تبیین علل ظهور نگاههای غیر الهیاتی به دین
گروه اندیشه ــ پژوهشگر فلسفه دین در نشست «وضعیت فلسفه دین در گذشته و حال» بیان کرد: سه رویکرد تاریخی، واژهشناختی و هرمنوتیکی موجب شد که در برههای از زمان اندیشمندان بتوانند به کتب مقدس خدشههایی وارد کنند؛ از جمله اینکه میگفتند از کجا معلوم که داستانهای انجیل صحیح باشد و نشانهای از آن وجود داشته باشد، لذا نگاههای غیرالهیاتی به دین رفتهرفته...
به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست علمی «وضعیت فلسفه دین در گذشته و حال»، امروز، هشتم بهمنماه، با سخنرانی سیدامیر اکرمی، پژوهشگر فلسفه دین، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
اکرمی در ابتدا با اشاره به اهمیت دین در تاریخ بیان کرد: یکی از موارد در این زمینه گواهی هیوم در تاریخ طبیعی دین است؛ حمید عنایت نیز این کتاب را ترجمه کرده است. در آغاز کتاب میبینید که بعد از مقدمه مترجم، هیوم پیشگفتار کوتاهی دارد که میگوید باور داشتن به نیرویی نادیدنی در میان آدمها در همه زمانها رواجی پردامنه داشته است.
وی در ادامه افزود: به این دلیل به هیوم اشاره میکنم که او به عنوان کسی شناخته میشود که هرمنوتیک سوءظن را در تاریخ تفکر مغربزمین وارد کرده است که این سوءظن نیز مربوط به دین است. البته نه اینکه قبل از او کسی نبوده باشد، اما هیوم به دلیل نفوذی که داشته نظرش بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
این پژوهشگر فلسفه دین با اشاره به تحقیقاتی که در زمینه وضعیت دین مردم در برخی از کشورها صورت گرفته است، گفت: دو آمار در این زمینه نیز وجود دارد. دو جامعهشناس مهم در سال ۲۰۰۱ پیمایشی را تدوین کردهاند که نشان میدهد ۷۶ درصد مردم آمریکا مسیحی، حدود یک درصد مسلمان و دیگر افراد نیز بودایی و ... هستند؛ بنابراین حدود هشتاد درصد دیندار هستند؛ یعنی آمریکا همچنان یک جامعه دینی است، اما اگر به دنبال غیردینیترین جامعه در دنیا بگردید از انگلستان جایی را پیشروتر پیدا نمیکنید. آماری وجود دارد که مروری بر رویکردهای مردم بریتانیا در سال ۲۰۱۲ است؛ طبق این آمار ۵۲ درصد مردم گرایشهای دینی دارند که شاید غیردینیترین کشور در دنیا باشد.
وی در ادامه افزود: بنابراین این موارد پراکنده هستند، اما به گمانم خیلی روشن نشان میدهد که در هر صورت جوامع غربی وضعیت دین خود را حفظ کردهاند. البته در عین حال علل مختلفی موجب شده است که مردم دینگریز شوند، ولی بیش از همه رشد علم جدید مورد توجه است؛ در آمار مطرح میشود که هر کجا مردم به جهت تعلیم و تربیت پیشرفتهتر هستند، اما کمتر دیندار هستند دینداری جوامع غربی مطرح میشود.
اکرمی بیان کرد: در ایران نیز دستکم میشود نسبت به چند سال قبل این مسئله را تشخیص داد که همچنان نمیتوان منکر غلبه دین در ایران باشیم؛ لذا دین به عنوان یک پدیده اجتماعی که در همهجا نفوذ دارد مورد مطالعه قرار میگیرد. این توضیحات مربوط به بخش دین فلسفه دین است. اما ضلع دیگر فلسفه دین خود فلسفه است. فلسفه سابقه طولانی دارد و دستکم از ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، افرادی مانند تالس را داریم که پیشاسقراطی هستند و اندیشههای فلسفی اینها بعضاً موافق و یا مخالف دین بوده است.
وی در ادامه افزود: ارسطو و افلاطون کسانی هستند که دین برای آنها مهم بوده است. همچنین چند نوع رویکرد بین فلاسفه در مواجهه با دین وجود دارد که رویکرد اول این است که فلسفه با دین مساوی است و فلسفه مؤید دین است و دین نیز چیزی جز تفکر فلسفی نیست؛ لذا برای این دسته از اندیشمندان فلسفه و دین یکی بوده است.
اکرمی در ادامه با اشاره به چهار چشمانداز و نگاه کلی در مورد رابطه فلسفه و دین تصریح کرد: یک نگاه این است که فلسفه و دین یکی هستند. دوم اینکه فلسفه را در خدمت دین تلقی میکنند و سومین نگاه نیز این اعتقاد را دارد که شأن و نقش فلسفه جا باز کردن برای دین است؛ یعنی فلسفه بالکل در خدمت دین نیست، اما نقش آن نوعی تأیید دین است. چهارمین نگاه نیز این است که فلسفه به عنوان ابزار تحلیل دین باشد.
وی بیان کرد: این فلسفه دین بمعنیالاخص و بمعنیالاعم مطرح میشود. فلسفه دین بمعنیالاعم در نظریه افلاطون و توماس آکوئیناس وجود دارد و نگاه فلسفی به باروهای دینی است. میتوانیم بگوییم یک گونه الهیات فلسفی است، اما نوعی نگاه عقلانی به دین محسوب میشود. مرز آن با الهیات نیز ممکن است قابل تطبیق نباشد، اما اجمالاً چیزی به نام الهیات داریم که مبتنی بر نقلیات و روایات است و یک چیزی به نام الهیات عقلی داریم که ترکیبی از روایات و درایات است. در واقع چیزی که تلاش کند از مفروضات الهیاتی کمتر استفاده کند میشود فلسفه دین. دو مورد نخست فلسفه بمعنیالاعم است، اما بمعنیالاخص فلسفه دینی میشود که در قرن بیست به بعد با آن مواجه هستیم.
این پژوهشگر فلسفه دین در ادامه تصریح کرد: وقتی کتب فلسفه دین را نگاه کنید، میبینید که در قرون بیست و بیستویک از سال ۱۹۵۰ شروع میشود؛ بنابراین با این چهار نگاه مواجه هستیم و نماینده اولین مورد افلاطون و اسپینوزا هستند. همچنین باید اشاره کنیم که خیلی از متفکران هندو و بودایی بین فلسفه و دین تفکیک نداشتهاند. نوع دوم فلسفه در خدمت دین بود که در کسانی مانند جان لاک و آکوئیناس این تفکر را میبینید. نمایندگان دیدگاه سوم نیز کسانی هستند که فلسفه نه در استخدام دین، بلکه نقشی دارد که برای دین جا باز میکند تا مدعیات دینی اثبات شود که این نیز الهیات فلسفی است و ویلیام اکام و کانت نمایندگان این نوع اندیشه هستند.
اکرمی با اشاره به نمایندگان دیدگاه چهارم بیان کرد: چهارمین دیدگاه عبارت بود از فلسفه دین بمعنیالاخص که در آثاری که از سال ۱۹۵۵ به بعد نوشته شدهاند میبینید. در سال ۱۹۵۵ یک کتاب بسیار اثرگذار منتشر میشود و برخی از اندیشمندان کتابی به نام مقالات جدیدی در الهیات فلسفی چاپ میکنند که یک کتاب دورانساز در زمینه فلسفه دین است و به یک معنا بحثهایی در مورد زبان دین را دارد. بعد که کتب دیگر در قرون بیست و بیستویک، با عنوان فلسفه دین مییابید نیز کموبیش از این نوع هستند که از فلسفه به مثابه یک ابزار برای تحلیل باورهای دینی استفاده میکنند.
این پژوهشگر دینی در ادامه تصریح کرد: رفتهرفته با غلظت بیشتر یا کمتر، پیشفرضهای الهیاتی ـ کلامی که در رویکردهای اول تا سوم غلبه دارد، تقریبا رخت بربسته و جای خود را به برجستگی فلاسفهای داده که تلاشی دارد که صرف نظر از معتقدات کلامی خود و با تاکید بر نگاههای فلسفی محض به باورهای دینی مسیحیت و یهودیت بپردازد و این چهار رویکرد کلی است که به گمانم در عین اینکه تفکیک دقیقی ندارند، اما بین رویکردهایی که فلاسفه بین فلسفه و دین داشتهاند میشود داشت.
اکرمی در ادامه سخنان خود به «زمینههای تاریخی ظهور نگاههای غیرالهیاتی به دین» پرداخت و بیان کرد: فلسفه دین تا قرن هجدهم مطرح و تا زمان هیوم نبوده است. در قرن هفدهم برخی از اندیشمندانی که تحت تاثیر افلاطونی بودند و در دانشگاه کمبریج کار میکردند، برای اولین بار تعبیر فلسفه دین را به کار بردند که خیلی هم بعد از آنها متداول نشده، اما مهمترین متفکری که بعد از اینها در قرن ۱۸ کتابی با عنوان فلسفه دین مینویسد هگل است که سخنرانیهایی در باب فلسفه دین دارد که انتشار این کتاب در تاریخ ۱۸۲۱ بوده است. البته این کتاب خیلی هم فلسفه دین نیست و یک هرمی از ادیان را ترسیم میکند. در این کتاب به دینی که در اوج قرار دارد پرداخته است که از نظر او مسیحیت است، ولی مدعیات مسیحی را نیز بازتفسیر میکند، اما عمده تفکرات و فلسفه دین او متمرکز بر مسیحیت است و او ادامه سنت الهیات فلسفی تلقی میشود.
وی با طرح این سؤال که چه مسائلی در اندیشه و تحولات سیاسی ـ اجتماعی غرب، زمینهساز نگاههای غیر الهیاتی به دین شد؟ بیان کرد: علل متعددی وجود داشته است، تا برسیم به قرون ۱۸ و ۱۹ که چیزی به نام نگاه فلسفی و روانشناسی به دین مقبولیت پیدا میکند. بخشی از اینها تحولات فکری و برخی تحولات سیاسی است. اما مهمترین بخش از این عوامل که جنبه سیاسی دارد، جنگهای دینی در اروپا است. برای نمونه در آلمان و در فاصله سالهای ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ هشت میلیون یا یک سوم مردم آن زمان تلف شدند. یا در جنگ دیگری ۳۰ هزار نفر میمیرند. اینها تنها علت دینی نداشته و علل مختلفی داشته است، همچنین باید توجه داشت که در عین اینکه اینها بین پروتستان و کاتولیکها بوده، اما همیشه نیز این طور نبوده است. این جنگها از سال ۱۵۱۷ شروع میشود و تا ۱۷۱۰ به مدت ۲۰۰ سال در اروپا به طول میانجامد.
اکرمی تصریح کرد: این جنگها بسیار بسیار برای اندیشمندان غربی اسباب تامل بوده است که در باب ماهیت دین فکر کنند. دینی که آن زمان بوده، سنت مسیحی با پیشزمینه یهودیت بوده است و چیزی به نام اسلام وجود نداشته است؛ لذا تاملات آنها متمرکز بر مسیحیت بوده است. برای نمونه یکی از متفکران فرانسوی کتاب مهمی دارد که یک گفتوگوی دینی را در عالم خیال خود بین هفت نفر شکل میدهد که عبارت از سه متفکر مسیحی، یک مسلمان و یهودی و دو نفر از کسانی که هر دو دئیست هستند. یعنی اینها معتقد به خدا و معاد و وظایف اخلاقی نیز هستند، اما معتقد به دینی مانند اسلام نیستند. این متفکران به سمت تحکیم اندیشه خداگرایانه میروند و یکی از ریشههای تاملات فکری آنها همین جنگها بوده است که اگر دین حق است یک دین است یا ادیان دیگر حق هستند؟ و بعد یکی از نکات مهم این است که مسئله سامان دادن جامعه با توجه به این تنوع دینی برای یکی از فلاسفه آن زمان مطرح میشود که چگونه باید جامعه را سامان داد که با این تنوع دینی سازگار باشد و جنگ نشود.
وی در ادامه افزود: یک رخداد دیگری که در قرون ۱۷ و ۱۸ با آن مواجه هستیم که علت آن کشف تکنولوژی جدید است که سفر را راحت میکند و سفرنامههای متعددی به وجود میآید که از اروپا به شرق و هند رفتهاند، این بود که وقتی این افراد برگشتند یکی از دستاوردها این بود که به تنوع ادیان توجه کردند. به علت اینکه در قرون ۱۷ و ۱۸ کشفیات جدید در اختیار بشر قرار میگیرد، مردم میتوانند با ادیان جدید آشنا شوند. ترجمههایی از قرآن و ... صورت میگیرد که اوج اینها برای اولین بار در اواخر قرن ۱۹ است. اولین بار کتبی میبینید که در آن کتب مقدس ادیان دیگر یک ترجمه منقحی پیدا میکند که برای غربیها نیز جالب بوده است؛ لذا رفتهرفته چیزی به نام دین طبیعی در مقابل دین وحیانی به وجود میآید.
اکرمی بیان کرد:، اما تحولات دیگری نیز داریم از جمله اینکه چیزی به نام نقد کتاب مقدس داریم. ما با سه علم یعنی تاریخ، لغتشناسی و هرمنوتیک هستیم که سه رویکرد معطوف به تفسیر متن هستند. این سه علم، عالمان خود را داشتهاند و کاری که کردند نتیجهاش این شد که انجیل را نقد کردند. در حالی که تا آن زمان وحی مطلق تلقی میشد، اما اندکاندک در آن نفوذ و حقانیت محض آن خدشهدار میشود. یکی تاملات تاریخی این است که آیا اینکه طوفان نوح وجود داشته، این رخداد کجا بوده است و آیا تحقیقات باستانی در جهت تایید این داستان داریم یا خیر و امثال این موارد را شاهد هستیم؛ لذا رفتهرفته، چون بشر به لحاظ علمی پیشرفت کرد و توانست مطالعه تاریخی در مورد وثاقت تاریخی کتاب مقدس داشته باشد و زاویهای برای خدشه وارد کردن به وجود آمد.
وی در ادامه بیان کرد: یک زاویه دیگر تاملات واژهشناسی است که در این کتب سخنی از موسی آمده است، اما آیا به جهت لغوی میتوان گفت در آن زبان چنین لغتی وجود داشته و واقعا زبان موسی همین بوده است؟ سومین مورد نیز هرمنوتیک است که تفسیرهای مختلفی از انجیل داریم؛ بنابراین اینها همه اسبابی شد برای اینکه نگاه غیرالهیاتی به دین صورت گیرد.
انتهای پیام