به گزارش گروه اجتماعی برنا؛ خاطرات دوران کودکی معمولا تصاویر ذهنی شیرینی هستند که ما اغلب آنها را بهخوبی به یاد میآوریم؛ اما ممکن است این خاطرات واقعی نباشند و تنها ساختهی ذهنمان باشند یا (مثلا) خود ما آنها را تجربه نکرده باشیم و با دیدن عکسهای قدیمی در ذهن ما شکل گرفته باشند.
طبق نتایج پژوهشها، از هر ده نفر، چهار نفر خاطرات دوران اولیه و بچگی زندگیشان را در ذهنشان میسازند؛ به نظر میرسد دلیل این موضوع، ناتوانبودن مغز در ذخیرهسازی حافظهی خودزندگینامهای (خاطرات مربوطبه زندگی و تجربیات فرد) حداقل تا سن دو سالگی است.
طبق گفتهی کاترین لاودِی، متخصص حافظهی خودزندگینامهای از دانشگاه وستمینِستِر، با اینکه نوزادان میتوانند خاطراتی را در ذهنشان ثبت کنند، اما این خاطرات مدت زیادی در ذهن آنها باقی نمیماند. بهنظر میرسد ایجاد سلولهای جدید در مغز، باعث ازبینرفتن ارتباطات ضروری مغز برای ثبت بلندمدت خاطرات در ذهن میشود.
به همین دلیل در دوران بزرگسالی، خاطرات کمی از دوران کودکی خود به یاد میآوریم؛ البته نتایج پژوهشهای دیگر نشان داده است که فراموشی خاطرات کودکی که نوعی از «یادزدودگی کودکی» بهشمار میرود، با ورود فرد به سن هفت سالگی آغاز میشود.
دانشمندان دریافتهاند که میتوان تمام انواع تمام انواع خاطرات غیرواقعی دوران کودکی (مثل چایخوردن با فرد مشهوری که به او علاقه دارید) را در بزرگسالی به افراد تلقین کرد
البته حافظهی تعداد شگفتانگیزی از افراد حتی قبل از رسیدن به این سن هم دچار اختلالاتی میشود. مارتین کانوِی، سرپرست مرکز حافظه و حقوق دانشگاه لندن، حافظهی دوران کودکی (یا حافظهی نخست) تعداد ۶۶۴۱ نفر را به همراه چند پژوهشگر دیگر بررسی کرد. پژوهشگران دریافتند تعداد ۲۴۸۷ مورد از خاطرات مشترک افراد از دوران کودکیشان، مثل نشستن در کالسکه مربوطبه قبل از سن دو سالگی آنها است. ۱۴ درصد از افراد مدعی بودند که جشن تولد یک سالگی خود را به یاد میآورند؛ حتی برخی دیگر اتفاقات قبل از تولد خود را نیز بهخاطر داشتند!
کانوی و اعضای تیم پژوهشی او به این نتیجه رسیدند که بعید است این خاطرات واقعی باشند؛ زیرا این اتفاقها زمانی رخ دادهاند که شرکتکنندگان کاملا خردسال بودهاند؛ چنانچه این فرضیه درست باشد، همهی ما خاطراتی از طفولیت خود به یاد داریم که هرگز رخ ندادهاند!
دلیل این موضوع بسیار عمیق است؛ ما مشتاقانه شرححالی جامع از زندگی خود در ذهنمان تشکیل میدهیم و حتی برای اینکه به تصویر کاملتری از خودمان دست پیدا کنیم، اتفاقات ساختگی و خیالی زیادی را در ذهن میپرورانیم.
بهنظر کانوی، هر فردی داستانی برای زندگی خود به وجود میآورد و برخی از مردم احساس میکنند این داستان باید حتی اتفاقهای اولین روزهای زندگی آنها را نیز دربرگیرد. این موضوع که چگونه این اتفاقهای ساختگی شکلگرفته در ذهن را باور میکنیم، تاحدود زیادی به مفهومی تحتعنوان نظارت بر اصل مربوط میشود. نظارت بر اصل، یک آزمایش روانی ناآگاهانه است که روانشناسان آن را برای بررسی خاطرات انجام میدهند تا مشخص شود آیا خاطرات افراد درست و واقعی هستند یا تنها برپایهی مواردی مثل رویا و فیلم شکل گرفتهاند و واقعیت ندارند.
اغلب خاطرههایی که آنها را با جزئیات کامل به یاد میآوریم یا شبیه فیلم هستند، بیشتر از اینکه شبیه اتفاقهای واقعی باشند، غیرواقعی بهنظر میرسند
کیمبِرلی وید، متخصص روانشناسی از دانشگاه ویکوارد و پژوهشگر در زمینهی حافظه و بررسی خاطرات شاهدان عینی در دادگاه (درواقع این پژوهشگر به بررسی این موضوع میپردازد که آیا خاطرات شاهدان واقعی است یا خیالی)، دربارهی افکار ذهنی اینچنینی میگوید:
وقتی دربارهی موضوعی فکر میکنیم، ابتدا باید ببینیم که آیا آن را تجربه کردهایم (البته اگر آن موضوع مربوطبه اتفاق خاصی باشد) یا آن را تصور کردهایم یا دربارهی آن با مردم صحبت کردهایم. اکثر اوقات، تصمیم درستی دربارهی این موضوع میگیریم و منشأ این تجربههای ذهنی را بهدرستی تشخیص دهیم؛ اما گاهی اوقات هم اشتباه میکنیم.
حتی آن دسته از افرادی که شناخت بهتری به این موضوع دارند، ممکن است اشتباه کنند. او مدعی است نسبت به برادرش، وقت بیشتری برای یادآوری اتفاقها صرف میکند؛ اما درعوض اطلاعات بیشتری یه یاد میآورد و عواطف و احساساتش بیشتر برانگیخته میشود.
وی دربارهی این موضوع میگوید:
تمام خاطراتی را که به یاد میآورم، کاملا باورپذیر هستند و درست مانند خاطرهای واقعی و اتفاقی که آن را تجربه کردهام، به نظر میرسند؛ اما این خاطرات صرفا موضوعاتی هستند که دربارهی آنها با دیگران صحبت کردهام.
این نظریه میتواند برای پیبردن به نحوهی قرارگیری این اتفاقها و موضوعات در ذهن و تصور آنها بهعنوان خاطرات واقعی، سرنخی در اختیار ما قرار دهد. درضمن موضوعها و اتفاقهایی که در مورد آنها صحبت کردیم، میتواند این امکان را فراهم کند که سایر افراد و حتی غریبهها نیز بتوانند سرگذشت زندگی ما را بنویسند.
بسیاری از پژوهشگران ثابت کردهاند که تلقین خاطرات غیرواقعی و خیالی دربارهی سرگذشت زندگی افراد، امکانپذیر است؛ این خاطرات شامل مواردی مثل گمشدن در فروشگاهی کوچک یا صرف چای با افراد مهم میشود. جولیا شاو، دانشمند روانشناس از کالج دانشگاهی لندن، مدعی است حتی میتوان خاطرههای غیرواقعی را طوری به افراد تلقین کرد که آنها تصور کنند مرتکب جرمهای خشونت آمیزی شدهاند، درحالی که هرگز چنین کاری نکردهاند! پژوهشگران در پژوهشی با استفاده از تکنیکهای یادآوری متوالی خاطرات گذشته، سؤالهایی با جوابهای خاص از شرکتکنندگان پرسیدند.
میزان ۷۰ درصد از شرکتکنندگان، خاطرههایی را از جرایم مرتکبشده در دوران نوجوانی خود به یاد آوردند که غیرواقعی بودند. حتی برخی از افراد موردآزمایش به حملهی مسلحانه نیز اعتراف کردند. تقریبا سه چهارم افرادی که خاطرههای غیرواقعی داشتند، حتی میتوانستند خصوصیات ظاهری ماموران پلیس را نیز با جزئیات زیاد بیان کنند.
این پژوهش نشان داد اگر در مصاحبهای با مردم، سؤالهای بهشدت هدفدار با جوابهای خاص و ازپیشتعیینشده از آنها پرسیده شود، آنها در مدت بسیار کوتاهی خاطراتی را به یاد میآورند که غیرواقعی هستند و جزئیات زیادی دارند.
شاو مدعی است که طبق تحقیقات او هر کسی میتواند در شرایط خاص خاطرههای غیرواقعی پیچیدهای را در ذهن خود شکل دهد؛ اما میزان دقیق تأثیر این خاطرهها روی افراد متفاوت است. نتایج یک بررسی علمی که بهتازگی انجام شده است، نشان میدهد که ۴۷ درصد از افراد شرکتکننده در این بررسی تحتتأثیر مجموعهای از خاطرات غیرواقعی و خیالی تلقینشده قرار گرفتهاند؛ اما تنها ۱۵ درصد از آنها موفق به ایجاد خاطرههای کامل در ذهنشان شدهاند.
کودکان در برخی از موقعیتها مانند زمانیکه فیلم یا عکسی را دیدهاند، بیشتر از بزرگسالان مستعد ایجاد خاطرات غیرواقعی در ذهنشان هستند؛ درضمن افرادی که تیپهای شخصیتی خاصی دارد نیز تحتتأثیر اتفاقها و موضوعهای غیرواقعی قرار میگیرند.
وی درباره این موضوع میگوید:
اگر با خواندن کتاب کاملا جذب آن میشوید و دیگر به اطراف خود توجه نمیکنید، بیشتر تحتتاثیر اتفاقات غیرواقعی و ساختهی ذهنتان قرار میگیرید.
ایجاد خاطرات غیرواقعی در ذهن از سنین کودکی میتواند ما را فراتر از آنچه که تصور میکنیم، تحتتأثیر قرار دهد؛ عواطف، اتفاقها و تجربههایی که از اولین سالهای زندگی خود به یاد داریم، میتوانند عناصر مختلف شخصیتی ما مثل علایق یا مواردی که به آنها علاقه نداریم، ترسها و حتی رفتار ما را تحتتأثیر خود قرار دهند.
شاید مواد غذایی برای بررسی تأثیر خاطرات غیرواقعی بر سبک زندگی مردم، گزینهی چندان خوبی نباشد؛ اما تقریبا نتایج ۲۰ آزمایش نشان داده است که خاطرات غیرواقعی دربارهی غذاهای خوشمزه و بدمزه میتواند در بلندمدت آنچه را که مردم برای خوردن انتخاب میکنند، تحتتأثیر قرار دهد. پژوهشگران در پژوهش جالبی به ۱۸۰ نفر گفتند که آنها در کودکی پس از خوردن سالاد تخممرغ مریض شدهاند؛ اگرچه این موضوع اصلا حقیقت نداشت، اما بررسی گستردهی افراد تحت آزمایش نشان داد که آنها این موضوع را کاملا باور و از مصرف ساندویچ تخممرغ اجتناب کردند. آنها حتی پس از گذشت چهار ماه از انجام آزمایش، باز هم تخممرغ نمیخوردند!
دانشمندان میتوانند به افراد تلقین کنند که در کودکی چه غذاهایی را دوست داشته یا نداشتهاند و با این ترفند رژیمغذایی آنها را تغییر دهند
دانشمندان توانستهاند با امتحانکردن مواد غذایی دیگر ازجمله بستنی توتفرنگی که بسیاری از افراد بهراحتی نمیتوانند از آن بگذرند، نیز به چنین نتیجهای برسند. درواقع اگر دانشمندان به افراد تلقین کنند که مصرف مادهی غذایی خاصی (که هر مادهای میتواند باشد)، در کودکی آنها را بیمار کرده است، آنها از مصرف آن ماده خودداری خواهند کرد.
دانشمندان با بررسی این آزمایشها اذعان کردند که خوردن غذاهایی که مردم آنها را کمتر مصرف میکنند (مثل بستنی)، بیشتر این باور را در مردم ایجاد میکند که با خوردن آن مریض میشوند؛ ازسوییدیگر، احتمالا مردم کمتر باور میکنند که مصرف مواد غذایی متداولی مثل کوکی، باعث مریضشدن آنها میشود.
تلقین چنین باوری حتی میتواند باعث توقف مصرف نوشیدنی در صبحی شود که شب قبل از آن ناخوشاحوال بودهاید. تلقین باورها و خاطرات نادرست میتواند دید افراد نسبت به نوشیدنیهای الکلی را نیز تغییر دهد. دانشمندان در پژوهشی دریافتهاند افرادی که درگذشته با مصرف این نوشیدنیها بیماری شدهاند، آنها را به خاطر این اتفاق، مضر میدانند و از مصرف این نوشیدنیها و سایر نوشیدنیهای حاوی الکل خودداری میکنند.
شاید چنین موضوعی مضحک به نظر برسد؛ اما پژوهشگران میتوانند با استفاده از این تکنیک، رژیمغذایی مناسبی برای افراد ایجاد کنند و با تشویق مردم به مصرف مواد غذایی سالم، موفق به مهار بیماریهای خطرناکی مثل چاقی مفرط شوند و به مصرف نوشیدنیهای الکلی پایان دهند. بهعنوان مثال دانشمندان میتوانند به افراد تلقین کنند اولین باری که سبزیجات (مثلا مارچوبه) را خوردند، مزهی آنها را دوست داشتند و با همین روش آنها را به استفاده از سبزیجات و مواد غذایی مفید دیگر ترغیب کنند. درضمن، این روش تلقین مؤثر از زمانی است که سعی میکنیم با تلفین فرد را از مصرف غذای خاصی منع کنیم (مثل زمانیکه به افراد تلقین میکنیم که در بچگی با خوردن تخممرغ مریض میشدند).
البته تلقین اتفاقهای غیرواقعی در مورد سرگذشت افراد، میتواند عواقب جبرانناپذیری داشته باشد؛ مخصوصا در دادگاه. کوین فلستید از جامعهی بریتانیایی حافظهی غیرواقعی معتقد است که آثار خاطرههای غیرواقعی در دنیای واقعی میتواند فاجعهبار باشد.
اگرچه خاطرات غیرواقعی دوران کودکی هم مانند خاطرات واقعی باعث خوشحالشدن افراد میشود؛ اما میتوانند عواقب جبرانناپذیری نیز به همراه داشته باشند و قوانین سختگیرانهای دربارهی بازجویی از شاهدان در مورد جرایم وجود دارد.
بهنظر فلستید، چنین اتفاقی در دادگاهها میتواند منجر به سرکوبشدن عدالت، حبسشدن، از دستدادن شهرت و شغل، بهخطرافتادن وضعیت زندگی و از همپاشیدگی خانوادهی افراد شود. همچنین وی متذکر شد بیان اتفاقات غیرواقعی در دادگاه یکی از پروندههای مهم باعث خودکشی فرد شاکی شده است.
بیان خاطرههای غیرواقعی یکی از مشکلات بسیار بزرگ دادگاههای پروندههای حقوقی محسوب میشود و هنوز هم روشی برای تشخیص شهادتهای درست از شهادتهای غیرواقعی وجود ندارد. درحالحاضر، تلاشهایی برای اسکن مغز با روش تصویربرداری fMRI جهت تجزیه و تحلیل خاطرات غیرواقعی کماهمیت و تشخیص الگوهای عصبی مختلف انجام گرفته، اما هنوز نتایج هیچ پژوهشی نتوانسته است کاربردیبودن این فناوری برای تشخیص واقعی یا ساختگیبودن خاطرهها و اتفاقهای ذهن افراد را ثابت کند.
شاید شدیدترین شکل تلقین خاطرهها به افراد، تکنیکی جنجالبرانگیز بهنام «پسروی درمانی» باشد که تمرکز آن، مقابله با تأثیرهای ناشی از اتفاقهای مهم گذشتهی افراد روی وضعیت سلامتی روانی و عاطفی کنونی آنها است؛ اما برای تلقین خاطرات غیرواقعی نیز میتوان از این روش استفاده کرد. در پسروی درمانی افراد با ضایعههای روانی دوران کودکی مواجه و بهنوعی در ضمیرناخودآگاهشان غرق میشوند.
طبق گفتهی روانشناسان کالج سلطنتی، مؤثربودن این روش برای تلقین خاطرات غیرواقعی دوران کودکی ثابت شده و تصور میشود که در برانگیختن پدیدهی «ترس شیطانی» دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی در آمریکا نقش داشته است. در آن هنگام، برخی از مردم بهدلیل متهمشدن به ارتکاب جرایم شنیع نظیر زندهبهگورکردن بچهها یا سوءاستفادهی جنسی در مراسمهای شیطانی حبس شدند. یکی از پروندههایی که تلقین خاطرات کودکی باعث اعتراف به جرایم وحشتناک شده است، به دو پرستار بچه مربوط میشود که به جرم بریدن سر یک بچه، زندهبهگورکردن چند بچهی دیگر و انداختن چند بچه در یک استخر پر از کوسه، ۲۱ سال زندان بودند، اما در سال ۲۰۱۷ بیگناهی آنها ثابت شد!
خاطرات ما چندان قابلاعتماد نیستند و نمیتوانیم به آنها استناد کنیم. درضمن، همهی ما با گذشت زمان به راویان نامطمئنی از داستان زندگی خود تبدیل میشویم.
بهنظر لاودِی، خاطرههای ما ثابت نیستند و هر بار با رجوع به آنها کمی تغییر میکنند. ادراکها و احساسات، وضعیت ذهنی، دانش و حتی نوع کار و حرفهی افراد میتواند خاطرات آنها و یادآوری اتفاقها را تحتتأثیر قرار دهد و به ایجاد نگرشی جدید دبارهی اتفاقی آشنا در زندگی نیز منجر شود.
لاودی دربارهی این موضوع میگوید:
حافظه اساسا فعالکردن شبکههای عصبی در مغز است که پیوسته تحتتأثیر قرار میگیرد و تغییر میکند؛ بنابراین هر بار که دربارهی خاطرات فکر میکنیم، بهراحتی عناصر جدید به آنها اضافه میشوند و ازسویدیگر ممکن است اتفاقهای موجود درخاطرههای ما تغییر کنند یا حتی حذف شوند.
البته نمیتوانیم بگوییم تمام شواهد بیانشده براساس اتفاقهای ثبتشده در ذهن افراد، نامطمئن هستند و باید نادیده گرفته شوند؛ زیرا شهادتهای بیانشده براساس این شواهد، در دادگاههای جنایی متقاعدکنندهترین مدرک محسوب میشوند. درضمن قوانین و راهنماییهایی مرتبطبا نحوهی بازجویی از شاهدان و قربانیان برای مطمئنشدن از اینکه دادستانها یا کارآگاهان اعترافهای این افراد دربارهی مجرمان را تغییر ندادهاند نیز برپایهی همین شواهد ایجاد میشوند.
بهترین راهحل برای افرادی که میخواهند بدانند خاطرات شیرینی که از دوران کودکی به یاد دارند، صحت دارد یا نه، یافتن مدرکی (مثل تصویر یا عکسی از دوران کودکی یا دفترچهی خاطرات) است که درستبودن خاطرات آنها را ثابت کند؛ البته همهی والدین تمام لحظههای دوران کودکی فرزند خود را ثبت نمیکنند.
اگر میخواهید بدانید کدامیک از خاطرات دوران کودکی شما غیرواقعی هستند، باید ببینید کدام یک از آنها را با جزپیات کامل به یاد میآورید
بهنظر واد هیچ راهحل کاملا ایدهآلی برای تشخیص خاطرات واقعی و غیرواقعی از یکدیگر وجود ندارد؛ زیرا معمولا خاطرات مردم پر از جزئیاتی هستند که عواطف و احساسات نیز در آنها موج میزند و کاملا هم درست بهنظر میرسند، اما بیشتر این خاطرات اشتباه است؛ البته قوانین دشواری وجود دارد که میتواند ما را در این مسیر یاری کند.
احتمالا بیشتر خاطراتی که پیش از سه سالگی در ذهن ما ثبت شدهاند، غیرواقعی و نادرست هستند. حتی آن دسته از خاطراتی که پر از جزئیات هستند و طوری بهنظر میرسند که انگار درحال تماشای فیلمی از خاطرات زندگی با ترتیب زمانی خاص هستید نیز ممکن است غیرواقعی و ساختهی ذهن باشند. میتوان گفت احتمالا تنها آن دسته از تصاویر ذهنی و خاطرات جستهوگریختهای درست هستند که به اولین سالهای زندگی تعلق ندارند.
کودکان بیشتر از بزرگسالان مستعد ایجاد خاطرات غیرواقعی در ذهن خود هستند؛ مخصوصا پس از دیدن عکس و فیلم
واد دربارهی این موضوع میگوید:
بهیادنیاوردن خاطرات بخشهای از زندگی، کاملا طبیعی است و نباید انتظار داشته باشیم خاطرات ما همانند یک فیلم واضح و منسجم بهنظر برسند.
مارتین کانوی توصیه میکند سعی کنید جزئیات باورناپذیر را نیز به یاد بیاورید؛ مثلا او زمانیکه هنوز پوشک میپوشیده را نیز به یاد میآورد؛ البته وقتی دوباره دربارهی این خاطره فکر کرد، فهمید که در آن زمان پوشک معمولی نپوشیده بود و پوشکی با مارک هاگیز به پا داشت. درواقع پوشکی که در یادآوری اول تصور میکرد پوشیده است، اصلا در آن زمان در بازار موجود نبوده است. اگر شما هم بیشتر در مورد جزئیات خاطرههای اولین روزهای خود فکر کنید، متوجه میشوید بسیاری از این جزئیات تنها تصورات ذهنی شما هستند و نمیتوان آنها را باور کرد.
ممکن است نخواهیم خاطرات از ذهن ما پاک شوند؛ زیرا خاطرات چه واقعی باشند و چه غیرواقعی، ما را به یکدیگر نزدیک میکنند. براک کروان، سرپرست بخش تجهیزات پژوهشی MRI از دانشگاه بریگم یانگ در شهر پرووو ایالت یوتای آمریکا اذعان میکند که یادآوری خاطرات لذتبخش گذشته میتواند مانند یک چسب اجتماعی عمل کند؛ بنابراین بهاشتراکگذاشتن تجربیات با یکدیگر، پایه و اساس هویت گروهی شما را شکل میدهد و انسجام گروهی را مستحکم میکند.
یادآوری خاطرههای پدربزرگ ومادربزرگهای دوستداشتنی یا حیوانات خانگی بامزهای که برای مدت زیادی کنار اعضای یک خانواده بودهاند (چه واقعی و چه غیرواقعی)، ما را خوشحال میکند. قطعا یادآوری خاطرات خوشحالکننده حس خوبی به ما میدهد، حتی اگر آن خاطرات غیرواقعی باشند.