اسرائیل با ایجاد بزرگترین دپارتمانهای باستانشناسی سعی دارد به خود مشروعیت بدهد/ اشکانیان هم برای خود قبر پیشخرید میکردند/ بزرگترین شهرهای ساسانی در سیمره و لرستان هستند/ کاوشهای نجاتبخشی فقط قلبِ واقعیت بودند
یعقوب محمدی فر میگوید: در دوره اشکانیان نیز ایرانیها نگران خانه آخرت خود بودند و مانند آنچه امروز مرسوم است و مردم برای خود قبر پیشخرید میکنند، در آن زمان نیز قبر خود را پیش پیش میساختند.
یعقوب محمدی فر میگوید: در دوره اشکانیان نیز ایرانیها نگران خانه آخرت خود بودند و مانند آنچه امروز مرسوم است و مردم برای خود قبر پیشخرید میکنند، در آن زمان نیز قبر خود را پیش پیش میساختند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، یعقوب محمدی فر (باستانشناس و استاد دانشگاه) زاده ۲۲ شهریور ۱۳۴۹ است و باتوجه به آنکه محل تولد و زندگی او کنگاور است، کودکی او با دیدن باستانشناسان و بیل و کلنگهای کاوشهایشان همراه بود. خودش میگوید: در کودکی به کتابهای علمی تخیلی علاقهمند بودم. ضمن آنکه محوطه تاریخی وسیعی در مرکز کنگاور قرار دارد که سبب میشود زندگی حال با تاریخ گره بخورد. از این رو در کودکی با حال و هوای کاوش و باستانشناسی تا حدودی آشنا بودم. اما قطعا آن زمان نمیدانستم که باستانشناس خواهم شد چراکه آن روزها ذهنیتی که بچههای امروز از کسب و کار و مشاغل دارند، در ما نبود. بسیاری از همدورهایهای ما به فکر آن بودند که دیپلم بگیرند و سر کار بروند. رفتن به دانشگاه بسیار آرمانی بود.
در سال ۱۳۶۸ که در کنکور شرکت کرد، در رشته باستانشناسی دانشگاه تهران که اولویت دوم او بود قبول شد. هرچند در آن زمان اطلاعات کاملی از رشتهای که برگزیده بود، نداشت اما به دلیل محدودیتهایی که در آن سالها در حوزه درس و دانشگاه وجود داشت، ترجیح داد رشتهای که قبول شده است را ادامه دهد.
او میگوید: فکر میکردم، باستانشناسی رشته عتیقهیابی و گنجیابی است و از این دست چیزها دارد. اما بعدها متوجه شدم که پایه و اساس بسیار علمی دارد. البته در آن سالها باستانشناسی جایگاه خاصی در جامعه نداشت و به آن توجه نمیشد. یک دهه بعد وضعیت باستانشناسی بهتر شد.
از معدود باستانشناسانی است که با وجود آنکه تخصصش دوره اشکانی و ساسانی است اما بررسی و حتا کاوشهایی در بیشتر محوطههای باستانی و البته دورههای مختلف را در کارنامه خود ثبت کرده که همین پراکندگی و تنوع دورههای تاریخی که مورد بررسی قرار داده محل نقد بسیاری از باستانشناسان است.
البته خود او نظر دیگری دارد و معتقد است: سعی من بر آن است تا ثبت دقیقی از یافتههای باستانشناسی داشته باشم. چنانکه در بسیاری از موارد متوجه شدم انتشار یافتهها سبب شد تا سایر باستانشناسان نیز دادههای خود را معرفی کنند. این مهم امکان بررسی توسط سایر باستانشناسان را ایجاد کرد. درواقع به روش مطالعه اعتقاد دارم و سعیام بر ارائه و طبقه بندی دقیق دادههاست. هنوز باستانشناسی ما به آن اندازه تخصصی نشده که بگوییم فلان باستانشناس فوق تخصص سنگ دارد یا ... در بیشتر مواقع نیز برخی از باستانشناسان در یک دوره خاص بیش از حد ماندهاند. این درحالی است که نیازمند پرداختن به بخشهای مختلف هستیم و علم باید منتشر شود.
محمدی فر ادامه داد: تمام این پژوهشها و تنوعی که در آن مشهود است به دلیل استفاده از فرصتهایی است که فراهم شده. به طور مثال یکی از بهترین کارهایی که داشتم در دوره نوسنگی بود چراکه در آن سال فرصتی برای انجام همکاری بینالمللی فراهم شد و طرف خارجی پروژهای از غار تا دوره اسلامی تعریف کرده بود. فاز نخست آن پروژه که به دوره نوسنگی و غار میپرداخت انجام شد اما بقیه فازها بنابر دلایل متعدد، عملیاتی نشد.
او کارشناسی باستانشناسی خود را در سال ۱۳۷۲ از دانشگاه تهران دریافت کرد. او همچنین کارشناسی ارشد و دکتری را در زمینه باستانشناسی دوره تاریخی در دانشگاه تربیت مدرس به اتمام رسانید و به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه بوعلی سینا آغاز به فعالیت کرد. در ۱۳۷۸ گروه باستانشناسی را تاسیس و مسئولیت آن را برعهده داشت پس از آن در سال ۱۳۸۱ دانشکده هنر و معماری را تأسیس و تا سال ۱۳۹۳ ریاست آن را برعهده داشت. با انتصاب دکتر منصور غلامی در سال ۱۳۹۳ به عنوان رئیس دانشگاه بوعلی سینا، محمدی فر در سمت معاون توسعه و پشتیبانی منصوب شد. وی اکنون دارای مرتبه استادی رشته باستانشناسی و همچنین ریاست دانشگاه بوعلی سینا است.
در ادامه گفتگوی ایلنا را با یعقوب محمدی فر میخوانید.
هر روز شاهد ظهور تکنولوژی جدید در دنیا هستیم که به واسطه آن باستانشناسی نیز با آیندهای جدید روبهژ رو میشود. در این میان یکی از مباحثی که مدتیست باستانشناسی ایران به دنبال آن است، دیجیتالی کردن این حوزه است. تکنولوژی و دیجیتالی کردن باستانشناسی در ایران در چه مرحلهایست؟
دنیای دیجیتال بسیار گسترده است و باستانشناسی نیز از این دنیای گسترده بهره میجوید. این درحالی است که در ایران از این دنیا عقب ماندهایم.
ورود ما به دنیای دیجیتال با آمدن کامپوترها آغاز و به دنیای باستانشناسی نیز وارد شد. اکنون شاهد پایان نسل سوم دیجیتالیزم در دنیا و ورود به نسل چهارم آن هستیم. از تایپ یافتههای باستانشناسی و استفاده از فتوشاپ و عکاسی دیجیتال گرفته تا تشکیل پایگاه داده و... را شاهد بودیم؛ حتا امروزه استفاده از نرمافزارهای مختلف و دیتاها در علوم مختلف و بخصوص باستانشناسی را در دست داریم.
هرچند از این امکانات استفاده میکنیم اما هنوز به صورت یکپارچگی و تبدیل شدن آن به سیستم نرسیدهایم. به صورت پراکنده مانند جزایر جدا از هم کار میکنیم و این مهم در قالب یک سیستم کلان مطرح نشده. این درحالی است که امروزه موضوع تشکیل دیتاهای پایه و یکپارچهسازی سیستم دیتاها مطرح است. به این معنا که باستانشناسانی که در محوطهها کاوش میکنند، دادهها و یافتههای خود را به گونهای ثبت کنند که اگر قرار باشد کار آنها توسط باستانشناسان دیگر ادامه یابد، بتوانند متوجه آنچه تاکنون بدست آمده بشوند و از آن اطلاعات استفاده کنند.
اکنون با آمد و رفت باستانشناسان مختلف، شاهد انقطاع دادهها در حوزه باستانشناسی هستیم. سیستم منسجم ارائه دادهها و یافتههای باستانشناسی نداریم و در بیشتر مواقع، سلیقهای عمل میشود. نیازمند ایجاد زبانی مشترک در حوزه باستانشناسی هستیم.
به نظر شما چرا حوزه باستانشناسی ما جزیرهای عمل میکند؟
جامعه ایرانی، کجا غیر جزیرهای عمل کرده که در حوزه باستانشناسی عمل نکند؟ تمام این فعالیتها به تربیت و آموزش عمومی جامعه ما بازمیگردد که در حوزه کارهای گروهی هماهنگ عمل نمیکنیم و تیمسازی نمیکنیم. در حوزه آموزش، انجام کار گروهی جایی ندارد. باید در مباحث کلان این مهم را مورد بررسی قرار داد.
سالهاست درخصوص تهیه نقشه باستانشناسی صحبت میشود اما تاکنون به نتیجه قابل ارائه نرسیدهایم. نقشه باستانشناسی تا چه اندازه میتواند در حوزه باستانشناسی و رسیدن به زبان مشترک موثر باشد و چرا تاکنون نتوانستهایم به این مهم دست یابیم؟
در بسیاری از موارد، از زیرساخت نام به میان میآید. امروز در دنیا تاکید بسیار زیادی درخصوص کلاندادهها (بیگ دیتا) مطرح است اما در ایران بخصوص در حوزه باستانشناسی به این مهم توجه نداشتیم. اوایل دهه ۷۰ شمسی بود که طرح تهیه نقشه باستانشناسی کشور مطرح شد. البته تبلیغات بسیار زیادی نیز در این خصوص انجام شد. اما از آن زمان تاکنون تقریبا ۳ دهه میگذرد و نتوانستیم موفق شویم. آیا آسیبشناسی کردیم که چرا بعد از حدود ۲۸ سال هنوز این طرح محقق نشده؟ اصلا میدانیم چند اثر تاریخی در کشور داریم؟
وقتی این سئوال از معاون میراث فرهنگی کشور میشود که بر چه اساسی عنوان میکنید بیش از ۱ میلیون اثر تاریخی در کشور داریم، پاسخ میدهد، بر اساس تخمینهای کارشناسی این آمار را عنوان میکنیم. زمانی که معاون میراث فرهنگی کشور نمیتواند به تفکیک دوره و به درستی تعداد این آثار را بیان کند، دیگر چه انتظاری میتوان داشت.
وقتی درباره میراث فرهنگی صحبت میکنیم از بناهای تاریخی، تپههای باستانی و آثار تاریخی صحبت میشود. داشتن آماری دقیق از این آثار مستلزم داشتن شبکه آماری یکپارچه است. باید زبان مشترک برای ثبت مشخصات آثار تاریخی داشته باشیم. زحمتهای زیادی کشیده شده اما هنوز هم نقشه باستانشناسی نداریم و اطلاعات ما بسیار پراکنده است. نتوانستیم زبان مشترک و پروتکل اجرایی منسجمی در این خصوص داشته باشیم.
میتوان گفت مدیریت میراث فرهنگی کشور از همان روزی که این تشکیلات؛ سیاسی شد از حوزه تخصصی خارج شد. در زمانی، مدیریت میراث فرهنگی برعهده باستانشناس یا کارشناسان تخصصی این حوزه بود. این درحالی است که امروزه در بسیاری از استانها شاهد حضور مدیران سیاسی در عرصه میراث فرهنگی هستیم. در دورههای مختلف به شدت شاهد زد و بندهای سیاسی بین نمایندگان و مدیران این حوزه هستیم. این نقطه پایان مدیریت میراث فرهنگی از دید و نگاه فرهنگی است، چراکه میراثفرهنگی در همه جای دنیا صرفا فرهنگی است نه با کارکردهای سیاسی.
این اتفاق و گنجانده شدن میراث فرهنگی در قالب زیر مجموعه معاونت ریاست جمهوری، این حوزه را بسیار سیاسی کرد. به طوری که شب خوابیدیم و صبح بیدار شدیم و تصمیم گرفتیم بخشهای مختلف میراثفرهنگی را به شیراز و سایر شهرها منتقل کنیم. به واسطه تصمیمات نادرست در طول زمانهای مختلف شاهد آسیبهای جدی به میراث فرهنگی بودیم. اکنون نیز میراثفرهنگی ما از این امر مستثنی نیست. حتا پژوهشکده میراثفرهنگی یک ساختمان متعلق به خود ندارد. منسجم کردن پیکرهای که متلاشی کردهایم اگر نگویم غیرممکن است، کار بسیار دشواری خواهد بود.
ارزیابی شما از فعالیتهای باستانشناسی که در قالب هیاتهای مشترک ایرانی و خارجی انجام میشود، چیست؟ حضور باستانشناسان خارجی چه آوردههایی برای ایران دارد؟
همکاریهای بینالمللی در عالم باستانشناسی، مرسوم است. در دنیا از تخصصهای مختلف در حوزه باستانشناسی بهره گرفته میشود. اما آنچه در ایران شاهد هستیم آن است که تنها روزنه نفس کشیدن باستانشناسی ایران اینگونه شده که یک هیات خارجی برای کاوش در محوطههای باستانی ایران پیشنهاد دهد و به واسطه حضور خود، بودجهای بیاورد و همکاری آغاز شود. چراکه ایران دیگر هزینهای برای باستانشناسی نمیگذارد.
حتا روال اینگونه شده که منتظر ساختن یک سد مینشینند تا به واسطه ساختن آن که تعدادی تپه باستانی از بین میرود، پولی بگیرند و به قول خودشان کاوش اضطراری یا نجات بخشی انجام دهند و کاری انجام شود. این درحالی است که همین کاوشهای نجاتبخشی نیازمند بررسی و ارزیابی است.
سازمان میراثفرهنگی نیاز دارد تا کارشناسان و باستانشناسانش کار کنند و کاوش داشته باشند. کاوش و مرمت نیازمند مواد و ابزار و البته پول است، سازمان نیز حاضر است به هر نحوی این مواد را تهیه کند. میتوان گفت، حضور باستانشناسان خارجی در کاوشهای محوطههای باستانی ایرانی، تبدیل به روزنهای برای ادامه کار کاوشها در ایران شده. دامنه فعالیتهای باستانشناسی ما نسبت به دو دهه قبل، بسیار محدود شده. آنچه که امروز شاهد هستیم، این است که دیگر از جنب و جوش گذشته در حوزه باستانشناسی ایران خبری نیست.
ضمن آنکه باید تلقی خود را از علوم تغییر دهیم و بهروز کنیم. تخصصها کوچک شدهاند و تکنولوژی حرفهای بسیار برای گفتن دارد. باید فضا را برای استفاده از این امکانات محیا کنیم.
آیا در این نقطه میتوان بحث باستانشناسی سیاسی را مطرح کرد؟ باستانشناسی سیاسی به چه معناست؟
امروزه در دنیایی که تکنولوژی و دیجیتالسازی حرف اول و آخر را میزند، باستانشناسی نیز مستثنی نشده و باستانشناسی سیاسی نیز به یکی از موضوعات حال حاضر دنیا تبدل شده. در زیر کوه یخی که قله آن را میتوانیم ببینیم، رگههای سیاسی و منافع ملی کشورها نهفته است. از منافعی که در ارائه اسامی جغرافیایی و جابه جایی آن جای گرفته تا ساخت هویت جدید در این حوزه قرار میگیرد. این مباحث در حیطه تاریخ، فرهنگ و باستانشناسی جای دارد.
کشورهای مختلف از دادههای باستانشناسی برای ساخت هویت بهره میجویند به طور مثال رژیم صهیونیستی سعی دارد با ایجاد بزرگترین دپارتمانها در حوزه باستانشناسی و ارائه دادههای این حوزه به خود مشروعیت بدهد.
این درحالی است که ما در کشوری مانند ایران، به دلیل زیادی آثار تاریخی و فرهنگی، قدر این ثروت را نمیدانیم و به راحتی آن را تخریب میکنیم چراکه احساس نیاز نمیکنیم. حتا مدتهاست که بر سر نام خلیج فارس با چالشهایی در عرصه بینالملل روبه رو میشویم، اینجاست که باستانشناسی سیاسی مطرح میشود.
شما در چند کاوش نجاتبخشی مانند سیمره حضور داشتید. نظرتان درخصوص کاوشهای اضطراری و نجاتبخشی چیست؟
تلقی من آن است که کاوشهای نجاتبخشی نه تنها نجاتبخشی نبودند بلکه به زبان عامیانه میتوان گفت، مالهکشی، قلب واقعیت و توجیه زشتیها و کاستیها بود. از سیوند و سیمره گرفته تا سایر کاوشهایی که از آنها به عنوان نجاتبخشی یاد میشود.
آنچه که میراث مورد بررسی قرار داد در حوزه محوطههایی بالغ بر ۱۷۰ اثر و تپه شاخص تاریخی بود که شناسایی کرده بود. سایت سرگنداب، حسینبگ و قلعه سیرم شاه را ما مورد بررسی و کاوش قرار دادیم. سرگنداب یک سایت ساسانی است که مقدار زیادی گچ بری در آنجا وجود داشت. باتوجه به محدودیت بودجه و حضور کشاورزان که اجازه ترانشه زدن را نمیدادند کشفیات این محوطه با وجود آنکه بسیار شاخص بود اما دوباره به دل خاک سپرده شد. بر اساس یافتههایمان میتوان گفت، بزرگترین شهرهای دوره ساسانی را باید در منطقه سیمره و لرستان جستجو کنیم.
در بخش پایینی محوطه سیرم شاه، شهر باستانی برزقباله وجود داشت که از آن میتوان به عنوان بزرگترین کلسیون گچبریهای دوره ساسانی یاد کرد که البته آبگیری سد سیمره موجب غرق شدن این شهر باستانی شد و اکنون زیر آب است.
در گذشته نظر عموم نسبت به باستانشناسی چگونه بود و آیا این نگاه اکنون تغییر کرده است؟
در آن زمان مردم معتقد بودند که باستانشناسان به دنبال گنج هستند و میخواهند سکه و طلاهای آنها را از دل خاک بیرون بیاورند. حتا اکنون نیز چنین نگاهی به باستانشناسی وجود دارد. این درحالی است که باستانشناسی فعالیتی کاملا علمی است و بر پایه و اساس دادههای علمی پیش میرود. هرچند ممکن است منجر به کشف سکه و سفال و ... شود اما با این هدف در پیش گرفته نمیشود بلکه برای پاسخگویی به سئوالات علمی، یک کاوش انجام میشود.
معتقد هستم، در زمینه عمومی کردن باستانشناسی و شناساندن این حوزه به عموم جامعه کم کاری کردهایم. دانشگاهها به نوعی و سازمان متولی امر به نوعی دیگر در این حوزه مقصر هستند.
نخسیتن کاوش در عرصه باستانشناسی را چگونه آغاز کردید و چه اتفاقاتی افتاد؟
در سال ۱۳۷۸ که برای اولین بار وارد سازمان میراث فرهنگی شدم از آنها خواستم تا کاری بدهند و من انجام دهم. در آن زمان به من گفتند که کار باستانشناسی، دولتی است. من از آنها خواستم تا به صورت خصوصی و بدون آنکه چشمداشتی به پرداخت هزینه خاصی داشته باشم، برایشان کار انجام دهم. از این رو کاوش در آتشکده جولیان در شهرستان آبدانان را آغاز کردم که منجر به کشف تعداد زیادی از آثار تاریخی شد.
هرچند در آن سال قرارداد داشتیم و هزینهای در حدود ۱۵۰ هزار تومان در قرارداد ذکر شده بود اما ۲۰۰ هزار تومان برای آن پروژه خرج کردیم. همین کاوش، راه را برای حضور در سایر کاوشها باز کرد و از سال بعد، پروژههای دیگر به ما محول شد که توانستیم هزینههای مختلف از کاوش تا آزمایشگاه را تامین کنیم. حتا هزینه حق تحقیق هم برایمان ماند.
در محوطه آتشکده جولیان به چه کشفیاتی دست یافتید؟
در شهرستان آبدانان شاهد محوطهای بسیار عظیم هستیم که متاسفانه زیر کشت کشاورزان است و هر ساله بیش از گذشته تخریب میشود. در آنجا آتشکدهای با دالان طواف پیدا کردیم که نشان از پیچیدگی معماری آتشکده آن منطقه دارد. در بالای این منطقه بقایایی از یک قلعه بزرگ وجود دارد که نشان از اهمیت این شهر در ایران باستان دارد. بررسیها نشان میدهد این منطقه از دوره ساسانی تا صدر اسلام محل استقرار بود. فرضیهای که برای منطقه آبدانان دارم این است که از دوره اشکانی به این سو، رفته رفته استقرارها از خوزستان به سمت مناطق شمال و شمال غرب آن حرکت میکند.
با توجه به آنکه این روزها زمینهای کشاورزی روی این محوطه تاریخی گسترش یافتهاند، کاوشهای دیگری در منطقه انجام نشد.
یکی از بخشهای مورد توجه شما تدفین است. بررسی تدفینها همواره اطلاعات مختلفی از آیینها و آداب و رسوم گرفته تا شیوه و روش زندگی مردمان گذشته را در اختیار ما میگذارد. آنچه شما در بررسیهایتان بدست آوردید چه بود؟
برای اولین بار تدفین در مریوان را مورد بررسی قرار دادیم که از قضا بعد از حفاری قاچاقچیان به آن محوطه رفتیم. قاچاقچیان آن محوطه را حفاری و به نوعی تخریب کرده بودند چنانکه بخشی از بقایای استخوانها و تعداد محدودی از آثار باقی مانده بود. علاقمند شدم تا این آثار را برای نخستین بار معرفی کنم.
در اطراف دریاچه مریوان با گورستانهای متعدد و به صورت پراکنده روبه رو شدیم که برخی به صورت تدفینهای خمرهای بود. این تدفینها در قالب تک خمرهای و دو خمرهای بودند. آنچیزی که در آنها دیدیم این بود که اطراف خمره تزییناتی وجود داشت که با انگشت در گرداگرد خمره به صورت یک کمربند نقش شده بود. حتا در بیشتر خمرهها شمشیر قرار داشت که دسته آن به دور خمره پیچیده بود. شمشیرهایی که شبیه به شمشیرهای دوره اشکانی و ساسانی است.
در داخل خمرهها چند شی شبیه به سنجاق سر پیدا کردیم که میتوانست کاربردهای متعددی مانند بستن مو داشته باشد. از این دست اشیاء در قبور دوره اشکانی وجود دارد. بقایای سفالی با نقشهای بسیار جالب که در جاهای دیگر وجود نداشت در این محوطه بدست آمد. بر اساس کشفیات بدست آمده، معتقد هستم قبرهای خمرهای از آن کوچروهاست.
البته باتعدادی از قبرها و خمرهها نیز روبه رو شدیم که خالی بودند. اینگونه به نظر میرسد این قبرهای خمرهای یا به صورت ذخیره گذاشته شده بودند یا آنکه کاربری دیگری داشتند. نظریه ما آن است که احتمالا در دوره اشکانیان نیز، ایرانیها نگران خانه آخرت خود بودند و مانند آنچه امروز مرسوم است و مردم برای خود قبر پیشخرید میکنند، در آن زمان نیز قبر خود را پیش پیش میساختند و در نظر میگرفتند. میتوان گفت، ایرانیها به واسطه اعتقاد به زندگی پس از مرگ همواره به فکر مامن و مکانی بودند که قرار بود جسمشان در آن جای گیرد.
از آنجا که تدفین میتواند بر اساس سنتهای محلی انجام شود از این رو به آیین یا تفکر خاصی که در یک دوره خاص حاکم بوده باشد نمیتوان دست یافت. ضمن آنکه برخی مواقع در دوره اشکانی در جاهای مختلف شاهد بیش از ۳۰ نوع تدفین هستیم چراکه در این دوره شاهد آزادی دین و عقاید هستیم. تحول مذهبی زیادی در این دوره از ایران باستان حاکم بود.
حتا در کنار تدفینها یک سکه پیدا میشد چراکه معتقد بودند، متوفا باید این سکه را به قایقرانی بدهد که او را از مسیر زندگی به دنیای مرگ میرساند.
یکی دیگر از تدفینهایی که بررسی کردم، در همدان بود. در این محل با انواع تدفینها از سنگی و سفالی گرفته تا خمرهای و چکمهای و... روبه رو شدیم. حتا در برخی از تدفینها ظروف اژدری پیدا شد که بر اساس بررسیها به این نتیجه رسیدیم که کاربری ظرف نوشیدنی داشتند اما بعدها کاربری ثانویه پیدا کردهاند و تبدیل به محل نگهداری استخوان یا به نوعی استودان شدهاند.
یکی دیگر از موضوعاتی که مورد بررسی قرار دادید، معماری دستکند است. بر اساس یافتههایتان، چرا مردم در گذشته به معماریهای دستکند روی میآوردند؟
در مطالعاتی که در غرب کشور داشتم متوجه شدم از آنجا که در ادوار مختلف آرامش جدی در خصوص امنیت در این مناطق فراهم نبود و اغلب شاهد حملات مختلف از سوی اقوام و کشورهای مختلف بودیم، مردم برای امنیت بیشتر خود راههای فراری درنظر میگرفتند که یکی از آنها معماری زیرزمینی و معماری دستکند بود.
البته معماری دستکند فقط برای ایجاد امنیت و فرار از ناامنی نبود بلکه در برخی مواقع برای نگهداری از حیوانات نیز استفاده میشد. حتا گاهی اوقات به دلیل محدودیت فضا برای معماری و ساختار کوهستاری منطقه، به ناچار درصدد ایجاد معماری دستکند برمیآمدند. جبر جغرافیایی و اجتماعی و امنیت بیشترین دلایل ایجاد معماری دستکند هستند.
در طول سالهای فعالیت، شیء خاصی که منحصر به فرد باشد کشف کردید؟
در کاوشهایی که در تپههای شیخیآباد متعلق به دوران نوسنگی در اطراف کرمانشاه داشتیم، پیکرک گلی پیدا کردیم که کمتر از ۲ سانتیمتر بود که حدود ۱۵۰۰ سال از ظروف تپه سراب قدیمیتر است و درواقع این مقطع زمانی را پوشش میداد که از آن بیاطلاع هستیم. هرچند این پروژه نیز با بیمهری روبه رو و متوقف شد.
کشف پیکرک الهه مادر در این محوطه نشان میدهد که در حدود ۱۰ هزار و ۵۰۰ سال پیش حتا قبل از ایلامیان، نقش اجتماعی زن و پیکرکهای الهه مادر در ایران و زاگرس مرکزی بسیار پررنگ بود که نشان بر مادرسالاری و نقش پررنگ زنان در جامعه دارد.
از خاطراتتان برایمان بگویید.
اگر بخواهم از خاطراتم بگویم، نخستین فصل کاوش در آبدانان بود و راننده بیباکی در اختیار داشتیم. در منطقه یک پل بود فقط امکان عبور یک ماشین از روی آن وجود داشت. یک روز وقتی قصد عبور از روی پل داشتیم، ماشین نیروی انتظامی از آن سوی پل چراغ میزد و قصد عبور داشت اما راننده ما ورودی پل بود و ترجیح داد مسیر عبور را به خود اختصاص دهد. بعد از عبور از پل شاهد درگیری در آنسوی پل بودیم و متوجه شدیم پشت سر ما گروهی از منافقین به ایلام نفوذ کرده بودند که منجر به درگیری با نیروی انتظامی شده بود. این تصمیم راننده ما، جان ما را نجات داده بود.
کار در بیابان و باستانشناسی کار دشواری است. کسی که باستانشناس میشود باید قبول کند که حمام نرود، در خاک کار کند و غذای کافی نخورد. کار سخت انجام دهد، فحش کارگر بخورد، کارشناساش در برود و دانشجویش غر بزند اما در پایان کار هم شیرینیهای خاص خود را میبینیم.
گفتگو: معصومه دیودار