مهاجرت برخی مجریان، رفتار متناقض آنها و همچنین تعطیلی برخی برنامههای پرطرفدار رسانه ملی را با چالش پاسخگویی به افکار عمومی مواجه کرده است. این در حالی است که براساس آمارهای ارائهشده رسانه ملی در سالهای اخیر با چالش ریزش مخاطب نیز مواجه بوده است. به نظر میرسد رسانه ملی در مسیری قرار گفته که با تواناییهای نخبگان این سازمان و جامعه همخوانی ندارد و به همین دلیل نیز بین نخبگان و رسانه ملی فاصله افتاده است.
برای تحلیل و بررسی این موضوع «آرمان ملی» با دکتر امانا... قراییمقدم جامعهشناس برجسته گفتوگو کرده است. دکتر قراییمقدم معتقد است: «رسانه ملی در یک چرخه بسته قرار گرفته و به همین دلیل نیز برای یک جامعه بسته برنامه میسازد. در چنین وضعیتی همهچیز باید در خدمت اهدافی باشد که مدیران ترسیم میکنند.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید:
چرا فعالیت نخبگان در رسانه ملی با چالشهای مختلفی مواجه شده است؟ آیا رسانه ملی به سمتی حرکت میکند که با ظرفیت نخبگان همخوانی ندارد؟
نخبهکشی در تاریخ ایرانیان قدمتی دیرینه دارد. نخبگان بزرگی در تاریخ ایران مانند بزرگمهر، حسین منصور حلاج و امیرکبیر وجود داشتهاند که به دلایل مختلف و بهخصوص فقدان ظرفیت کافی در جامعه کنار گذاشتهشده و حذف شدهاند. این وضعیت برای دکتر مصدق نیز وجود داشت و دکتر مصدق گرفتار این سنت دیرینه شد. سعدی عنوان میکند: «در جامعه ما متعندان در کمین و حسودان گوشهنشین هستند.» تاریخ ایران گواهی بر این مساله است که دیگران چشم دیدن توانمندیهای دیگری را ندارند. بهتازگی سریالی از رسانه ملی بهنام «گاندو» پخش شد که در این سریال اکاذیبی درباره توافق هستهای و شخصیت وزیر امور خارجه مطرح شده بود. عاملان تهیه این مجموعه همان حسودان گوشهنشین هستند که علیه شخصیتی که مورد اعتماد مقاممعظم رهبری و جامعه است فیلم میسازند و درباره حقانیت عملکرد ایشان شبههسازی میکنند. این وضعیت در بین افراد جامعه نیز وجود دارد و برخی چشم دیدن توانایی دیگران را ندارند. تنها کافی است توانایی یک نفر برای دیگران مسجل شود. در چنین شرایطی برخی تلاش میکنند زیر پای او را خالی کنند و وی را زمین بزنند.
چرا برخی مجریان و کارکنان رسانه ملی دارای رفتاری متناقض شدهاند و برخلاف باورهای خود عمل میکنند و در مواردی رفتاری از خود نشان میدهند که عمیقا به آن باور ندارند؟
برخی که در حول مسئولان اجرایی وجود دارند بعضا علاقه به تملق و چاپلوسی دارند و تلاش میکنند به این وسیله به اهداف خود دست پیدا کنند. در اصطلاح به این افراد «قوینمای ضعیفکش» گفته میشود. این اصطلاح بهمعنای این است که این افراد در مقابل اقویا و متصدیان چاپلوس هستند و در مقابل زیردستان متعدی هستند. این بیماری است که در تربیت و آموزشوپرورش ما وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. برخی به دلیل تنبلی اجتماعی و راحتطلبی بهترین راهحل را در تملق و چاپلوسی میبینند و به همین دلیل تلاش میکنند از این طریق به اهداف خود دست پیدا کنند.
این رویکرد سبب کاهش مخاطبان رسانه ملی نخواهد شد؟
این اتفاق مدتهاست رخ داده و مخاطبان صداوسیما روزبهروز در حال کاهش پیداکردن هستند. آقای ضرغامی که خود در گذشته ریاست رسانه ملی را برعهده داشته در اظهارنظری قابل تامل عنوان کرد که در شرایط کنونی ۷۰درصد جامعه برنامههای صداوسیما را تماشا نمیکنند. به همین دلیل نیز در طول سالهای اخیر توجه به شبکههای ماهوارهای و سریالهای ماهوارهای بیشتر شده است. این در حالی است که هنگامی که مردم برنامههای رسانه ملی را تماشا نکنند و به شبکههای ماهوارهای استقبال نشان دهند آسیبهای اجتماعی افزایش پیدا میکند. در چنین شرایطی شبکههای ماهوارهای ناهنجاریهایی را به جامعه تزریق میکنند که پیامدهای منفی برای جامعه به همراه خواهد داشت. امروز اعتماد نسبت به اخباری که از رسانه ملی پخش میشود تقریبا کاهش یافته است. رویکردها و سیاستهای این رسانه باید آسیبشناسی دقیق شود تا مانع از بروز چالش شود. یکی از چالشها این است که مردم دیگر مانند گذشته برنامههای صداوسیما را مشاهده نمیکنند.
به نظر میرسد مسئولان رسانه ملی نیز این واقعیتها را درک کردهاند. نمونه بارز آن نیز اظهارنظر آقای ضرغامی است. با این وجود چرا برخی مسئولان این سازمان همچنان به رویکرد گذشته خود ادامه میدهند؟
به نظر میرسد رسانه ملی در یک چرخه بسته قرار گرفته و به همین دلیل نیز برای یک جامعه بسته برنامه میسازد. در چنین وضعیتی همهچیز باید در خدمت اهدافی باشد که مدیران ترسیم میکنند. بهعنوان مثال مسئولان صداوسیما برنامه ورزشی «نود» را که یک برنامه نقادانه و به سود جامعه بود تعطیل کردند. دلیل اصلی تعطیلی این برنامه نیز محبوبیت و همچنین رویکرد نقادانه آن بود که مسئولان صداوسیما نتوانستند این رویکرد را تحمل کنند.
برنامه «نود» یک برنامه نقادانه بود که نقد و انتقاد را در فرهنگ اجتماعی و سیاسی جامعه افزایش میداد. آیا جامعه بستهای که در پیرامون رسانه ملی شکل گرفته ظرفیت پذیرش چنین برنامههایی را از دست داده که اقدام به تعطیلی آن میکند؟
متاسفانه در شرایط کنونی برخی از محبوبیت افراد واهمه دارند. به همین دلیل نیز برنامههای پرمخاطبی مانند «نود» را تعطیل میکنند و یا برخی چهرههای مشهور سینما، ورزش و موسیقی را به دلایل مختلف ممنوعالتصویر میکنند. آنها احساس میکنند این افراد یک خطر بالقوه برای جایگاه آنها تلقی میشوند. در روانشناسی اجتماعی این مساله قابل بررسی است. براساس تئوری ماکس وبر جوامع سنتی و کاریزماتیک معمولا به چهرههای محبوب و مشهور روی خوش نشان نمیدهند و تلاش میکنند این چهرهها را به دلایل مختلف به حاشیه بکشانند. در نتیجه اتفاقاتی که در رسانه ملی رخ میدهد به دلیل رویکرد اشتباهی است که مسئولان این سازمان در پیش گرفتهاند.این مساله برای افکار عمومی جامعه اظهرمنالشمس است که دلیل کنار گذاشتن عادل فردوسیپور از برنامه «نود» محبوبیت وی در بین اقشار مختلف مردم بود. چنین رویکردی به این دلیل اعمال شده که برخی مسئولان افرادی مانند عادل فردوسیپور را نمیتوانستند در چارچوب برنامهاش بپذیرند. این در حالی است که افرادی مانند عادل فردوسیپوردر بین افکار عمومی جامعه دارای جایگاه و محبوبیت هستند و مردم جامعه به دنبال این هستند که چنین افرادی در صداوسیما فعالیت کنند. چین رویکردی برخلاف مطالبه مردم است و بهمثابه نادیده گرفتن شدن درخواست آنها تلقی میشود.
دیدگاه شما درباره مهاجرت برخی از مجریان صداوسیما به کشورهای اروپایی و حضور در شبکههای ماهوارهای چیست؟
باید فضای بهتری برای فعالیت نخبگان جامعه وجود داشته باشد و نخبگان احساس کنند میتوانند بهخوبی تواناییها و ظرفیتهای خود را بروز بدهند در این صورت است که نخبگان گزینه مهاجرت را از ذهنششان خارج میکنند. در دهههای اخیر متفکرانی نظیر مریم میرزاخانی بهعنوان یکی از نوابغ جهان ایران را ترک کردند و در کشورهای دیگر زندگی کردند. این افراد احساس میکردند شرایط برای بروز استعدادهای آنها آنگونه که باید وجود ندارد و استعدادهای آنها در نهایت به هدر خواهد رفت. به همین دلیل نیز مهاجرت کردند. نمونه دیگر این افراد نیز آقای مزدک میرزایی است که یکی گزارشگران صداوسیما بود که به تازگی به یک کشور اروپایی مهاجرت کرده است. از نظر روانشناسی اجتماعی افراد باهوش از پتانسیل بیشتری برای مهاجرت برخوردار هستند. روانشناسان توانایی انطباق فرد با محیط را هوش تعریف میکنند.این وضعیت درباره جامعه ما نیز وجود داشته است. بهعنوان مثال خانم میرزاخانی که یکی از نوابغ جهان به شمار میرفت ترجیح داد در شرایطی فعالیت علمی خود را ادامه بدهد که با موانع و محدودیتهای کمتری مواجه شود. اگر این موانع و محدودیتها وجود نداشت امثال خانم میرزاخانی به هیچعنوان از کشور مهاجرت نمیکردند. براساس مطالعات جامعهشناختی در شرایط کنونی جامعه برای تربیت یک لیسانس از ابتدای تولد تا رسیدن به مقطع لیسانس۲۰۰میلیون تومان هزینه کرده است. این وضعیت درباره نخبگانی مانند خانم میرزاخانی متفاوت است و برای امثال ایشان یک چاه نفت خاموش میشود. این در حالی است که این استعدادها به صورت رایگان در اختیار کشورهای دیگر قرار میگیرد.مساله فرار مغزها در ابتدای قرن بیستم بهعنوان یک بحران برای کشورهای جهان سوم مطرح شد.
مگر میتوان بهراحتی امثال مریم میرزاخانیها را تربیت کرد. آلفرد مارشال برنده جایزه نوبل اقتصاد در جملهای معروف عنوان میکند: «اگر آموزش و پرورش یک کشور در طول صدسال تنها یک مخترع تربیت کند هزینه صدساله آموزش و پرورش آن کشور را تهیه کرده است.» به همین دلیل جامعه باید برای افراد نخبه ارزش قائل شود. در غیر این صورت نخبگان مهاجرت کرده و استعداهای خود را در کشور دیگری استفاده میکنند.
برخی از افراد که از توانایی کافی برخوردار نیستند و یا تلاش نمیکنند به دنبال این هستند که با تخریب افراد موفق برای خود جایگاه ایجاد کنند. هر نخبهای که از کشور خارج میشود میلیاردها تومان به کشور آسیب میزند و یک چاه نفت خاموش میشود. نخبگان جامعه که از توانایی بالایی برای پیشبرد اهداف جامعه برخوردار هستند نیروهای استراتژیک یک جامعه به شمار میروند. به همین دلیل جامعهای که نتواند از نیروهای استراتژیک خود به خوبی استفاده کند با بحران کارآمدی مواجه خواهد شد.
اساتید دانشگاه، وکیل، مهندس، دکتر، روزنامهنگار و بقیه نخبگان جامعه نیروهای استراتژیک یک جامعه به شمار میروند. این در حالی است که در شرایط کنونی نیروهای استراتژیک جامعه ایران با چالشهای متعددی برای بروز استعدادهای خود مواجه هستند. اگر جامعهای قصد دارد به اهداف و آرمانهای خود دست پیدا کند در مرحله نخست باید شرایط را برای بروز استعدادهای نیروهای استراتژیک خود فراهم کند.