‌گوید این حالت معجزه‌آسا (یعنی همان شور و شیدایی رمانتیک) به احساس جدید امنیت، آسایش، خونسردی و وحدت و یکپارچگی با محبوب و شریک زندگی استحاله می‌یابد. این نکته در جای دیگری از کتاب هم مطرح می‌شود و در واقع با آموزه‌های پدرومادرهای عاقل و معقولی که این روزها جوانان را به ازدواج عقلانی تشویق می‌کنند، یکی است: «این شعله با درافتادن عشاق در روال معمول زندگی روزمره خاموش می‌شود و اغلب جای خود را به مدار دیگری در مغز می‌دهد: دلبستگی – احساس آرامش و یکپارچگی با محبوب.»

بخشی از مطالب کتاب پیش رو از این جهت جالب‌اند که آموزه‌هایی در تقابل کامل با رفتارهایی هستند که ممکن است به‌دلیل بی‌قیدی و آزادی بی‌حدومرز، روشنفکرانه تلقی شوند. فیشر از کتاب کاپلانوس (همان کشیش فرانسوی) در باب قوانین عشق ملوکانه شاهد مثال آورده که قرن‌ها پیش نوشته «آن که حسد ندارد، عشق ورزیدن نمی‌داند.» کاپلانوس حسادت را پرستار عشق نامید. از نظر او، حسادت شعله‌های عشق رمانتیک را فروزان‌تر می‌کند. بنابراین، حسادتی که زنان و مردان عاشق نسبت به یکدیگر دارند، ارتباطی با فرهنگ سنتی یا مدرن ندارد. فیشر در کتابش از زنی به نام باربارا نوشته که نسبت به شریک زندگی‌اش مایکل بسیار حسود بوده است. «باربارا به شدت حسود بود. مایکل همکاران زن زیادی داشت و باربارا دوست نداشت مایکل با آن ها تلفنی حرف بزند.» باربارا زنی است که در آمریکا و جامعه‌ای مدرن و آزاد زندگی می‌کند. اما جالب است که او هم نسبت به مردِ موردعلاقه‌اش حسادت داشته و خوش ندارد او با زنان دیگر همکلام شود.

فیشر از زندگی امروزی زنان و مردان آمریکایی استفاده کرده و اشاره دارد که زنان آمریکایی در جستجوی جفت‌هایی هستند که امنیت مالی آن‌ها را تضمین کنند. این گرایش در زنان آمریکایی، دوبرابر مردان است. نتیجه‌گیری مولف کتاب «چرا عاشق‌ می‌شویم؟» در این زمینه چنین است: «مردها در همسران خود در پی امور ملهم از گرایش‌های جنسی هستند و زن‌ها در مردان در پی محملی برای رسیدن به موفقیت.»

یکی از پدیده‌های جوامع پیشرفته امروزی هم دوست‌یابی‌ها و ازدواج‌های اینترنتی است. فیشر در این زمینه هم مطالبی نوشته است. از جمله این‌که معرفی کردن دوستان مجرد به یکدیگر بسیار دشوار است و خدمات زوج‌یابی در اینترنت نیز اغلب ناکام می‌مانند. چون واسطه‌های ازدواج از ظرایف الگوهای عشقی مشتریانشان در موسسه‌های ازدواج آگاه نیستند. مردها و زن ها اغلب خودشان نیز از نقشه عشقی خودشان آگاه نیستند.

تاکید غیرمستقیم بر مفهوم خانواده

طبق معادلاتی که ما به عنوان مخاطبان بیشتر فیلم‌های سینمای آمریکایی و غرب داریم، نباید دیگر نام و نشان چندانی از ازدواج در این جوامع باقی مانده باشد و مردم این کشورها به‌راحتی با هرکه بخواهند زندگی می‌کنند. هروقت هم که بخواهند از هم جداشده و با دیگری زندگی می‌کنند. اما هلن فیشر در کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» مطالبی درباره ارتباط نامشروع و زنا دارد و به‌طور مستقیم این روابط را با همین عناوین خطاب می‌کند. یعنی نویسنده این کتاب به بنیان خانواده باور داشته و ارتباطات خارج از چارچوب آن را غیرقانونی و غیرمشروع می‌داند. او همچنین در قالب یکی از مطالبی که بارها در کتاب تکرارش می‌کند، عشق رمانتیک را مقدمه ازدواج، رابطه جنسی و در نهایت امتداد نسل انسان می‌داند. این را هم از همان ابتدای کتاب بیان می‌کند که عشق رمانتیک به انسان فرصت داد که فقط یک جفت خاص را برگزیند و از این طریق در زمان و انرژی ارزشمند خود صرفه جویی کند.

مرکز مطالعات آرا ملی چند سال پیش جدیدترین آمار در باب زنا میان مردم آمریکا را منتشر کرد که فیشر در کتابش از آن بهره برده است. یک چهارم مردان و ۱۵ درصد زنان اقرار کردند که در خلال زندگی زناشویی روابط جنسی نامشروع داشته‌اند. فیشر در نتیجه‌گیری خود بر این باور است که بقیه این اشخاص، احتمالا دروغ گفته‌اند چون بسیاری از داشنمندان معتقدند که این ارقام بسیار پایین‌تر از حد واقعی هستند. تحلیل روانشناسی‌اش این است که مردها از خیانت زنان‌نشان می‌ترسند اما زن‌ها از احتمال رها و ترک شدن می‌هراسند؛ چه به لحاظ عاطفی چه مادی. از نظر او این تعصب مردانه هم ریشه در طبیعت تکاملی انسان دارد.

در خیلی از خانواده‌های ایرانی مساله حسادت محدودکننده زن نسبت به شوهر یا شوهر نسبت به زن وجود دارد. خیلی از جوانان و افراد به ظاهر مدرن و روشنفکرنما هم فکر می‌کنند هرکدام از همسرانی که نسبت به جفت‌شان حسادت داشته باشند، انسان‌های عقب‌مانده و توسعه‌نیافته هستند. اما جالب است که فیشر حسادت را مفید می‌داند. از نظر او، این گرایش ناخوشایند در تار و پود عشق رمانتیک انسان تنیده و بخشی از احساساتی قدرتمند شده که اجداد ما برای پیروزی در بازی جذاب و جلب جفت در علفزارهای آفریقای عهد باستان به آن نیازمند بوده اند. (ص۲۳۷)

یک پدیده دیگر که در جوامع مختلف شهری و روستایی کشورمان شیوع دارد، مزاحمت مردان برای زنان است. اما در این زمینه هم ما تافته جدابافته نیستیم و در کشور آمریکا هم این معضل اجتماعی وجود دارد. جالب است که طبق آماری که در کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» ارائه شده، در ۵۵ تا ۸۹ درصد موارد، مزاحمان شوهر یا نامزد سابق بوده‌اند. از نظر هلن فیشر، رایج‌ترین دلیل کتک خوردن زنان در سراسر دنیا حس تملک‌جویی شوهرانشان است. قتل‌های ناموسی هم از جمله تشابهات جامعه ایران و آمریکاست که فیشر در این کتاب به آن پرداخته و به این واقعیت هم اشاره کرده که تا دهه ۷۰ در چند ایالت آمریکا کشتن همسر زناکار قانونی بود.

این البته نظر نویسنده است و دلیلی ندارد حتما با آن موافق باشیم اما هلن فیشر بر این باور است که اساس تمام این خشونت‌ها، گرایش اولیه مردان به حفاظت از خودشان برای جلوگیری از زن طلا شدن و حفظ آن آوندی است که احتمالا حامل دی. ان. ای آن هاست.

یک نکته تربیتی هم که به‌طور غیرمستقیم به آموزه‌های هلن فیشر درباره خانواده مربوط می‌شود، این است که حدود ۵۰ درصد از خلق و خوی ما ارثی است و مابقی را نوع تربیت و محیط تعیین می‌کند.

عشق و اخلاق در عشق رمانتیک

همان‌طور که گفتیم علمی‌بودن مطالب کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» باعث نشده هلن فیشر از اخلاق نگوید. او به ارتباطات مخفی و علنی نامشروع اشاره می‌کند و می‌نویسد: «از میان تمام راه هایی که به یافتن عشق می انجامد، یکی از نادرست ترین شیوه ها داشتن ارتباطات عاشقانه توامان در آن واحد است» از نظر این پژوهشگر، افرادی که به داشتن ارتباط رمانتیک در عین حفظ ارتباط درازمدتشان با شریک زندگی خود معتقدند، قصد دارند کاری را که در روند تاریخ همواره پنهای و به مثابه کاری ضداخلاقی محسوب می‌شده، به شکل علنی و کاملا آشکار انجام دهند.

هلن فیشر در فرازهایی از کتابش می‌گوید انسان نمی‌تواند همزمان به بیش از یک نفر احساسی رمانتیک پیدا کند. چون این ویژگی ذاتی انسان است. یعنی در واقع همان چیزی که ما در آموزه‌های اخلاقی و دینی‌مان، به عنوان مساله‌ای فطری مطرح می‌کند. در تحقیقات و آزمایش‌های هلن فیشر، ۷۹ درصد از مردها و ۸۷ درصد از زن‌ها گفتند که وقتی محبوب واقعی‌شان از آن‌ها دور باشد، با کس دیگری قرار ملاقات نمی‌گذارند.

در بخش‌هایی از کتاب فیشر به موضوع عشق بین حیوانات پرداخته و صراحتا می‌گوید که حیوانات هم عاشق می‌شوند. به‌علاوه انتخاب‌گر هم هستند و جفت خود را براساس اولویت‌هایشان انتخاب می‌کنند. فیشر می‌گوید که همه حیوانات انتخاب‌گر اند. از همین جذبه حیوانی سرانجام مفهوم عشق رمانتیک انسانی سر برمی‌آورد. حتی بین برخیحیوانات هم عشق رمانتیک با میل جنسی تفاوت دارد. البته برخی حیوانات مانند برخی از انسان‌ها تن به لاابالی‌گری می‌دهند که شرح رفتارشان در کتاب آمده است.

به هر حال، با در نظر داشتن انتخاب‌گری و تاثیر زیاد محرک‌های بصری در جذب‌شدن به سمت یک جفت، فیشر به این مساله اشاره دارد که ما موجودات پستاندار، ۸۰ درصد دانش خود را از محیط پیرامون‌مان از طریق حس بینایی کسب می‌کنیم. به همین دلیل است که بسیاری از عشق های اینترنتی پس از رویارویی دو فرد به سرعت پایان می‌یابند. محرک بصری در عشق اهمیت بسیاری دارد.

موخره

کتاب «چرا عاشق می‌شویم؟» یک کتاب علمی است که به زبان مخاطبان عمومی نوشته شده و مطالعه‌اش دشوار و مطالبش تخصصی نیست. مطالعه این کتاب چه برای جوانان در شرف ارتباط عاطفی و ازدواج و چه برای مخاطبان میان‌سال و گذرکرده از سن عقل، توصیه می‌شود.

کد خبر 4507134

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

همشهری 24 با «نوشتن برای دوربین» روی پیشخان آمد