آماراحادیث جعلی منتسب به معصومین.+علت جعل+اسامی جاعلین۴۸۰هزارحدیث جعلی
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حجت الاسلام مسعودعالی درمحضررهبرانقلاب دردهه محرم۱۴۴۱(احتمالا۱۷ شهریور ۱۳۹۸)بود که درفرازی ازسخنانش گریزی به احادیت جعلی زدوگفت:۴۴روای کذاب بودند که۴۸۰هزارحدیث جعل کرده اند که غالباً علیه ائمه اطهار وشیعیان بوده..چندروزپیش هم حجت الاسلام قرائتی (برنامه ۲دقیقه ای تفسیرقرآن رادیومعارف)تقریباً همین تعدادراگفتند.
اسامی جعل کنندگان احادیث ۹۸۶۸۴
«علامه امینی» در صفحه ۲۸۸ این جلد۵ ، عنوانی داردبنام (قائمه الموضوعات و المقلوبات) و در این ستون اسامی ۳۵راوی کذاب وتعدادحدیثی که جعل کرده اند را نوشته است:
۱-عبدالکریم بن ابی العوجاء(۴۰۰۰۰حدیث)
۲-محمد بن عمر الواقدی(۳۰۰۰۰حدیث)
۳-شیبان بنقل از عثمان مقسم(۲۵۰۰۰حدیث)
۴-ابوعلی احمد الجویباری و دو پسر عکاشه و تمیم (۱۰۰۰۰حدیث)
۵-احمد بن محمد المروزی(۱۰۰۰۰حدیث)
۶-صالح بن احمد القیراطی(۱۰۰۰۰حدیث)
۷-احمد بن محمد القیسی(۳۰۰۰حدیث)
۸-الحسن العدوی(۱۰۰۰حدیث)
۹-محمد بن یونس الکریمی(۱۰۰۰حدیث)
۱۰-احمد ابوسهل الحنفی(۵۰۰حدیث)
۱۱-عبدالرحیم الفاریابی(۵۰۰حدیث)
۱۲-جعفر بن الزبیر(۴۰۰حدیث)
۱۳-احمد بن محمد الباهلی(۴۰۰حدیث)
۱۴-هشام بن عمار(۴۰۰حدیث)
۱۵-شیخ بن ابی خالد البصری(۴۰۰حدیث)
۱۶-ابو سعید ابان بن جعفر (۳۰۰حدیث)
۱۷-عبدالله القزوینی(۲۰۰حدیث)
۱۸-عبدالمنعم(۲۰۰حدیث)
۱۹-محمد بن عبدالرحمن البیلمانی(۲۰۰حدیث)
۲۰-بشر بن الحسین الاصبهانی(۱۵۰حدیث)
۲-عبدالله القدامی(۱۵۰حدیث)
۲۲-نوح بن ابی مریم -درباره فضایل سور قرآن(۱۱۴حدیث)
۲۳-بشر بن عون(۱۰۰حدیث)
۲۴-عبدالله الروحی(۱۰۰حدیث)
۲۵-دینار الحبشی(۱۰۰حدیث)
۲۶-عبدالعزیز(۱۰۰حدیث)
۲۷-معلّی بن عبدالرحمن الواسطی(۹۰حدیث)
۲۸-الحکم بن عبدالله ابو سلمه(۵۰حدیث)
۲۹-زید بن الحسن(۴۰حدیث)
۳۰-میسره بن عبد ربّه البصری(۴۰حدیث)
۳۱-زید بن رفاعه ابوالخیر(۴۰حدیث)
۳۲-عبدالرحمن بن داود(۴۰حدیث)
۳۳-الحارث بن اُسامه(۳۰حدیث)
۳۴-سلیمان بن عیسی(۲۰حدیث)
۳۵-عمر بن شاکر(۲۰حدیث)
***
حجتالاسلام والمسلمین مهدی مهریزی، عضوهیئت علمی موسسه دارالحدیث
لحمدلله ربّ العالمین بارئ الخلائق أجمعین باعث الأنبیاء و المرسلین و الصلاه و السلام علی سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم المصطفی محمّد [اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد] و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین و أصحابه المنتجبین.
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی»
احادیث ساختگی
عنوان این بحث درباره احادیث ساختگی از منظر شهید مطهری است. این مباحث در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول که بحثهای کلی و مقدماتی است، درباره خود حدیث جعلی، حدیث ساختگی و مباحثی از این قبیل است و در بخش دوم، بحث را از نگاه شهید مطهری و در خصوص مواردی که ایشان احادیثی را به عنوان حدیث جعلی معرفی و درباره آنها اظهارنظر کردهاند، بحث خواهم کرد.
مباحث کلی حدیث ساختگی
تعریف و مقدار حدیث جعلی
در قسمت نخست بحث کلی است. به حدیث جعلی یا حدیث ساختگی گاهی موضوع میگویند و گاهی مجعول میگویند. در فارسی ما نیز به روایات و احادیثی که کذبشان احراز بشود، احادیث ساختگی میگوییم؛ یعنی اگر سخنی به یکی از پیشوانان دینی نسبت داده شده و کذبش برای ما احراز بشود، به آن حدیث موضوع یا حدیث مجعول میگویند. ازاینرو، میان حدیث جعلی و حدیث ضعیف، تفاوت است؛ هر حدیث ضعیفی جعلی نیست، ولی هر حدیث جعلی، ضعیف هست. حدیث ضعیف حدیثی است که صدقش برای ما احراز نشود و ما نتوانستیم احراز بکنیم که راست است؛ مثلاً سندش مرسل است یا در سند, راوی ناشناختهای وجود دارد. حتی در سند راویای وجود دارد که به کذب متهم است. باز هم ما به صرف این نمیگوییم این حدیث جعلی است؛ زیرا آدم دروغگو ممکن است الآن راست گفته باشد.
زمانی که ما صدق حدیثی را احراز نکنیم، این حدیث، حدیث ضعیف است، ولی حدیث جعلی حدیثی است که کذبش را احراز کردهایم و با دلیل و برهان به این نتیجه رسیدیم که این حدیث ساختگی است و نسبتش نادرست است.
اینگونه روایات و احادیث در لابهلای احادیث اسلامی و میراث اسلامی وجود دارد. در اصلِ وجودش در میان روایات هیچ شک و تردیدی نیست. نه اخباریها و اهل حدیث، نه دیگران، هیچکسی تردید ندارد که حدیث در تاریخ اسلامی ساختگی بوده. شاهد آن هم روایاتی است که خود پیامبر فرمودند: دروغگوها بر من زیاد شدهاند و راهش این است که احادیثی را که به من نسبت داده میشود، با کتاب خدا و سنت من بسنجید. اینها نشان میدهد که حدیث جعلی بوده است.
یا از امامان معصوم فراوان نقل شده که هر کدام از ما یک دروغگویی داریم که بر ما دروغ جعل میکند؛ اینها را اخباریها هم قبول دارند، ولی بحث این است که آن احادیثی که زمان ائمه جعل و ساخته شده، آیا در کتابهایی که اکنون در اختیار ماست، منتقل شده یا نه؟ اینها مقداری جای بحث دارد؛ بحثهایی مهمتر و جدیدتری که اشاره میکنیم.
بنابراین، اینکه در میان احادیث اسلامی حدیث جعلی وجود دارد، فیالجمله شکی نیست، ولی پرداختن به آن مهم است. برای نمونه گاهی گفته میشود هشتاد هزار حدیث داریم، هفتصد حدیث آن ساختگی است، چه پیش میآید؟ اینگونه مقایسهها، درواقع، مقایسههای دقیقی نیست؛ زیرا ممکن است همان هفتصد حدیثی که جعلی است، مسائل کلیدی را بیان کند؛ چون بحث حدیث جعلی، در آنکه همه توافق دارند که جعلی نیست. راستی خوب است، دروغگویی بد است، احسان خوب است، چه بد است؟!… اینها که محل بحث نیست.
اما در همه روایات اخلاقی، روایتی پیدا میشود، میگوید که به دشمن و مخالفتان تهمت بزنید تا او را از چشم بیندازید. یک روایت در همه روایات اخلاقی است، اما همه مسئلۀ اخلاق را به هم میریزد. پس تعداد حدیث، تعیینکنندۀ اهمیت نیست. آن چیزی که در آن تعداد، القا و مطرح میشود، مهم است. ازاینرو ممکن است شمار احادیث جعلی کم باشد، که اینگونه هم نیست. کم هم نیست؛ ولی فرض کنیم کم هم باشد؛ چون معمولاً مسائل جعلی جایی است که اختلاف منافع است. تضاد منافع است. در آنجا افراد به دنبال جعل میروند. زمانی که با هم دوست و رفیقاند و مشکلی ندارند، کسی به دنبال جعل نمیرود. معمولاً اختلاف مذهبی است، اختلاف فکری و اعتقادی است، دعوای زن و مرد است، بحث جنسیت است، بحث اقوام است یا اینکه کسی میخواهد از مذهب و عقاید خویش دفاع کند، افراد اینجا به دنبال جعل هستند؛ لذا اگر یک یا دو حدیث باشد، ولی در اینگونه مسائل باشد، تعیینکننده است.
گاهی مشابه این مغالطه در بحثهای تقریب گفته میشود؛ گفته میشود که مسائل ما ۹۸ درصد با مسائل اهل سنت مشترک است، تنها دو درصد اختلاف است؛ ولی آن دو درصد به اندازۀ آن ۹۸ درصد مشکلساز است؛ زیرا فرض کنید شما درباره مهمترین مسائل یک فرقهای نگاه منفی دارید. درست است آن، یکی است؛ ولی آن یکی به اندازۀ همۀ آن ۹۸ درصد دیگر اثر منفی میگذارد. اینکه تعداد کم است یا زیاد است، از این منظر باید نگاه نکنیم. از این منظر که این مسائل تعیینکننده است. فرض کنیم در بحث مذاهب اسلامی، روایاتی که درباره مذاهب اسلامی وجود دارد، دیدگاههای خاصی را القا میکند. در مباحث جنسیت، در مباحث اقوام، در بعضی مباحث اخلاقی، در برخی مباحث عقلی، اینگونه جاها خودش را نشان میدهد. پس بحث حدیث جعلی شاید تعدادش اندک باشد، ولی در آن مسائل گاهی سرنوشتساز است که کم هم نیست.
نمونهای از این دیدگاهها را میرزا ابوالحسن شعرانی در کتابش بیان کردهاند. کتاب خیلی جالبی است. ایشان میخواستند شرح کفایه را بنویسند، قبل از آن کتابی دارند به نام المدخل الی عزب المنهل. این درواقع آن چیزی که امروزه از آن گاهی به فلسفۀ اصول تعبیر میشود که در آنجا مباحث کلان فقه و اصول را آوردهاند. آنجا چند بحث حدیثی مهم دارند. یک تعبیری دارند که از هر هزار حدیث، پنجاه حدیث آن ساختگی و جعلی است؛ یعنی ما از این دیدگاهها نیز داریم. مرحوم شعرانی آدم غیردقیق و غیرعالمی نیست. بسیار آدم دقیق، ملّا و… است. آنگاه اینگونه دیدگاهها هم داریم. لذا صرف اینکه بگوییم تعداد کم است، نیست.
ایشان میفرمایند: «و فی کلّ الف حدیث یوجد اکثر من خمسین حدیثاً کاذباً قطعاً». از هر هزار حدیث، پنجاه (قطعاً، بیش از پنجاه) حدیث جعلی داریم. این تعبیر را هم داریم؛ یعنی اگر فرض کنیم احادیث ما صد هزار باشد و در هر هزار حدیث، پنجاه روایت آن جعلی باشد، رقم چشمگیری میشود. پنج هزار حدیث! اگر این پنج هزار تا مسائل مهم و جدی باشد، خیلی قابل توجه است؛ لذا پرداختن به بحث حدیث جعلی و اینکه چگونه آنها را شناسایی کنیم و تشخیص دهیم و چگونه در مورد آنها قضاوت و داوری کنیم، بحث مهمی است.
مراحل شناخت احادیث جعلی
نکتۀ دومی که در مقدمات میخواهم ذکر بکنم، این است که باید ببینیم بحث جعل و وضع کجا محل نزاع است. دعوا کجاست؟ برای اینکه روشن بشود، اینگونه توضیح میدهم. میگویم که ما چهار مرحله میتوانیم درباره حدیث جعلی بحث بکنیم. چهار مرحلۀ تاریخی:
۱٫ آیا در زمان حضور پیامبر و ائمه، حدیث جعلی بوده یا نه؟ که این را همه اتفاق دارند و هیچکسی مخالف نیست؛ حتی اخباریها.
۲٫ این است که آیا از این احادیث جعلی که در دورۀ حضور بوده، به کتابهای اصلی حدیثی راه پیدا کرده یا نه؟ یعنی آیا اینها در کافی، تهذیب، استبصار، من لا یحضر الفقیه و کتابهایی که تدوینهای رسمی حدیث شیعه است، راه پیدا کرده یا نه؟
۳٫ این است که آیا بعد از این کتابهای اصلی، تا زمان مجامع حدیثی که در دورۀ صفویه است، چیزی هم باز جعل شده یا نه؟ یعنی آیا از فاصلۀ کلینی تا مجلسی، از فاصلۀ شیخ صدوق تا مرحوم فیض کاشانی، صاحب وسائل الشیعه، باز چیزهایی جعل شده یا نه؟
۴٫ از دورۀ جوامع حدیثی، یعنی دورۀ صفویه تا زمان ما، آیا باز هم حدیث ساخته یا جعل شده یا نه؟
به گمان من همۀ این چهار مرحله، محل بحث است. اینکه دعوا را فقط ببریم در دورۀ نخست و بگوییم آن زمان جعلی بود و بعد علمای حدیث و محدثان بزرگ ما زحمت کشیدند و تلاش کردند و آنها را پالایش کردند، پروندهاش مختومه نمیشود. پرونده باز است. باید در همۀ این مراحل بحث جدی صورت بگیرد.
در مرحلۀ اول که همه قبول دارند. اخباریها هم قبول دارند. اخباریها میگویند که تلاش عالمان محدث و مراقبت ائمه باعث شد که احادیث ساختگی دورۀ حضور، پالایش بشود، دیگر هر چه در کتابها آمد، همه درست است. دیدگاه اخباریها این است. مرحوم ملا امین استرآبادی در کتاب الفوائد المدنیه در فصل نهم بابی را باز کرده به نام «تصحیح جمیع الأحادیث الموجوده فی کتبنا» و ده الی دوازده دلیل میآورد که همۀ روایات درست است. مرحوم فیض کاشانی، صاحب وسائل الشیعه، به تبع ایشان در خاتمۀ وسائل الشیعه در فایدۀ نهم و دهم، همین بحث را تکمیل کرده است. دیگران هم همینگونه. علامۀ مجلسی در مقدمۀ مرآه العقول استدلال نکرده، ولی این ادعا را مطرح کرده که همه روایات موجود در کتابهای ما جایزالعمل است. میگوید قطعیالصدور نیست، ولی جایزالعمل است.
لذا اخباریها دربارۀ احادیث موجود سه نظر دارند: افراطیهایشان میگویند همۀ آنچه هست، قطعیالصدور است. دیدگاه میانه این است که همۀ آنچه هست، صحیح است. دیدگاه رقیقتری نیز وجود دارد که مرحوم علامه مجلسی معتقد است، این روایات گرچه قطعیالصدور نیست و نمیتوانیم بگوییم صحیح است، ولی جایزالعمل است.
پس اخباریها از دورۀ دوم دیگر خطشان بهکلی جدا میشود. آنها معتقدند هیچ حدیث جعلی و ساختگی و نادرست نداریم. علما تلاش کردند، همۀ احادیث خوبی را که در این کتابها آمده و احادیثی را که ساختگی یا جعلی بوده، پالایش کردند و کنار گذاشتند.
امّا تقریباً سایرِ جریانهای فکری -حالا بگوییم مجتهدان، بگوییم فقها- این حرف را قبول ندارند. میگویند درست است که تلاش کردند محدثان آن دوره تلاش فراوانی کردهاند، اما احیاناً راه پیدا کرده؛ یعنی برخی از آن مجعولات دورۀ حضور، به کتابهای اصلی حدیثی نیز راه پیدا کرده که نمونهاش را بعد از قول شهید مطهری میگوییم؛ یک نمونه ایشان دارد. ایشان دو الی سه حدیث از کافی نقل میکند و میگوید اینها ساختگی و جعلی است.
منتها بحث تا همین جا مانده دیگر؛ یعنی آیا احادیث جعلی دورۀ حضور به کتابهای رسمی منتقل شد یا نشد؟ ولی آن دو بحث دیگر خیلی مهم است. بعد از کتابهای اصلی، یعنی بعد از کتب اربعه و کتابهایی که در سده چهارم و پنجم تدوین شد، چه اتفاقی روی داد؟ آیا قصه تمام شد یا نه، بازار جعل باز هم گرم بود و رونق داشت؟ بخشی از احادیثی که شاید در کتابهایی که در دورۀ صفویه ما میبینیم و رگ و ریشه ندارد، به اصطلاح، محصول این دوره است؟ شما در کتاب بحار الانوار روایات فراوانی را میبینید که در کتب اربعه وجود ندارد. در کتابهای قرن چهارم و پنجم نمیبینید و چهبسا گاهی مرحوم مجلسی با این تعبیر بیان میفرمایند. «وجدتُ فی نسخه عتقیه»، «وجدت فی نسخه قدیمه»، این چیزهایی که به صورت وجاده، در یک رسالهای، در نسخهای، در کتابچهای دیده. اینها از کجا آمده؟ چطور آمده؟ بخش زیادی از روایات کتاب مطاعن ایشان از این سنخ است. کتاب مطاعن که چاپ رسمی جدید نشده، جلدهای ۲۹ تا ۳۲ بحارالانوار که مربوط به مذاهب دیگر و به اصطلاح پیشوایان مذاهب دیگر بحث میکند. اگر شما اینها را نگاه کنید، بسیاری از آنها اینگونه است. به یک مطلبی برمیگردد، به نسخهای برمیگردد که امروزه نیست. نمونهاش روایتی که مربوط به نهم ربیع است. مرحوم مجلسی از کتاب پسر ابنطاووس نقل کرده است. آن کتاب نیست؟ چرا تصحیحش نمیکنند تا الآن بیاورند، درستش کنند، اگر هست. میگویند نسخه هم دارد. خب نسخه را تصحیح کنید. یعنی اینگونه است.
پس در دورۀ سوم، یعنی بعد از کتب اربعه تا فاصلۀ جوامع روایی (جوامع روایی به کتابهایی که در دورۀ صفویه تدوین شد و جمعآوری کتابهای قبل بود، گفته میشود که به آن مجامع هم میگویند)، حالا تعبیرهای متفاوت میگویند. در این فاصله به گمان من رویدادهای بسیار گستردهای رخ داده. لذا باید این را بررسی کنیم.
و بعد از دورۀ صفویه -یعنی بعد از این جوامع- تاکنون، بعد از بحارالانوار دیگر حدیث جعلی نداریم. باز مرحوم مطهری در همان بحثهایشان، نمونههایی میآورند. ایشان مثال «إِنَّ الْحَیاهَ عَقیدَهٌ وَجِهادٌ» را ذکر کرده که این در همین چهل الی پنجاه سال پیدا شده است. ولی بحثها خیلی جدیتر است؛ مثلاً روایتی هست که در مستدرکِ سفینه البحار هم آمده، در بعضی کتابهای دیگر نیز آمده. من یکجا آنها را نوشتم. شهادت ثالثه در اذان که فردی به نزد پیامبر میرود و عرض میکند که دیدم سلمان نماز میخواند و بعد از شهادت به شما، شهادت به «أنّ علیاً ولی الله» هم میگوید. گفت: چقدر کار خوبی میکند سلمان! این روایت را شما نگاه کنید! من پیگیری کردم. تقریباً کمتر از صد سال است در ادبیات ما پیدا شده. حتی در کتاب مرحوم مجلسی نیست. در کتابهایی مثل حاجی نوری نیست. در دورههای بعد درست شده. آنوقت چگونه میشود کسی میآید میگوید که بله، در یک نسخۀ خطی دیدیم که درکتابخانۀ ظاهریۀ دمشق است. کتابخانۀ دمشق که اکنون در دسترس است. سالهاست که با جمهوری اسلامی ارتباط بسیار خوبی دارد. این نسخه را چاپ کنیم. چرا نیست؟!
بعد به یک اسمهای خیلی مطنطنی ارجاع میدهند: «السلافه فی أمر الخلافه عبدالله المراغی المصری». شما هر چه میگردید، چیزی پیدا نمیکنید. «السلافه» کجاست؟ عبدالله مراغی مصری کجاست؟ اصلاً چنین کتابی دارد؟ و جالب است نحوه تطورش را. میبینید ذره ذره اضافه شده. یعنی اولین نفری که در کتاب آمده، مرحوم عبدالنبی اراکی است که من در یک مقالهای ذکر کردم. بعد میبینیم نفر بعدی که میگوید، میآید چیزی اضافه میکند. نفر سوم که میآید اضافه میکند تا به این آخر میرسد، کلی مطلب برایش درست میشود. این را میبینیم در دورۀ معاصر است. یعنی بعد از کتابهای مجامع.
یا در این سالها درباره شلمچه، که در شلمچه آنجا روایتی نقل کردند، مثل اینکه تازگی برداشتند. چون خیلی اعتراض شد که وقتی امام رضا وارد ایران میشدند، رسیدند به منطقهای و نشستند شروع کردند به گریه کردن. پرسیدند اسم اینجا چیست؟ گفتند شلمچه. نشستند شروع کردند به گریه کردن و فرمودند که در آینده گروهی از دوستان من اینجا به شهادت میرسند. مثل آن چیزی که در مورد کربلا هست. خب این خیلی سال هم نیست. حتی زمان جنگ هم آن دوستانی که در جبهه بودند، یادشان است. اصلاً آن زمان این حرفها نبود؛ یعنی جنگ تمام شد، بعد از جنگ ده سال گذشت. مثلاً پیدا شد. پس پروندۀ جعل، پروندۀ مختومهای نیست. این است که باید بحث جدی و نوینی درباره خود مسئلۀ مجعولات و چیزهایی از این قبیل صورت بگیرد.
دورههای جعل
پس دورههای جعل را به چهار دورۀ تاریخی تقسیم میکنیم:
۱٫ دورۀ حضور، ۲٫ دورۀ تدوین کتب رسمی احادیث شیعه، ۳٫ بعد از کتب رسمی تا دورۀ جوامع حدیثی (دورۀ صفویه)، ۴٫ بعد از دوره جوامع حدیثی تاکنون.
درباره این دو دوره اخیر کمتر بحث است و بحثها متمرکز در همان دو دورۀ نخست است. به گمان من بحثها در این دورهها کمتر نیست، اهمیت و نشان دادن نمونهها و آثار از آن بحثهایی است که در دورههای قبل صورت میگیرد. خب این هم یک نکته.
تفاوت نوع مجعولات
نکتۀ سوم اینکه نوع جعل هم متفاوت است. گاهی کتاب درست میکردند. ما نمونههایی داریم که مثلاً مرحوم نجاشی میگوید به اسم فلانی کتاب ساختند. یعنی غلفتی! یک کاسه مثلاً درست میشده. گاهی نه، مطلبی را از ادیان و فرهنگهای دیگر درست میکردند و جابهجا میکردند. مطلبی در آیین و کتابهای یهودیها بوده که بیشتر به عنوان اسرائیلیات میشناسیم، از آنجا میآمده. درواقع، جای اسم و گوینده را عوض میکنند. آنجا یک چیزی بوده، در ابتدای آن «قال رسول الله یا عن الصادق» میآید. اختصاص هم به یهود ندارد. مسیحیات داریم، یهودیات داریم، زرتشتیات داریم، ایرانیات داریم، عربیات داریم. دستکم در پنج حوزه، حالا نمونههایی که من پیدا کردم، مطالب جعلی است.
پس گاهی یک کتاب جعل میشود؛ مرحوم بهبودی در کتاب معرفه الحدیث حدود پانزده نفر را نام میبرد یا بیشتر که اینها کسانی بودند که کتابهایی به نامشان ساخته شده و تعداد زیادی از کتابها چنین بوده.
و نوع دوم اینکه یک مطلب است یا یک حدیث است. گاهی جزو یک حدیث است. شما این حدیثی که اکنون ساخته میشود و گفته میشود که وقتی نام امام زمان عج گفته میشود، بلند شوید، دستتان را بگذارید روی سر، اصل این روایت در عیون اخبار الرضا هست. مرحوم مجلسی هم نقل کرده؛ اما این جمله در اینها نیست؛ یعنی این تکه بعد از این دوره به آن افزوده شده است. در این جزء، وقتی نام حضرت برده شد، بلند شدند و دستشان را روی سرشان گذاشتند. پس گاهی یک جمله ممکن است اضافه بشود. گاهی یک جمله کامل، گاهی یک کتاب. اینها نمونههای مختلف است.
آقای دکتر شفیعی کدکنی مقاله بسیار جالبی دارند و از این جهت برای مطالعات بحث احادیث جعلی خیلی مفید است که تأثیر ایدئولوژیک نسخه بدلهاست. این مقاله در نامۀ بهارستان چاپ شده است. ایشان به لحاظ بخشی از تخصصش که کار بر روی تصحیح آثار عطار نیشابوری است، درباره دیوان عطار نسخههای مختلفی که دیده، مقایسه میکند و تأثیراتی را که در طول تاریخ در این نسخهها روی داده، به نمایش میگذارد؛ به بهانۀ آن، عنوانش این است: عطار برای خلفای راشدین. برای هر کدام از خلفای اربعه هفده بیت شعر گفته است. بنا هم داشته که رعایت مساوی را بکند؛ یعنی برای همه، امیرالمؤمنین، خلیفۀ اول، دوم و سوم. ولی نسخههایی که از دیوان عطار موجود است، بر اساس این که در چه منطقهای بوده، تعداد شعرها متفاوت است. اگر منطقهای سنی بوده، از امیرالمؤمنین کم شده و به آنها اضافه شده. اگر نسخهای در منطقۀ شیعی بوده، از آنها کم شده، و به آنها افزوده شده است. تأثیر ایدئولوژیک، به تعبیر ایشان، نسخه بدلهاست؛ یعنی عوامل فکری و اعتقادی، نمونههایش در شعر است، ولی فقط به آن اختصاص ندارد. در عرصههای گوناگون این اتفاق ممکن است روی دهد.
کتابهای الموضوعات
آخرین نکته در بحث کلیات، موضوع کتابهایی است که دربارۀ الموضوعات نوشته شده. من مقایسهای بین موضوعاتنگاری در شیعه و اهل سنت کردم. در اهل سنت تقریباً از قرن پنجم باب این بحث باز شده است؛ یعنی کتابهایی با عنوان «الموضوعات» نوشته شده و بعد از زمان ابنقیم، برایش قواعد درست کردند. ابنقیم کتابی دارد به نام المنار المنیف؛ ایشان اولین نفری است که قواعدی را برای تشخیص احادیث جعلی و احادیث موضوعه ذکر میکند. قبل از او ابنجوزی بوده و بعد همینگونه ادامه مییابد تا سیوطی و دیگران. در دورۀ معاصر در اهل سنت دو موسوعه دربارۀ احادیث ضعیف و موضوع نوشته میشود: یکی ده جلدی و دیگری پانزده جلدی که اینها را در بین اهل سنت جدا میکنند؛ اما در شیعه چنین کارهایی انجام نشد. تحلیل خیلی سادهاش این است که بگوییم احادیث ما پاکیزه است و احادیث آنها اینگونه بوده. این تحلیل درواقع ساده کردن صورتمسئله است. ولی آنچه علیالأرض است، پرداختن به نمونههای احادیث جعلی را در شیعه متأسفانه کم داریم. من گاهی در درس و کلاسها اینگونه تعبیر میکنم: میگویم ما فقط یک کتاب و نیمی در مورد نمونهها در شیعه داریم؛ یکی کتاب مرحوم شوشتری، الأخبار الدخیلۀ که در چهار جلد منتشر شده است، آن هم با آن وضع چاپ که تنها به احادیث جعلی اختصاص ندارد. ایشان نمونههایی از احادیث جعلی و احادیث محرّف را از کتابهای حدیثی شیعه ذکر کرده و با استدلالهایی گفته این حدیث جعلی است یا این حدیث محرّف است.
مرحوم هاشم معروف الحسنی کتاب دیگری دارد که از عالمان شیعۀ لبنان بود. ایشان فوت کرده است. کتاب وی به فارسی نیز ترجمه شده، به نام اخبار و احادیث ساختگی. آن نیمه این است. چون نیمی از آن مربوط به شیعه است، نیمی مربوط به اهل سنت؛ یعنی نیمی از موارد جعلی را از کتب اربعه آورده، نیمی را هم از صحاح اهل سنت آورده است.
کتابی که نمونهها را از منابع استخراج کرده باشد و درباره آنها بحث کرده باشد، این است. در این سالهای اخیر کتابهایی نوشته شده، اما بیشتر به بحثهای نظری و تئوری درباره احادیث جعلی و احادیث ساختگی پرداختهاند که جعل چرا پیدا شد؟ تاریخچه آن از چه زمانی است؟ چگونه آنها را شناسایی کنیم؟ نوعاً هم کسانی که در شیعه نوشتهاند، همه مثالها را از کتابهای اهل سنت آوردهاند؛ یعنی همین چند کتابی هم که در دورۀ معاصر نوشته شده، نمونههایش را در آثار شیعه نشان ندادهاند. غیر از این دو کتابی که گفتم، به طور اختصاصی الأخبار الدخیله و کتاب مرحوم هاشم معروف الحسنی، دیگر کتابها بحثهای کلی در مورد احادیث موضوعه دارند. مثال ها و نمونههایش هم از اهل سنت است.
آیتالله سبحانی کتابی دارند به نام: السنّه النبویه بین الروایه و الدرایه. زمانی دارالحدیث جلساتی را برایبحثهای علمی میگذاشت. در دارالشفاء که ده جلسه برگزار شد. یک جلسه ایشان دعوت شدند و درباره همین کتاب صحبت کردند و بعد هم پرسش و پاسخ بود. یکی از سؤالهایی که از ایشان شد، این بود که در این کتاب شما همۀ مثالها و نمونههایش را از اهل سنت آوردهاید. پنج الی شش قاعده برای شناسایی احادیث جعلی و احادیث نادرست ذکر کردند. به مزاح گفتند میخواهید شهریۀ ما را قطع کنند؟!
بااینحال، در کتابهایی که تدوین شده، نمونهها نوعاً از کتابهای اهل سنت انتخاب شده است. در بعضی مقالهها گاهی در این سالها مقالههایی به یک نمونه یا چند نمونه حدیث پرداختهاند. ولی در کتابها همانطور که عرض کردم، این گونه نیست.
اما چرا این تفاوت وجود دارد؟ ما نسبت به اهل سنت هم کم نوشتیم و هم دیر نوشتیم. اهل سنت هم زود شروع کردند و هم فراوان. شاید تاکنون نزدیک به صد عنوان در اهل سنت دربارۀ احادیث جعلی کتاب نوشته شده، قاعده گفتند، مثال و نمونه گفتند؛ ولی در شیعه، همانطوری که گفتم، نه، در همین سالهای اخیر است. مرحوم شوشتری (م. ۱۴۲۰ ه.ق) است؛ یعنی تقریباً نوزده سال پیش فوت کرده، حالا کتابش ده سال هم قبل نوشته شده باشد. کتاب آقای هاشم معروف هم همینطور است. بله، کتابهایی داریم که جنبۀ ایجابی داشته است؛
مثلاً پسر شهید ثانی، صاحب معالم، کتاب المنتقی دارد. خوبها را جدا کردهاند. نگفته حالا آن طرفش بد است.
المنتقی دربارۀ احادیث حِسان و صحاح، که میخواست حدیث و صحیح کتب اربعه را به تعبیر مشهور استخراج کند.
یا کتابی که در اوایل دهۀ شصت نوشته شد که در ایران چاپ نشد: الصحیح من الکافی.
اینها نگاههای ایجابی دارد؛ صورت ایجابی دارد؛ اما اینگونه نبوده که به آنها پرداخته شود، نمونههای احادیث جعلی استخراج، شناسایی و بحث بشود.
بعضی نوشتههای دیگر هم در این سالها شده، ولی آنها از سوی کسانی است که در فضای کلی حوزههای علمیه و فضای سنتی خیلی برایشان جایگاه مثبتی دیده نمیشود.
ولی آن جریان رسمی و جریان مشهور به همین شکلی بود که عرض کردم.
آقای برقعی کتابهایی دارد.
آقای قبانچی کتابی دارد،
ولی اینها در آن فضای عمومی و فضای کلی نیست. گفته میشود اینها چون در دیدگاهها و مبانیشان بهکلی مشکل دارند، اینها روی آن مبانی نوشتهاند. گرچه دیدن آنها درخور توجه است.
نمونههایی که آنها ذکر کردهاند و مصادیق و مواردی که آوردهاند، شایسته توجه است که چند کتاب دستکم در آن طیف دیده میشود. این پروندۀ کلی و نگاه اجمالی به بحث احادیث موضوعه و ساختگی در شیعه و به اصطلاح تاریخچه و عناوینش است.
معرفی علمی استاد مطهری
مرحوم مطهری -به گمان من- متکلمی است با سه ویژگی: ۱٫ پالایشگر است، ۲٫ تبیین عقلانی آموزههای دینی را انجام میدهد و ۳٫ به دفاع از شبهات و پاسخگویی به پرسشها می پردازد.
این سه حوزه شاخص -به گمان من- در شهید مطهری است. پالایشگری، تبیین عقلانی آموزههای دینی و پاسخگویی به پرسشها و شبهات.
در قسمت پالایشگری، شهید مطهری قدیمیترین کاری که از ایشان دیدیم، روحانیت را نقد میکند. «مشکل اساسی در سازمان روحانیت» بعد به تحریفهای عاشورا میپردازد.
اینها مواردی است که به طور خاص درباره آنها کتاب یا مقاله دارد. اما این بحثی که ما مطرح میکنیم، در همان راستا، یعنی در راستای پالایشگری است، ولی منسجم نیست.
شهید مطهری در لابهلای نوشتهها و آثارش در موارد فراوانی به پالایشگری احادیث پرداخته است.
حدیثی را نقل میکند و میگوید مزخرف است.
حدیثی را نقل میکند و میگوید ساختگی است.
این تعبیر مزخرف را دستکم سه الی چهار جا بیان کردهاند.
این کاری که من میخواهم خدمتتان عرض بکنم و مثلاً یک تلاشی شده بود، یک جستوجوی اجمالی و بررسیای درباره آثار و اندیشههای شهید مطهری است و تا آن مقداری که من پیدا کردم، میخواهم اشاره بکنم. بیست مورد، یعنی بیست حدیث یا بیست موضوع را پیدا کردم که شهید مطهری به اینها با نگاه منفی برخورد کرده است. آن را جعلی میداند، ساختگی میداند، مزخرف میداند.
بیشتر آنها نیز به کتابهای حدیثی شیعه مربوط است. ولی بعضی از آنها در کتابهای اصلی هم وجود دارد، بعضی نه؛
به تعبیر ایشان(شهید مطهری)، در همین دورۀ معاصر ساخته شده. به برخی آنها هم که نگاه میکنیم، شاید در کتابهای اهل سنت باشد.
پس شهید مطهری در راستای یکی از آن خطوط کلی زندگی فکریاش که پالایشگری در دین است، چیزهایی را که به دین نسبت داده شده و نادرست و ناسازگار است و آسیب است، در صدد این است که آنها را نشان بدهد و شناسایی بکند.
پرداختن به اینگونه نمونهها را هم در راستای آن میدانم.
همانطور که در نقد روحانیت، نقد سازمان روحانیت که در سال ۱۳۴۰، بعد از فوت آیتالله بروجردی نوشتند و در کتاب مرجعیت و روحانیت چاپ شد،
درواقع نخستین کار ایشان بود. بعد چیزهایی که در حوزۀ عاشورا اتفاق افتاد، از همین قبیل بود؛ تحریفات عاشورا هم در همان راستاست. در راستای پالایشگری در امر دین. اینکه چیزهایی را که به دین مربوط نیست، چیزهایی را که به دین آسیب میزند، چیزهایی را که به دینداری لطمه میزند، شناسایی و معرفی بکند.
نمونه های احادیث ساختگی از منظر شهید مطهری
آن مواردی که گفتم شناسایی کردم، حدود بیست مورد، بخشی از این موارد در مسائل اعتقادی است، بخشی در مسائل تاریخی است، بخشی در حوزۀ فقه و اصول است، بخشی در مسائل آداب و رسوم است.
ایشان(مرتضی مطهری) روایتی را از کتاب کافی ذکر میکند. میفرماید: در همین کتاب کافی و کتابهای دیگر، روایتهایی وجود دارد که اگر به مضمون آنها نگاه کنیم، میفهمیم که مزخرف است؛ یعنی با این تعبیر. بعضی نیز سندشان ضعیف است. مثلاً افرادی که اغراض بهخصوص داشتهاند، این را جعل و وضع کردهاند. آنوقت آن نمونه را ذکر میکند.
جعل حدیث درباره«تعمیرسقف مسجدتخریب شده»
روایتی است در کتاب کافی که در زمان امام صادق قبر (سقف مسجد) مسجدالنبی خراب میشود که قبر پیامبر آنجاست. بین افراد بحث میشود که میخواهیم سقف را تعمیر کنیم، آیا این کار درستی است یا نه؟
با هم گفتوگو میکنند. قرار میشود که دو نفر از امام صادق این مسئله را بپرسند که مجاز هستیم سقف مسجد را درست کنیم یا نه؟
میروند از حضرت سؤال میکنند. حضرت میفرمایند: این کار را نکنید. شاید پیغمبر آنجا با همسرانش هست. شما چیزی نبینید. تعبیر روایت این است.
این در کتاب کافی است که شخصی به نام «جعفر بن محمد المثنی» میگوید: «کُنْتُ بِالْمَدِینَهِ وَسَقْفُ الْمَسْجِدِ الَّذِی یُشْرِفُ عَلَى الْقَبْرِ قَدْ سَقَطَ وَالْفَعَلَهُ یَصْعَدُونَ وَیَنْزِلُونَ وَنَحْنُ جَمَاعَه» قبر پیامبر، یا همان سقف مسجد خراب شده بود و افراد میرفتند و میآمدند. گفتیم چه کار کنیم؟ گفتیم آیا کسی هست که بتواند امشب خدمت امام صادق برود و وقت بگیرد و درباره اینکه چه کار کند، سؤال کند؟
«مَنْ مِنْکُمْ لَهُ مَوْعِدٌ یَدْخُلُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ اللَّیْلَهَ فَقَالَ مِهْرَانُ بْنُ أَبِی نَصْرٍ أَنَا وَقَالَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَمَّارٍ الصَّیْرَفِیُّ أَنَا فَقُلْنَا لَهُمَا سَلَاهُ لَنَا عَنِ الصُّعُودِ لِنُشْرِفَ عَلَى قَبْرِ النَّبِی»؛ بروید خدمت حضرت سؤال کنید که این کار مجاز است یا نه. «فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ لَقِینَاهُمَا»
فردا از آنها پرسیدیم که اوضاع و احوال چگونه است؟ «فَاجْتَمَعْنَا جَمِیعاً فَقَالَ إِسْمَاعِیلُ قَدْ سَأَلْنَاهُ لَکُمْ عَمَّا ذَکَرْتُم»؛ رفتیم خدمت حضرت و سؤال کردیم.
«فَقَال…»، این بخش حدیث این است: «مَا أُحِبُّ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ أَنْ یَعْلُوَ فَوْقَه» دوست ندارم کسی برود بالای مسجد بخواهد سقف را درست کند.
«وَلَا آمَنُهُ أَنْ یَرَى شَیْئاً یَذْهَبُ مِنْهُ بَصَرُه» شاید چشمش به چیزی بیفتد و بیناییش را از دست بدهد.
«أَوْ یَرَاهُ قَائِماً یُصَلِّی»؛ ممکن است ببیند پیغمبر در حال نماز خواندن است.
«أَوْ یَرَاهُ مَعَ بَعْضِ أَزْوَاجِه» یا پیغمبر با همسرانش…
به تعبیر شهید مطهری دارند که تعبیر خود شهید مطهری را بخوانم. آن اولی که خواندم، عبارت ایشان بود: کسی میگوید ما چند نفر بودیم و با هم بحث میکردیم. حالا که سقف را برداشتند، آیا جایز است از بالا قبر پیغمبر را مشاهده بکنیم یا نه؟
ایشان اینگونه معنا کردند. یکی گفت جایز است، دیگری گفت جایز نیست. چرا جایز نیست؟ گفت، حالا امام، شاید پیغمبر با یکی از زنهایش خلوت کرده باشد و ما او را با زنش ببینیم!. ببینید.
این حرفی است که اصلاً آیا ممکن است یک مسلمان عادی بگوید که پیغمبر مثلاً زنده شده و دارد در آنجا با زنش عشقبازی میکند!؟
این عبارت شهید مطهری است. آیا بگوییم چون در کتاب کافی است، درست است!؟
آیاهرچه(احادیث)درکتاب «کافی»آمده،صیح وموردتأییداست؟
اینها میگویند هر چه کافی نوشته است، صحیح است. مجتهدین میگویند نه.
اخباری اینچنینی. وراویانی مثل این اشخاص، هزاران آدم جعال و وضاع و کذاب بودند.
این یک نمونه است که در کتاب کافی آمده است و ایشان درواقع با اینکه با این مضمون نمیسازد، با آن بحثهای اعتقادی یا نگاه ما به پیامبر، میفرماید این ساختگی است.
برخی علمای حدیث این را توجیه کردهاند؛ مانند مرحوم شعرانی و دیگران و مرحوم مجلسی فرموده که سند آن مشکل دارد. حدیث مجهول است. در سند افتادگی است و چیزی از این قبیل. این یک نمونه.
پیروی از«دین پیرزنان» : عَلَیْکُمْ بِدِینِ الْعَجَائِز
نمونۀ دومی که مرحوم مطهری ذکر کردند، حدیث «عَلَیْکُمْ بِدِینِ الْعَجَائِز» است. جملهای به رسول اکرم نسبت داده شده که عبارت است از: «عَلَیْکُمْ بِدِینِ الْعَجَائِز؛ بر شما باد به دین پیرزنان». این جمله مستمسکی شده برای منکران تعمق و تدبر در معارف غیبی و مسائل ماورای طبیعی.
این جمله به صورت حدیث در هیچ کتاب شیعه یا سنی دیده نشده است.
معذلک نظر به اینکه با ذائقۀ کوتهفکران موافق است، شهرت فراوانی به دست آورده و وسیلهای شده برای انکار هر گونه کوششی در اینگونه مسائل. از آن سو نیز واکنشهایی با عنوان توجیه و تأویل این حدیث از سوی طرفداران تحقیق در معارف الهی ابراز شده است.
خیلیها مانند شیخ محمود شبستری، شیخ محمد لاهیجی و مولوی آمدهاند آن را توجیه کردهاند.
اما مرحوم مطهری میفرماید که این حدیث نیست؛ ولی ظاهراً در بعضی کتابها آمده است. مثلاً در بحارالانوار مجلسی از شهید ثانی نقل شده. ولی در همین حد.
إِنَّ الْحَیاهَ عَقیدَهٌ وَجِهادٌ
نمونۀ سومی که ایشان فرمودند، آن حدیث «إِنَّ الْحَیاهَ عَقیدَهٌ وَجِهادٌ» است: جملهای به امام حسین منسوب شده که نه معنایش درست است و نه در هیچ کتابی گفته که این جمله از امام حسین است و چهل الی پنجاه سال هم بیشتر نیست که در دهانها افتاده است. میگویند امام حسین فرموده است: «إِنَّ الْحَیاهَ عَقیدَهٌ وَجِهادٌ» و بعد ایشان ذکر میکند که اینگونه نیست؛ نه محتوایش با عقاید ما درست سازگاری دارد و نه در جایی ذکر شده است. کسانی مانند مرحوم علامه محمدتقی جعفری نیز گفتهاند که این شعر یک شاعر است. برخی گفتهاند شعر احمد شوقی است که من بررسی کرده بودم، در دیوان تورّق اجمالی کردم، پیدا نکردم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ایشان توضیح ناقصی دراین حدیث دادند که نارسابود که ظاهراً بایداین یک شعرباشد از شاعر مصری «احمد شوقی»: قف دون رأیک فی الحیاه مجاهدا ان الحیاه عقیده و جهاد ،بهرحال ازمنبع دیگردراین باره مطلبی اضافه می کنم:
زندگی عقیده و هر عقیده و تلاش در راه آن عقیده است
آیت الله شهید دکتر محمد مفتح در سخنرانی خود که بعد از شهادت استاد مطهری در دانشکده الهیات دانشگاه تهران ایراد کرد خاطراتی را بیان داشت.
در بخشی از این سخنان که در کتاب “سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری” منتشر شده ، آمده است:
در زمینه مبارزات عقیدتی عجیب مجاهد بود، مجاهد به تمام معنا. ایشان وقتی که ما در مسجد جاوید بودیم، تقاضا کرده بودیم که بیایند صحبت کنند.
ایشان آمد آنجا و صحبت میکرد. یادم است درباره این جمله معروف: «ان الحیوه عقیده و جهاد» فرمودند:
این حرف و این جمله از معصوم نیست، سند ندارد و محتوی آن هم درست نیست.
اما سند ندارد برای اینکه ما زیاد گشتهایم و این را معروف است که از امام حسین است و دیدیم که نه از امام حسین است و نه از هیچ معصوم دیگر. و اما محتوای آن هم با مبانی اسلامی تطبیق نمیکند، به این دلیل که «ان الحیوه عقیده و جهاد»، زندگی عقیده و هر عقیده و تلاش در راه آن عقیده است. یعنی اینکه انسان باید در زندگی دارای یک عقیده باشد. یک اصل، یک مبنا، یک مکتب، یک فکر.
میفرمود: این جور نیست. ما نمیخواهیم بگوییم زندگی هر عقیدهای و تلاش در راه هر عقیدهای. خیر! عقیده توحید و تلاش در راه عقیده توحید. این جا است که مکتب اسلام با مکتبهای دیگر تفاوت پیدا میکند و گرنه همه مکتبها عقیده و جهاد است. آنها هم یک عقیده دارند، یک ایده دارند، یک مکتب و فکر دارند و در راه عقیده خودشان تلاش میکنند. اما این از نظر اسلام مقدس نیست. عقیده نیست و هر عقیدهای خیر.
بعداً صحبت شد که ممکن است این مطلب برای جمعی شنیدنش گران باشد. فرمود: گران باشد، باید این مطلب بیان بشود.۱۱اردیبهشت۱۳۹۰خبرآنلاین /پایان توضیحات.
ادامه سخنان حجتالاسلام والمسلمین مهدی مهریزی، عضوهیئت علمی موسسه دارالحدیث
آمدن ارواح بصورت «مرغ سبز»
نمونه چهارمی که ایشان ذکر میکنند، میفرمایند حدیثی داریم که ارواح در قالب مرغهای سبزی در میآید و در بعضی کتابهای حدیثی شیعه هست. عبارت ایشان این است: مطلبی معروف شده که خداوند ارواح را در قالب مرغهای سبزی درمیآورد، ولی در روایات زیادی، ازجمله روایت معروف یونس بن ظبیان، این مطلب اگرچه منسوب به رسول اکرم است، بیاساس خوانده شده و از مجعولات راویان است. حدیث این است: «وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَابْنِ مَسْعودٍ وَجَابِرٍ أَنَّ النَّبِیَّ قَالَ: لَمَّا أُصِیبَ إِخْوَانُکُمْ بِأُحُدٍ جَعَلَ اللَّهُ أَرْوَاحَهُمْ فِی حَوَاصِلِ طُیُورٍ خُضْرٍ تَرِدُ أَنْهَارَ الْجَنَّهِ وَتَأْکُلُ مِنْ ثِمَارِهَا».
این روایت در بحارالانوار نیز هست، ولی احادیثی در خود کتابهای شیعه در نقد اینهاست و ایشان این را فرموده که از مجعولات است.
نمونه پنجم : لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ
احادیث «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ» به روزگار فحش ندهید. ایشان فرموده: حدیثی از حضرت رسول نقل شده که فرموده است «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللَّه؛ به روزگار فحش ندهید که روزگار خداست». معنای ظاهر دهر این است که همین روزگار و زمان را سب نکنید؛ زیرا روزگار همان الله است. در معنای این حدیث که مقصود و منظور چیست، سخنها گفته شده است. بعضی دیگر اساساً حرف دیگری میزنند. چون حدیث اصلاً یک پدر و مادر درستی ندارد. میگویند این حدیث از مجعولات زروانیه است. ما در روایات و احادیثمان از زروانیه -کسانی که زرتشتی بودند و سپس مسلمان شده بودند- نمونههایی داریم. یک مقالهای زمانی در مجلۀ علوم حدیث چاپ شد که یکی از دوستانی که در کارهای زرتشتی تحقیق میکند، نمونههای زیادی را شاهد آورد که احادیثی که واژههای نور در آن زیاد است، احتمال اینکه از ادبیات زرتشتی وارد ادبیات و احادیث ما شده باشد، فراوان است. این را هم ایشان میفرمایند که از زروانیه است و در منابع شیعه هم این حدیث منقول است با سه تعبیر: «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّهُ هُوَ اللَّه»، «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللَّه»، «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الدَّهْر». اینها در کتابهای حدیثی ما هم به اجمال آمده است؛ در بحارالانوار، عوالی اللئالی و همینطور دیگر کتابها.
نمونه ششم : مطلاق بودن امام مجتبی
ششمین حدیثی که ایشان خیلی بهشدت با آن برخورد کردند، احادیث مطلاق بودن امام مجتبی است. روایاتی در خود وسائل الشیعه است و از کتابهای قدیمی نقل شده که امیرالمؤمنین در کوفه منبر رفتند و فرمودند که به فرزندم، حسن، زن ندهید، که او مطلاق است. عبارت مرحوم مطهری این است:
در بسیاری از کتابها نوشته شده که امام مجتبی فرزند برومند امیرالمؤمنین از کسانی بوده که زیاد زن میگرفته و طلاق میداده است و چون ریشۀ این شایعه تقریباً از یک قرن بعد از وفات امام بوده است و همه جا پخش شده است و دوستان آن حضرت نیز آن را پذیرفتهاند؛ بدون تحقیق در اصل مطلب و بدون توجه به اینکه این کار از نظر اسلام یک کار مبغوض و منفوری است و شایستۀ مردم عیّاش و غافل است، نه شایستۀ مردی که یکی از کارهایش این بوده که پیاده به حج میرفت. ایشان بیش از بیست بار، تمام ثروت و دارایی خود را با فقیران تقسیم کرد؛ نیمی را خود برداشت و نیمی را به فقیران و بیچارگان بخشید.
میفرمایند: بنیعباس دربارۀ خاندان پیامبر و فرزندان امام علی دو کار کردند، برای اینکه جامعه را علیه آنها کنند: یکی بحث ایمان ابوطالب را مطرح کردند و گفتند ما از فرزندان عباسیم و اهلبیت فرزندان ابوطالب. ابوطالب ایمان نداشت؛ اما عباس عموی پیامبر چه و چه بود. یکی دیگر اینکه بحث زن گرفتن آنها را مطرح کردند. ۲۵۰ زن گفتهاند؛ ۳۵۰ زن گفتند، ۱۰۰ زن گفتند. چیزهای مختلفی که در کتابهای شیعه آمده است. جالب است که در وسائل الشیعه عنوان بابی که این روایات در ذیلش آمده، با این نام است: «بابُ کراهه الزوجه الصالحه الموافقه» زنی که همه جور با آدم سازگار است و هیچ مشکلی هم ندارد، کراهت دارد طلاقش بدهیم، بعد اینها را آورده است. آنگاه روایاتی را که میگوید «طلاق عرش خدا را میلرزاند و مبغوضترین چیز پیش خداست» نیز ذکر کرده است.
مرحوم مطهری در ادامۀ این عبارت میفرمایند: «من از سادهدلی بعضی ناقلان حدیث شیعیمذهب تعجب میکنم که از سویی از پیغمبر اکرم و ائمۀ اطهار و اخبار و احادیث بسیار زیادی روایت میکنند که خداوند دشمن میدارد یا لعنت میکند مردمان بسیار طلاق را؛ سپس پشت سرش مینویسند امام حسن مرد بسیار طلاقی بود. خب این چگونه میشود؟ شما آن هم چیزی در مذمت طلاق دادن میآورید؛ بعد بلافاصله میگویید که…».
دو روایت هم در خودِ وسائل الشیعه هست که امیرالمؤمنین بر منبر رفت و اینگونه گفت. اصلاً جور در میآید؟! امام حسن آن زمان چند ساله بوده؟ امام علی چه بوده؟ جایگاهش، کسی که میخواهد بعد از او دارای منصب امامت بشود، بعد روی منبر بگوید که یا أیها الناس! به فرزندم حسن دختر ندهید که چنین و چنان! آن، روایتش زیاد است دیگر، من وارد جزئیات نمیشوم که یک دور مرور کنم.
مورد هفتم : مجدد در هر قرن
مورد هفتمی که ایشان ذکر کردند، حدیثی است که سر هر صد سال یکی دوباره میآید و دین خدا را تجدید میکند. در احادیث اهل سنت بوده. ایشان میفرمایند این هم جعلی است و نخستین کسی که این را وارد ادبیات شیعه کرد، شیخ بهایی است. آن هم نه به قصد حدیث. ایشان به قصد دیگری گفته بود و بعد هم ادامه یافته است. حدیث تجدد دین در هر صد سال به طرق شیعه روایت نشده؛ زیرا افزون بر اینکه تاکنون ندیدهایم، در اوایل منتخب التواریخ حاج ملا هاشم خراسانی از مستدرک حاجی از رجال فلان نقل میکند. اگر در شیعه، هرچند در کتاب ضعیفی بود، حاجی نقل میکرد، بعد میگوید در سنن ابیداوود نیز آمده است. ایشان بحثهای محتوایی میکند که اصلاً جور در نمیآید. سالها درست نمیشود. بعد توجیهاتی کردهاند.
اینکه ما این قسمت از حدیث فوق را جزو آثار دینی نیاوردیم، به این سبب بود که باور نداریم چنین حدیثی واقعاً وجود داشته باشد؛ زیرا اولاً: تاکنون در کتابهای معتبر حدیث دیده نشده؛ ثانیاً: دور از ذهن نیست که این را در قرنهای سوم و چهارم یا بعدتر، متملقان و شخصیتسازها درست کردهاند و ثالثاً: در تطبیق اینها تکلّف است. این فکر به شیعه سرایت کرده است. من کتابها را خیلی گشتهام. به نظر من اولین کسی که این اندیشه را در شیعه وارد کرد، شیخ بهایی بود که توضیح میدهند که از ذکر جزئیات آن صرفنظر میکنم.
نمونه هشتم ازدواج امام حسین با شهربانو
هشتمین مورد که ذکر میکنند، بحث ازدواج امام حسین با شهربانو است که درواقع ایرانیها به اصطلاح به آنجا منسوب میشوند: اینکه گفتیم پیوند زناشویی امام حسین با دختر یزدگرد مشکوک است، از نظر تاریخ است. ولی در پارهای از احادیث این مطلب تأیید شده است. ازجمله روایت کافی، یعنی در کافی هم آمده است؛ اما ایشان میفرمایند با تاریخ سازگاری ندارد و مواردی را نقل میکند: «اگر از زاویۀ تاریخ بنگریم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسین و ولادت امام سجاد از شاهزادهای ایرانی، مشکوک است» که ذکر میکنند. دکتر سید جعفر شهیدی در کتابی که درباره امام حسین نوشتهاند، این را مفصل بحث کردهاند و گفتند که این جریان نادرست است و دلایل و شواهدی را ذکر کرده است.
نمونه نهم: حدیث عدالت انوشیروان
مورد نهم، حدیث عدالت انوشیروان است: به خاطر دارم گویا در بعضی روایات هم عدالت انوشیروان تأیید شده بود. در حدیث «وُلد فی زمن الملک العادل». که در کتابهای حدیثی ما نیز هست. در کشف الغمه و مناقب ابنشهرآشوب نیز آمده است.
نمونههایی که ذکر کردم، با آن ادوار تاریخی که اشاره کردم، سازگای دارد؛ یعنی شما میبینید یک مرتبه یک مطلبی در کتاب کافی و کتب اربعه نیست، بعد در دورههای مثلاً قرن هفتم یا هشتم یا بعد پیدا میشود، بعد اشاره میکنند که این، به اصطلاح، سازگاری ندارد. از آقای صالحی نجفآبادی هم نقل میکنند که ایشان هم بحث و بررسی کرده و گفته درست است.
نمونه دهم : احادیث زنان سوگلی
مورد دهم بحث احادیث زنان سوگلی است. روایاتی در این باره میفرمایند که در کتابهای حدیثی شیعه و در فقه هستند. بحثی است درباره اینکه کسی که بیش از یک زن دارد، باید عدالت را بین آنها رعایت کند. اگر دو زن است، بین دو زن، اگر سه زن، بین سه زن و اگر چهار زن، بین چهار نفر. این چیزی است که در فقه است. میفرمایند در بعضی روایات آمده که اجازه دادند کسی که چند زن دارد یا دو زن دارد، اگر یکیشان مثلاً سوگلی بود، بیشتر رسیدگی کند و بعد میفرمایند که این جعلی و ساختگی است.
در روایات شیعه و فقه شیعه مطلبی آمده که احتمال میرود از مجعولات راویان ایرانی باشد و نتیجۀ همۀ آنها اینکه در حدود شخص میتواند یک زن را سوگلی و مورد عنایت بیشتر قرار دهد. مثلاً میگوید مرد میتواند یک زن را به نفقه و کسوه بر دیگران ترجیح دهد و برای دیگران به کمترین واجب قناعت کند و اینکه اگر کمتر از چهار زن دارد، میتواند یکی از آنها را از لحاظ بیتوته بر دیگران ترجیح دهد. وسائل الشیعه روایاتی در این زمینه نقل میکند. طبق این روایات، عدالت به معنای مساوات میان زوجات شرط نیست، بلکه زنان حقوقی واجب دارند که باید رعایت شود. ولی این خلاف ظاهر آیه است؛ زیرا آیه، عدالت و عدم ترجیح را واجب میشمارد که وارد جزئیات آن نمیشوم.
سوگلی بودن برخی از زنانج امع الأخبار(للشعیری) / ۱۰۵ / الفصل الثانی و الستون فی الأولاد
نمونه دوازدهم : دفن البنات من المَکرُمات
مورد دوازدهم حدیث «دفن البنات من المَکرُمات»: در برخی کتابهای شیعه نیز آمده که به خاک سپردن دختر، باعث کرامت مرد است. این، همان تفکر جاهلی است. آدم هر چه زودتر از شر دختر خلاص شود، بهتر است. میفرمایند شیخ بهایی در کشکول این مطلب را ذکر کرده است. بعد میگوید: «رأیتُ فی تاریخ الیعقوبی موت البنات من المَکرُمات عن النبی». واضح است که این حدیث مجعول است. پیغمبری که دختر را رحمت خوانده، این جمله را نمیگوید. این شعر مأخوذ است از مَثل جاهلی. اشاره کردم که در منابع حدیثی شیعی نیست. اما مرحوم مجلسی در بحارالانوار از صنعانی نقل کرده و گفته است که جعلی است.
نمونه سیزدهم : سرج نشینی زنان
روایاتی در مورد آخر الزمان داریم که از سرج نشینی و رانندگی زنان ممانعت کرده است. شهید مطهری بحث مفصلی درباره اینکه زنها به اصطلاح، سوار ماشین نشوند، دارد؛ زیرا ایشان وقتی کتاب حجاب را نوشتند، یکی از علمای قم آن را نقد کرد و به شهید مطهری اشکال میگیرد و استناد میکند به آن روایتی که… .
آنوقت آن آقا به استناد آن روایت که زنها بر سطح سوار نشوند، گفتند که رانندگی هم نکنند. خب در دورههای بعد گفتند دوچرخه هم سوار نشوند. همینطور ادامه پیدا کرد که ایشان میفرمایند اصلاً این حرفها نیست و مفصل وارد بحث میشود. آیا برای زن رانندگی جایز است؟ این موضوع در کتاب پاسخها به اشکالهای کتاب حجاب است: «میدانیم که مسئلۀ رانندگی بهخصوص، حکمی ندارد. باید دید آیا زن میتواند وظایف دیگر خود را در حین رانندگی انجام دهد یا نه؟ اگر پوشش وجه و کفین واجب باشد، باید گفت زن نمیتواند رانندگی کند. در این مورد بهخصوص، نصوصی هم هست؛ ازجمله در روایت «اشراط الساعه» که فسادهای آخرالزمان ذکر شده است؛ فرمودهاند: «وَیَرْکَبْنَ ذَوَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوج» و آن آقایی که مستشکل بوده به اینها، استناد کرده و ایشان هم مفصل است، خلاصه ثالثاً و خامساً و سادساً جواب دادند که دیگر به جزئیاتش نمیپردازم.
مورد چهاردهم : روایات حیله در ربا
احادیث حیله در رباست که در کتاب کافی هم نقل شده. عبارت ایشان این است: «در همین کتاب کافی و کتابهای دیگر، روایتهایی هست که اگر به مضمون آنها نگاه کنیم، میفهمیم که مزخرف است». باز این کلمۀ مزخرف را به کار میبرد. «بعضی هم سندشان ضعیف است». آنوقت مثال میزند به همین بحث روایات حیله در ربا. «مثلاً چندی پیش که مسائل مربوط به ربا را مطالعه میکردم، دیدم روایتی است که در آن مردی به نام علی بن حدید میگوید سلسبیل که نام زنی است از من چنین پولی خواسته و من میخواهم این پول را به او بدهم و از او به فلان حیله ربح میگیرم. این درست است یا نه؟ اتفاقاً کتاب تهذیب را میخواندم، به روایت دیگری رسیدم. دیدم نام این شخص را آورده است». این روایات وجود دارد، مشهور فقها نیز به آن فتوا دادهاند، به عنوان حیلۀ در ربا که از کسانی که شاید، قبل از مرحوم مطهری، مرحوم امام است. مرحوم امام در کتاب البیع میفرماید که اینها جعلی است. چون قرآن وقتی بحث ربا را حرام کرده، به عنوان جنگ با خدا. هیچ حیلهای جنگ با خدا را به صلح با خدا تبدیل نمیکند. فکر میکنم ایشان یا سخن امام را ندیدهاند یا یادشان نبوده و اشاره نکردند که مرحوم امام هم این مطلب را گفتهاند. مرحوم امام خیلی تند در کتاب البیعشان این مطلب را ذکر کردند و بحث کردند.
نمونه پانزدهم: لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى خَطَإ
حدیث «لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى خَطَإ» است که ایشان میفرمایند اهل تسنن مدعیاند که پیغمبر اکرم فرمود: «لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى خَطَإ»؛ یعنی همۀ امت من بر یک امر باطل اتفاقنظر نخواهند کرد. پس اگر همۀ امت در یک مسئله اتفاقنظر پیدا کردند، معلوم میشود مطلب درست است. طبق این حدیث، همۀ امت مجموعاً در حکم شخص پیغمبرند و معصوم از خطا هستند. بعد ایشان میگوید: «ولی شیعه اولاً: چنین حدیثی را از رسول اکرم مسلم نمیشمارد؛ ثانیاً: میگوید راست است که ممکن نیست همۀ امت بر ضلالت و گمراهی وحدت پیدا کنند؛ اما این بدان جهت است که همواره یک فرد معصوم در میان امت هست. اینکه مجموع امت از خطا معصوم است، ازآنروست که یکی از افراد امت معصوم است». میگوید، این موضوع با شیعه سازگاری ندارد.
در کتابهای شیعه هم این مضمون به اجمال آمده است. در احتجاج، ارشاد القلوب و بحارالأنوار نقل شده است. ایشان گفته که در شیعه ندیدم، ولی در شیعه هم هست. روایت با «لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضِلَالهٍ» در کتابهای شیعه نقل شده است.
نمونه شانزدهم: لا تؤدّبوا أولادکم بأخلاقکم
مورد دیگری ایشان ذکر میکنند که حدیثی است: «لا تؤدّبوا أولادکم بأخلاقکم لأنّهم خُلقوا لزمانٍ غیر زمانکم؛ فرزندانتان را مثل خودتان تربیت نکنید، زمان آنها با شما فرق میکند». میفرمایند: «جملهای اخیراً به مولای متّقیان، علی منسوب شده است، با این عبارت: (معنای این جمله این است که) فرزندان خودتان را به اخلاق خودتان تربیت نکنید؛ برای اینکه آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند؛ یعنی شما متعلق به زمان گذشته هستید و فرزندان شما متعلق به زمان شماست؛ اما اخلاقی که آنها باید داشته باشند، اخلاقی است که باید در زمان آینده خوب باشد. در اینجا دو مطلب است: یکی اینکه آیا این جمله را علی فرموده است؟ یعنی سند این گفتار چیست و از کجاست؟ بحث دوم این است که جدای از اینکه گویندۀ این کلام چه کسی است، آیا این جمله ممکن است مفهوم درستی داشته باشد یا نه؟
اما بخش نخست، فرمودهاند که من تا به حال در هیچ کتابی ندیدم و در بخش دومش هم اشکال میکند، لذا میگوید نادرست است؛ ولی جالب است که خود ایشان در کتاب دیگری، همین مضمون را با عبارت دیگری پذیرفته است. ایشان در کتاب اسلام و مقتضیات زمان، این عبارت را قبول کرده: «لا تقصروا أولادکم علی آدابکم». اینجا «لاتؤدّبوا» است، آنجا «لا تقصروا». آنجا به استناد بحث نسبیت در آداب و رسوم مطرح میکند. بسیار مفصل هم بحث میکند. حتی شعری را که در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین (دیوان امیرالمؤمنین) است نیز آورده:
حسینٌ بُنیّ إذا کنتَ *** فی بلده فعاشر بآدابها
وقتی جایی بودی، مثل آنها رفتار کن. اگر آنها با قاشق غذا میخورند، تو با قاشق (ایشان اینها را مثال میزند)، سرپا غذا میخورند، شما هم سر پا غذا بخور.
آنجا خود ایشان آورده و پذیرفته، حالا اینجا میگوید نیست. بااینحال، ایشان، این را هم فرمودهاند. این هم مورد شانزدهم.
نمونه هفدهم : احادیث مدح و ذم شهرها
مورد هفدم، بحث احادیث مدح و ذم شهرهاست. میفرمایند: «شاید ۹۵ درصد خبرها و احادیثی که در فضیلت شهرهاست، چیزهایی بوده که افراد خواستهاند به نفع خودشان بگویند»؛ یعنی ۹۵ درصد احادیث مدح و ذم شهرها جعلی است. درباره کوفه داریم، در مورد قم داریم، راجع به جاهای دیگر داریم و… . در بحارالأنوار باب مفصلی درباره مدح و ذم شهرهاست؛ مثلاً نقل شده که پیامبر فرمود: «خیر القری بیهق؛ بهترین جاها بیهق است». همین نزدیک سبزوار، حالا خودمان هم میخواستند بگویند که نگفتند. پیغمبر به بیهق چه کار داشت که حالا بیاید از میان این همهجا بگوید «خیر القری بیهق؟» چرا؟ چون فلان آقای بیهقی میخواسته برای خودش آبرو درست کند.
این مطلبی که در مورد شهرهاست، جالب اینکه از مرحوم آیتالله بروجردی هم به همین عبارت نقل شده است. مرحوم سیدجلال آشتیانی نقل میکند که عبارتش این است: خداوند آیتالله بروجردی را رحمت کند. زمانی فرمودند اصل اولیه در اغلب اخبار و روایاتی که مدح و ذم بلدان، خواص میوهجات، فضائل افراد وجود دارد، عدم حجیت است. و طرفین شیعه و سنی آنها را به نفع خود ساختهاند؛ یعنی قبل از مرحوم مطهری، شاید ایشان هم از آقای بروجردی گرفته باشند که بیشتر اینها ساخته شده برای اهداف و اغراض خاصی است.
در کتابهای اهل سنت این باب هست، در کتابهای شیعه، مرحوم مجلسی بابی را باز کرده و روایات زیادی آورده است. دانشجوی در مقطع دکتری این روایات را به صورت رسالهای نوشت. درواقع، نقد سندی و متنی احادیث مدح و ذم شهرهاست. البته کار قویای نبود، ولی بررسی کرد.
بحث دیگری هم درباره پیاز عکه است که شنیدیم. این را باز ایشان ذکر میکند که از سوی معاویه این مطلب ذکر شده و اینها مواردی است که من باید به آنها در ذیل همین عنوان شهر ها اشاره کنم .
نمونه هیجدهم نحوست ایام
بحث نحس بودن، احادیث سعد و نحس ایام. این هم یک باب مفصلی است در بحارالأنوار که روایاتی هست که میگوید این روز خوب است، این روز بد است. سپس میفرماید این مزخرفات چیست که میگویید؟! مثلاً امیرالمؤمنین یا پیغمبر به فلان شخص گفتند: این مزخرفات چیست که داری میگویی؟ حالا امروز خوب است، امروز بد است؟ در جنگ جمل میفرمایند کسی آمد به حضرت گفت که فلان قوم و خویشمان منجم است. گفته الآن نروید که شکست میخورید. فرمود این مزخرفات چیست که میگویی؟! بعد میفرماید اینها همه نادرست است و قابل قبول نیست.
اینجا جملهای هم ذکر کنم. آیتالله مصباح یزدی این جلد بحارالانوار را تصحیح کرده است؛ جلدی که روایات سعد و نحس ایام است. جالب است. جلد ۵۹ بحارالأنوار. آنجا وقتی این باب تمام میشود، ایشان این تعلیقه را دارند:
«هذه الروایات بأجمعها مرسله غیر منقوله فی شیء من الکتب المعتبره؛ تمام این روایات در کتابهای معتبر نیست و ساختگی است». «فلا یثبت بها ما یثبت بالأخبار الآحاد فضلاً عن غیره؛ آن چیزی که با روایاتِ درستِ خبر واحد اثبات میشود، با اینها اثبات نمیشود». «علی أنّه لم یثبت من سیرتهم رعایه الأیام وسعادتها ونحوستها واختیارها لأفعالهم وأعمالهم. لاسیما الشهور والأیام الفارسیه؛ ائمه و پیامبر در زندگیشان اینطور چیزها را ملاک رفتار خودشان قرار نمیدادند».
این هم پاورقیای است که آیتالله مصباح یزدی ذیل این روایات در جلد ۵۹ بحارالانوار ذکر کردهاند.
اینها نمونههایی بود که درواقع، من پیدا کردم؛ شاید موارد دیگری هم باشد. من خواستم مرور بکنم بر این موارد. جملهای را فقط در آخر بحث به عنوان تحلیل ذکر میکنم.
جمع بندی نهایی
من اینگونه میفهمم که برای نسبت دادن روایات و احادیث به پیغمبر و ائمه در جاهایی که حیثیت خاص پیدا میکند، چیزهایی است که با عقل سازگاری دارد، با فطرت انسانها سازگاری دارد، با آن سیرههای عقلایی سازگاری دارد، آنها خیلی محل بحث نیست؛ اما اگر در لابهلای روایات، بهویژه در بعضی حوزههایی که مسئلهساز است، نه فطرت انسانی آن را تأیید میکند، نه در سیرههای عقلایی هست و نه در عقل. حدیثی ذکر شده، جاهای دیگر هم میگویم، ولی این جاها به طور خاص، ما باید چند کار را با هم انجام بدهیم تا بتوانیم حدیث را نسبت بدهیم. به صرف بررسی سندی و رجالی نمیشود بسنده کرد، افزون بر بررسی سندی، باید محتوا هم ارزیابی و بررسی شود که این محتوا با اصول و آموزههای دینی سازگاری دارد یا نه؟ با قرآن سازگاری دارد یا نه؟ با سیرۀ مسلّم پیشوایان دینی سازگاری دارد یا نه؟
زیرا وقتی روایتی را به امام یا پیامبر نسبت میدهیم، دو چیز را اینجا ادعا داریم: یکی اینکه چون آنها را معصوم و به عالَم غیب متصل میدانیم، میگوییم این مطلب، درست است؛ دوم اینکه این مطلب درست را نسبت میدهیم. میگوییم فلانی گفته است. دو ادعا داریم. ازاینرو، باید برای نسبت دادن یک حدیث، هر دو کار صورت بگیرد؛ اولاً: هم محتوا درست باشد که محتوای باطل نباشد. چیزی که بشود به خدا نسبت داد. چیزی که بشود به عالَم غیب نسبت داد. چیزی که عصمت از آن پشتیبانی میکند. ثانیاً: بشود نسبت داد. نسبت دادن، درواقع خود، یک کار است. شما نمیتوانید هر حرف درستی را به هر که دوست دارید، نسبت بدهید. مطلب درست است، بگویید فلانی گفته. فلانی نگفته است، محتوا که درست است. هم باید خبر صادق باشد، هم محتوای خبر باید صادق باشد. برای صدق خبر، بحثهای رجالی، انتسابها و… لازم است و برای صدق مُخبَر و محتوا باید ارزیابیهای محتوایی صورت بگیرد. ازاینرو، در اینگونه مسائل، حساسیت بیشتر است. مسائلی که مربوط به فرقهها و مذاهب مطرح میشود، مسائلی که در حوزۀ مخالفت با عقل است، موضوعهایی که در حوزۀ مسائل زنان است، جایی که آدم احساس میکند یک تضاد منافعی وجود دارد، در اینگونه جاها از حساسیت بیشتری برخوردار است؛ گرچه آن مقداری که من میفهمم، در سایر موارد هم همینطور است. وقتی میخواهیم به صورت قاطع نسبت بدهیم، باید این قواعد را دنبال بکنیم.
الآن امیدوارم که این بحث برای ما افق و روزنههایی را برای تأملات بیشتر باز کرده باشد.
سوالات وپاسخ استاد
سوال: خیلی تشکر میکنم. فقط درباره موضوع حضرت رقیه آیا واقعاً آیتالله مطهری در این مورد تشکیکی کردند؟ و یکی دیگر اینکه آن حدیثی که خیلی هم به آن شاخ و برگ داده شده که مردی از قم بلند میشود و مردم در اطراف او جمع میشوند ؟
مهریزی: من در نوشتههای شهید مطهری ندیدم. من آن مقدار که جستوجو کردم، در همۀ آثار، هم دستی، هم با نرمافزار، با آن شکلهای مختلف، حتی در این یادداشتهایی هم که جدید بوده، دیدم، اینها را پیدا کردم.
سوال: اول اینکه احادیث پالایش شوند. دوم اینکه چه احساس خطری هست که برخی محققین مانند مرحوم تستری، به ویژه کتاب الأخبار الدخیله که فرمودید، چندین سال پیش چاپ شده، با آن صورت نازیبا، نه مورد توجه قرار گرفته، نه تجدید چاپ شده است یا مرحوم بهبودی یا حضرت علامه، مورد بیمهری قرار گرفتهاند. این چه احساس خطری است که نمیگذارد دست به پالایش زده بشود؟
مهریزی: آن را نمیدانم. باید از کسانی که احساس خطر میکنند، پرسید…، من احساس خطر نمیکنم. آنهایی که احساس خطر میکنند، باید پاسخ بدهند. ما کتاب مرحوم شوشتری را در دارالحدیث شروع کردیم و با خانوادهاش صحبت کردیم، از پسرش اجازه گرفتیم که بیاییم به شک منقّح کار کنیم و یکی از دوستان هم قول داد که این را کار کند و آن را تصحیح کند، ولی انجام نداد. من هم که آنجا پیگیر کارها نیستم، دیگر ماند؛ وگرنه ما دنبال این بودیم و شروع هم کردیم، از خانوادهاش هم اجازۀ کتبی گرفتیم که به دارالحدیث اجازه داد که ما آن را تصحیح و ادغام کنیم؛ چون جلدهای کتاب ایشان همینطوری، نامنظم بود.
مرحوم آقای غفاری فرمود که آقای شوشتری میآمد تهران، بقچهای میآورد و به ما میداد، ما هم آن را درست میکردیم، این جلد اول میشد. سپس دوباره بعد از چند وقت یک بقچۀ دیگر میآورد، میشد جلد دوم. لذا خیلی تنظیم نیستند. اجازه گرفتیم که حتی مرتب کنیم، بحثها کنار هم بیاید، نه اینکه در هر جلد تکرار بشود، ولی دیگر نشد.
حاجآقا، کتاب مرآه العقول هم تنقیح و تهذیت شده اصول کافی است؟
مهریزی: نه، در باره مرحوم مجلسی یک خطایی صورت میگیرد که گفته می شود، یکی از بحثهایی که در مورد علامه مجلسی هست، اینکه ایشان اصولی است یا اخباری؟ یکی از حرفهایی که برخی میگویند ایشان اخباری نیست، به مرآه العقول استناد میکنند. میگویند مرحوم مجلسی در مرآه العقول درباره احادیث اظهارنظر کرده. کوتاه هم گفته. گفته مثلاً ضعیفٌ، حسنٌ، ثقهٌ، صحیحٌ و تعبیرهایی بدین گونه و تقریباً طبق مشی قوم آمده در مرآه العقول ارزیابی کرده، ولی کار اصلیاش شرح اخبار است؛ یعنی درواقع جملۀ کوتاهی هم در ارزیابی سندی گفته است.
ایشان در مقدمه یک توضیحی میدهد. در مقدمۀ مرآه العقول در جلد اول، وقتی که خطبۀ کافی را میخواهد توضیح بدهد، آنجایی که مرحوم کلینی فرمودهاند: ما این را از آثار صادقین گردآوری کردیم، میفرمایند که برخی گفتهاند کتاب کافی بر امام زمان عرضه شده و آن جمله…، و این از مزخرفات است. جالب اینکه علامه مجلسی میفرمایند تعبیر «الکافی کافٍ لشیعتنا» از مزخرفات است، ولی بعد میفرمایند که روایات ما جایزالعمل است. در ابتدای صحبت هم ذکر کردم که اخباریها نظر رقیقشان این است که همه روایات را جایزالعمل میدانند و مرحوم مجلسی هم آنجا اینگونه میگوید. بنایش بر تهذیب یا پالایش کافی نبوده. بنا بر طبق نظر مشهور یک جمله هم گفته که این حدیث صحیح است: علیالمشهور، ضعیفٌ علیالمشهور، حسنٌ علیالمشهور، طبق آن است؛ وگرنه به مبنای خودش روایات را جایزالعمل میداند.
سوال: روایات را قبول کرده؟
مهریزی: حالا ایشان در مقدمه کلی اینگونه ذکر کرده، ولی حدود نه هزار روایت را درواقع در همان جمعبندیهایی که کردهاند، طبق نظر مشهور، غیرصحیح گفته است.
سوال: ببخشید سؤالی داشتم که انتظار داشتم در این جلسه پاسخ شهید مطهری را از زبان شما بشنوم. ولی متأسفانه مطرح نشد و آن پرسش، این بود که نقش فرهنگ و فقها در جعل احادیث در طول تاریخ چه بوده؟ فرض کنید در همان قضیۀ سوگلی داشتن و اینها که فرمودید و مطرح شده بود که اشکالی ندارد، به فرض یک فرهنگی را میپذیرند و فقهایی هم که در آن دوره قرار دارند، این را تأیید میکنند، به واسطۀ اینکه آن فرهنگ این را قبول دارد و این را مشکل نمیداند. میخواستم ببینم آیا شهید مطهری بابی را باز کردهاند که این را مطرح کنند؟ مثلاً فرض کنید در یک دورۀ تاریخی اهل تفویض بر جامعه مسلط میشوند و غالیان بیشتر رشد میکنند.
مهریزی: مرحوم مطهری به عنوان یک، متخصص حدیث و علوم حدیث کار خاصی در زمینۀ حدیث نداشته است؛ ازاینرو اینهایی هم که ذکر کردم، در کتابهای مختلف نقل شده است. یک کتاب اعتقادی بود، کتابی تاریخی بود، یک کتابْ تربیتی بوده. گاهی هم به ریشهها اشاره کرده که این از فرهنگ ایرانی آمده است. اینکه حالا توقع داشتید اینجا…، در دانشگاهها یک درس دو واحدی است، به نام احادیث موضوعه؛ یعنی یک ترم درس میدهند. آنجا همۀ بحثها را مطرح میکنند. ما نصف یک جلسه حرف زدیم. شما توقع داشتید که همۀ پرسشهایتان در مورد احادیث موضوعه پاسخ داده شود؟ خب، خیلی متشکر! شما درواقع خیلی افق بلندی دارید.
سؤال : شما فرمودید در این موضوع کتاب مشخص و زیاد نوشته نشده که احادیث شیعه را بررسی کند، پس چرا به آثار مرحوم برقعی توجهی نشده؟ مثلاً خرافاتِ وقوع در زیارات قبور و شرحی بر مثلاً احادیث کافی و…
مهریزی: چون آن تیپ افراد در فضای رایج حوزوی مورد نقدند، به آنها توجه نشده؛ وگرنه در همین کتاب آمار همۀ کتابها و آثار آنها هم آمده است. متشکر.
مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این مقاله تحقیقی ( سخنرانی وپرسش وپاسخ نیمه اردیبهشت ۱۳۹۷« مؤسسه فهیم»است.،ضمناًاصلاحاتی هم دراین مقاله انجام گرفته است.
بن ابی الحدید مینویسد: معاویه در نامهای که به عمّال خود در تمام بلاد اسلامی نوشت دستور داد تا به هیچ کس از شیعیان علی و اهل بیتش اجازه گواهی ندهند. و نیز بر آنها نوشت تا شیعیان عثمان و محبّین او و کسانی که فضایل و مناقب او را روایت میکنند جمع کرده و آنان را تکریم کنند و گزارشی از آن روایات جعلی و اسامی آنها و اسم پدران و عشیره آنها را به او بدهند تا به آنها صله دهد.
درنامه دیگری وی فراخوان دادکه هرکسی در شأن صحابه و خلفای سخنی بگوید. جائزه تعلق خواهدگرفت وراویان راوعده بهشت داد!که خیلی ازکسانیکه دراین فراخوان شرکت داشتندازسوابق خوبی برخوردارنبودند،یافته هایشان بافته های ذهنشان بوده وعده ای هم روایاتی را که رسول الله(ص)درفضائل حضرت علی گفته بودند را «جای علی »راباجای دیگرخلفاتغییردادند ونقل کردند،درهمین ایام بود که شیعه زدایی شد.
ابن عرفه (نفطویه) از اکابر محدّثین و مورّخین می گوید: «بیشتر احادیث در فضایل صحابه در ایام بنی امیه به جهت تقرّب به آنها جعل شد تا با این گونه احادیث به گمان خودبینی بنی هاشم(اهل بیت) را به خاک بمالند».
ابن الجوزی در کتاب «الموضوعات» میگوید: «گروهی متعصّب که هیچ بهرهای از علم وخیر ندشتند ادّعای تمسک به سنت نموده به جهت مقابله با رافضه احادیثی را در فضایل ابوبکر جعل و وضع نمودند.
***
دلائل جعل حدیث؟
آیت الله معرفت: بعضی چون زنادقه به منظور ایجاد فساد در شریعت و القای شبهه در قلوب مومنین و بازیچه قراردادن دین به این کار دست میزدند؛ امثال ابن ابیالعوجاء، که به تنهایی چهار هزار حدیث جعل کرده و برخی افراد دیگر که تعداد زیادی حدیث ساختند و در آن حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نمایاندند و برخی چون گروههای متعصب جاهلی که در راستای یاری مذهب و مرام خویش به جعل حدیث میپرداختند و چنان میپنداشتند که این کار رواست.
بعضی دیگر، صوفیان زاهدمآب بودند که احادیثی در نوید و بیم خلق ساختند تا به پندار خویش مردم را بر انجام نیکوکاری و وانهادن بدکاری برانگیزند. مفهوم این کار این بود که شریعت ناقص و نیازمند تکمیل است و اینان با این عمل به تکمیل شریعت همت گماردهاند.
گروه دیگر کسانی بودند که جعل سند برای هر کلام نیکو را جایز میشمردند. محمد بن خالد از پدرش روایت میکند که گفت: از محمد بن سعید شنیدم که میگفت: اگر کلامی که نقل میکنید سخنی نیکو باشد اشکالی ندارد برای آن سند جعل کنید.
عدهای دیگر جهت نزدیک شدن به دربار سلاطین یا به دست آوردن عطا و بخششی، به جعل حدیث اقدام میکردند. از قبیل «غیاث بن ابراهیم» که حدیث لا سبق الا فی… جناح (یعنی: شرطبندی نشاید جز در چند چیز، از جمله پرنده، که مقصود کبوتر است.) را برای نزدیک شدن به دستگاه مهدی عباسی جعل کرد؛ چون میدانست او کبوتربازی را دوست میدارد.
پارهای، حدیث را در جواب پرسش کنندگان به گونهای جعل میکردند که نزد آنان از جایگاه و منزلت والایی برخوردار گردند. برخی هم حدیث را در ستایش یا نکوهش بعضی از مردم در جهت نیل به اهداف مختلفی میساختند؛ همچون احادیث جعل شده در ستایش یا نکوهش شافعی و ابوحنیفه.
عدهای هم احادیث عجیب و غریب جعل میکردند تا نظر مردم را به خود جلب کنند؛ همچون داستانسرایان (قصّاصون) که بیشترین سهم را در جعل حدیث داشتند. احادیثی با ظاهری آراسته و دلپسند جعل میکردند که در کتب صحاح(کتب مرجع اهل سنت)، چنین احادیثی کمتر یافت میشود. بدون شک اینان انسانهایی فرومایهاند که از چشم خلق افتادهاند و نه دنیا دارند و نه آخرت. گروهی از این افسانه فرومایهاند که از چشم خلق افتادهاند و نه دنیا دارند و نه آخرت. گروهی از این افسانهسرایان بهغایت نیرنگباز بودند؛ چون حدیث را میپرداختند و به هر کس که میخواستند بهویژه شخصیتهای جاافتاده و دارای منزلت اسناد میدادند.
جعفر بن محمد طیالسی میگوید: احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد الرصافه (در بغداد) نماز گزاردند. قصاصی (قصهپرداز) پیش روی آنان بپا خواست و گفت: احمد بن حنبل و یحیی بن معین از عبدالرزاق از معمر از قتاده از انس برایمان روایت کردند که رسول خدا (ص) فرمود: هر کس بگوید لا اله الا الله خداوند برای هر کلمه آن پرندهای میآفریند که منقارش از طلا و پرش از مرجان است… و داستان را تا حدود بیست ورق نقل کرد. احمد با تعجب به یحیی نگریست و یحیی به او. احمد به یحیی گفت: تو چنین حدیثی را برای او نقل کردهای؟ یحیی گفت: به خدا سوگند این قصه را اکنون میشنوم. چون داستان سراییاش پایان یافت و از بخشش مردم بهرهمند شد به انتظار کمک دیگران، در گوشهای نشست. یحیی به او اشاره کرد که جلو بیاید؛ او هم به گمان دریافت بخشش جلو آمد، یحیی به وی گفت: چه کسی برای تو چنین حدیثی نقل کرده است؟ گفت: احمد بن حنبل و یحیی بن معین. یحیی جواب داد: من یحیی هستم و این هم احمد؛ هرگز چنین حدیثی در احادیث رسول خدا نشنیدهام و تو اگر چارهای جز دروغ گفتن نداری، از زبان دیگران دروغ جعل کن! گفت: تو یحیی بن معین هستی؟ گفت: آری، جواب داد: بسیار شنیده بودم یحیی بن معین مرد احمقی است ولی تا این ساعت یقین پیدا نکرده بودم. یحیی خطاب به وی گفت: چگونه دانستی من احمق هستم؟ گفت: از آنجا که تو گمان میکنی در جهان یحیی بن معین و احمد بن حنبل جز شما دو نفر نیست. من این حدیث را از ۱۷ نفر به نام احمد بن حنبل و یحیی بن معین نوشتهام. احمد آستین خود را بر چهره نهاد و گفت: ماجرا را رها کن تا برخیزد و به گونهای که گویا آن دو را مسخره میکرد از جا برخاست.
ابوعبدالرحمان نسائی (صاحب سنن) میگوید: کسانی که به دورغگویی و جعل حدیث و نسبت دادن آن به پیامبر شهرهاند چهار نفرند: ابن ابییحیی در مدینه، واقدی در بغداد، مقاتل بن سلیمان در خراسان و محمد بن سعید معروف به مصلوب در شام.
اکنون به شرح حال هر یک از این چهار نفر میپردازیم و روشن خواهیم ساخت که سه نفر نخست از این تهمت مبرا هستند:
ابن ابییحیی
ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن ابییحیی؛ نام او سمعان اسلمی مدنی است. از زهری و یحیی بن سعید انصاری حدیث نقل کرده و ثوری و امام شافعی راویان او هستند. وی متهم به قدری بودن، تشیع و دروغگویی است. ابن عدی میگوید: من از ابراهیم حدیث منکری _جز از طریق مشایخی که مورد احتمالاند_ ندیدهام. ابن جریج و ثوری و دیگر بزرگان از وی نقل حدیث کردهاند. کتابی در روایات مسند فراهم کرده و آن را الموطا نام نهاده است که چندین برابر موطا مالک است. این کتاب را شافعی(در مصر) از او نقل کرده ولی به طور صریح از او یاد نکرده است. در مسند شافعی هم از آن، احادیثی آمده است، شافعی درباره او گفته است: ابراهیم از بلندایی فرو افتد اولیتر است تا دروغ بگوید بدین طریق او را، ثقه شمرده است.
ابو احمد ابن عدی میگوید: از احمد بن محمد بن سعید یعنی ابن عقده پرسیدم: آیا _غیر از شافعی_ کسی را که به نیکی از ابراهیم یاد کرده باشد میشناسی؟ گفت: آری؛ این مطلب را احمد بن یحیی اودی از حمدان بن اصفهانی نقل کرده است. به وی گفتم: آیا به احادیث ابراهیم بن ابییحیی اعتماد داری؟ گفت: آری. همچنین احمد بن محمد بن سعید گفت: در احادیث ابراهیم زیاد دقت کردهام؛ حدیث نادرست در آن ندیدهام. _ابن عدی میگوید:_ این مطلب درست است. من نیز در احادیث او دقت فراوان کردهام و در آن، حدیث نادرست _جز از طریق شیوخی که محتمل است کار آنان باشد_ ندیدهام. احادیث نادرست و منکر یا به دست راویان وی یا برخی شیوخ وی نقل شده است. ابراهیم هم از جمله کسانی بوده که حدیث او را مینگاشته است.
البته باید گفت این مرد احیانا به برخی از سلف توهین میکرده و از این رو گاهی به اعتزال متهم شده و گاه چوب رافضیگری و شیعه بودن را خورده است؛
در حالی که مردی درست کردار و دارای احادیث صحیح است و جای هیچ طعن و خردهای بر او نیست؛ جرم او این است که مخلص اهل بیت و از یاران ایشان است.
شیخ طوسی او را از راویان و اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهمالسّلام) میشمارد و میگوید: ابراهیم بن محمد بن ابییحیی هم پیوند اسلم و از مردم مدینه است. از امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) روایت کرده است و چون فقط از راویان احادیث شیعه است عامه او را ضعیف شمردهاند. یعقوب بن سفیان در تاریخ خود، از جمله اسباب تضعیف وی را بدگویی او نسبت به برخی سلف دانسته است. برخی از افراد ثقه _از میان عامه_ گفتهاند: هر چه واقدی نوشته است، در واقع نوشتههای ابراهیم بن محمد بن ابییحیی است. واقدی آنها را نقل کرده و به خود نسبت داده است. ابراهیم کتابی منظم در زمینه حلال و حرام تالیف کرده که همه آن را از امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده است. شیخ طوسی نیز به او سند روایتی دارد.
واقدی
ابوعبدالله محمد بن عمر بن واقد اسلمی از مردم مدینه، قاضی و علامه زمان خود و صاحب تالیفات زیاد در زمینه حدیث و مغازی (جنگها)؛ به رغم ضعیف شمرده شدن وی، یکی از منابع درست روایت است. وی از دیگر تابعان و طبقه پس از ایشان در حجاز و شام و جز آن، حدیث روایت کرده است. بیشتر بر تضعیف وی نظر دادهاند، جز گروهی که او را توثیق کردهاند. از جمله توثیقکنندگان وی ابراهیم حربی است که میگوید: واقدی امین مردم در میان همه مسلمانان است. وی داناترین مردم نسبت به اسلام است. ابراهیم بن جابر فقیه میگوید: از «ابوبکر صاغانی »هنگامی که از واقدی نامی به میان آورد_ شنیدم که گفت: به خدا سوگند اگر وی را ثقه نمیدانستم از او روایت نمیکردم؛ ابوبکر بن ابیشیبه، ابوعبید و دیگران هم از او روایت کردهاند. از ابراهیم حربی گواهی دیگری هم درباره واقدی رسیده است. او میگوید: از مصعب بن عبدالله شنیدم که گفت: واقدی ثقه و مورد اطمینان است. از معن بن عیسی درباره واقدی سوال شد. گفت: از همچو منی درباره شخصیت واقدی میپرسید؟! از او باید درباره من سوال شود! ذهبی گوید: از ابن نمیر درباره وی سوال کردم. گفت: احادیث او در اینجا (شام) کاملا درست است. اما درباره روایاتی که در مدینه روایت کرده است، باید از اهل مدینه پرسید؛ آنان بهتر میدانند. از یزید بن هارون درباره او روایت شده که واقدی ثقه است. _حربی میگوید:_ از ابوعبدالله شنیدم که گفت: واقدی ثقه است.
در مقابل این توثیقها کسانی هم او را تضعیف کردهاند. یحیی بن معین میگوید: واقدی بیست هزار حدیث غریب و باور نکردنی از زبان پیامبر (ص) جعل کرده است. یونس بن عبدالاعلی نیز میگوید: شافعی به من گفت: کتابهای واقدی یکسره دروغ است. از ابن معین نقل شده است: واقدی انسان قابل اعتنایی نیست. مره نیز میگوید: حدیثش ارزش نوشتن ندارد؛ و از احمد بن حنبل رسیده است که: واقدی کذاب است. ذهبی میگوید: مسلم است که واقدی ضعیف است؛ از این رو نوشتههای او درباره جنگهای پیامبر و تاریخ قابل استناد است اما احادیث او درباره احکام، شایسته توجه نیست، چه اینکه در کتب صحاح ششگانه و مسند احمد که نقل احادیث از افراد ضعیف بلکه متروک را روا داشتهاند؛ با این وصف حتی یک حدیث از واقدی نیاوردهاند. _وی اضافه میکند:_ البته به نظر میرسد به رغم ضعیف شمردن وی، احادیثش هم قابل کتابت است و هم قابل روایت؛ زیرا نمیتوان او را به جعل حدیث متهم کرد و کسانی که درباره او چیزی گفتهاند،
از جهات مختلفی میتوان گفت سخنی گزاف و بیهوده گفتهاند.
گفتار ذهبی به نظر میرسد درست است؛ چون واقدی از رجال تاریخ و سیرهنگار و سرگذشت جنگهای اولیه اسلامی است نه از رجال فقه و حدیث و تفسیر. مهم آن است که وی جعل حدیث نکرده است؛ اگر چه در مواردی سره را با ناسره درآمیخته است و این، اگر چه عیب است ولی شیوه همه ارباب تاریخ و سیرهنویسان است و کسانی چون ابن جریر، ابن اثیر، ابوالفداء و دیگر تاریخ نویسان بزرگ از این شیوه به دور نبودهاند. وی در سال ۱۳۰ به دنیا آمد و در سال ۲۱۷ در زمانی که از طرف مامون در لشکر مهدی عباسی منصب قضاوت داشت، در بغداد دیده از جهان فرو بست.
مقاتل بن سلیمان
ابن بشیر خراسانی مروزی اصالتا از بلخ است. به بصره هجرت کرد و از آنجا به بغداد رفت و در آن شهر به نقل حدیث پرداخت. وی از مفسران مشهور قرآن بود که تفسیر معروفی هم از او به جا مانده است. او دانش را از مجاهد، عکرمه، ضحاک و دیگر تابعان بزرگ آموخت و از دانشوران فرزانه گشت. امام شافعی میگوید: همه مردم در زمینه تفسیر ریزه خوار سفره دانش مقاتل بن سلیمان هستند. تفسیر او از همان آغاز مورد توجه و عنایت همه دانشمندان بود. برخی از بیخردان از روی حسادت وی را به جعل حدیث متهم ساختند. وقتی از ابراهیم حربی سوال شد چرا مردم بر مقاتل بن سلیمان طعن میزنند، گفت: چون بر او رشک میبرند. وی از طریق امام صادق (ع) حدیثی مسند از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است که بیانگر منزلت رفیع و جایگاه برجسته او نزد امامان اهل بیت (ع) است شیخ طوسی او را در زمره اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) شمرده است. در گذشته، هنگام بحث از طرق ابن عباس شرح حال وی را آوردیم و معلوم شد که مردی صالح و غیر قابل طعن است.
او به سال ۱۵۰ وفات یافت
«محمد بن سعیدمصلوب» از مردم دمشق بود. متهم به زندقه گردید و توسط ابوجعفر عباسی به دار آویخته شد. حدیث دروغ «من خاتم پیامبرانم، پیامبر دیگری پس از من نیست مگر خدا بخواهد» را او جعل کرد و آن را از طریق حمید از انس به پیامبر نسبت داد. وی این استثنای آخر حدیث را به خاطر تایید مذهب کفرآلود خودش جعل کرده و به پیامبر نسبت داده است.
حدیث جعل میکرد و برای آن، سند هم میساخت. او حتی دعوی پیامبری کرد.
گفته است: اگر کلامی که نقل میشود سخن نیکویی باشد اشکالی ندارد برای آن سند جعل شود. از احمد بن حنبل نقل شده است: او از روی عمد حدیث جعل میکرد.
ابن جوزی میگوید: دروغگویان و جعلکنندگان حدیث، بسیارند و در کتاب الضعفاء و المتروکین نام آنان را آوردهام. برخی از جاعلان بزرگ حدیث عبارتند از: وهب بن وهب قاضی، محمد بن سائب کلبی، (خواهیم گفت که محمد بن سائب کلبی از این تهمت مبرا است.) محمد بن سعید شامی مصلوب، ابوداوود نخعی، اسحاق بن نجیح ملطی، غیاث بن ابراهیم نخعی، مغیره بن سعید کوفی، احمد بن عبدالله جویباری، مامون بن احمد هروی، محمد بن عکاشه کرمانی و محمد بن قاسم کانکانی. وی از ابوعبدالله محمد بن عباس صبّی نقل میکند که گفت: از سهل بن سری شنیدم: احمد بن عبدالله جویباری و محمد بن عکاشه کرمانی و محمد بن تمیم فارابی بیش از ده هزار حدیث از زبان پیامبر (ص) جعل کردهاند.
جاعلان حدیث در کتاب الغدیر
علامه امینی فهرستی از اسامی جعلکنندگان حدیث را که آشکارا و بی محابا بر پیامبر (ص) دروغ بستهاند تحت عنوان سلسله الکذابین و الوضاعین در کتاب ارزشمند الغدیر آورده و در آنجا به نام مهمترین افرادی که جعل حدیث کردهاند اشاره کرده است. در اینجا نمونههایی از آن را میآوریم:
ابراهیم بن فضل، ابومنصور اصفهانی (متوفای ۵۳۰) یکی از حافظان حدیث به شمار میآید. وی در بازار اصفهان میایستاد و از حفظ و با سند مجعول حدیث میساخت و نقل میکرد. معمر میگوید: او را در بازار دیدم که احادیث ناشناختهای را با سندهای ساختگی روایت میکرد. با دقت در او تامل کردم؛ به صورت شیطان به نظرم آمد.
ابراهیم بن هدبه بصری؛ دروغگویی که اباطیل فراوان نقل کرد. او از زبان انس حدیث جعل میکرد. وی از رقاصان بصره بود که برای رقص به مجالس عروسی دعوت میشد و شراب مینوشید، تا سال ۲۰۰ زنده بود.
احمد بن حسن بن ابان بصری؛ از اساتید بزرگ طبرانی است. او کذابی بود که از زبان افراد ثقه حدیث جعل میکرد.
احمد بن داوود، پسر خواهر عبدالرزاق؛ از دروغگوترین مردمان بود. همه احادیثش مجهول است.
احمد بن عبدالله شیبانی، ابوعلی جویباری؛ دروغگویی که حدیث بسیار ساخت. بیهقی میگوید: من او را در زمینه جعل حدیث خوب میشناسم؛ او بیش از هزار حدیث از زبان پیامبر جعل کرده است. از حاکم نیشابوری شنیدم میگفت: این مرد دروغپرداز خبیثی است که برای بیان فضیلت برخی اعمال احادیث زیادی جعل کرده است. روایات او به هیچ وجه درست نیست. ابن حبان میگوید: دجالی از دجالان تاریخ است. از زبان پیشوایان حدیث، هزاران حدیث جعل کرده است.
احمد بن عبدالله بن محمد، ابوالحسن بکری؛ افسانههایی بیاساس پرداخته است. گفتهاند: بسیار جاهل و بیشرم بود.
احمد بن عبدالله ابوعبدالرحمان فاریاناتی؛ از جعلکنندگان مشهور است.
احمد بن محمد بن محمد ابوالفتوح غزالی طوسی (متوفای ۵۲۰) واعظ توانای قرن پنجم و ششم هجر برادر ابو حامد؛ غالبا حدیث صحیح را به ناصحیح در میآمیخت. وی تعصب خاصی نسبت به شیطان داشت و او را معذور میدانست.
اسامی برخی ازجاعلین حدیث
۱. احمد بن محمد بن صلت، حدیثپردازی است که بیشرمتر از او در سلسله جاعلان حدیث وجود ندارد.
۲. احمد بن محمد بن غالب، ابوعبدالله باهلی (متوفای ۲۷۵) غلام خلیل (از زاهدان بزرگ بغداد)؛ دروغگو و حدیثپرداز بود.
۳. اسحاق بن بشر، ابوحذیفه بخاری (متوفای ۲۰۶) فردی است که همگان بر دروغ پردازی و جاعل حدیث بودن وی اتفاق نظر دارند.
۴. اسحاق بن ناصح از دروغگوترین افرادی بود که از طریق ابن سیرین _طبق نظریات ابوحنیفه_ از پیامبر (ص) حدیث نقل میکرد.
۵. اسحاق بن نجیح ملطی ازدی، مردی نااهل، دروغگو، خبیث و از جاعلان حدیث بود.
۶. اسحاق بن وهب طهرمسی، دروغگویی متروک الحدیث بود که آشکارا به جعل حدیث دست میزد.
۷. اسماعیل بن علی بن مثنی، واعظ استرآبادی (متوفای ۴۴۸)، خود و پدرش دروغگو بودند. او افسانههای دروغ میپرداخت و احادیث دروغین را با اسانید صحیح جعل میکرد.
۸. بشیر بن نمیر بصری (متوفای ۲۳۸) از دروغپردازان مشهور بوده و احادیث بسیار جعل کرده است.
حسن بن علی، ابوعلی اهوازی (متوفای ۴۴۶) در زمینه حدیث و قرائت جعل حدیث میکرد. کتابی تالیف کرد و در آن، احادیث جعلی و مطالب رسواکننده بسیاری از زبان دروغپردازان مشهور گرد آورده است.
حسن بن علی، ابوعلی نخعی معروف به ابواشنان؛ ابن عدی درباره او میگوید: وی را در بغداد دیدم که آشکارا دروغ میگفت و از افرادی که هرگز آنها را ندیده بود روایت نقل میکرد و احادیث را که متعلق به گروه خاصی بود به دیگران نسبت میداد.
حسن بن علی بن زکریا، ابوسعید عدوی بصری؛ شیخی گستاخ و دروغگو بود. از زبان رسول خدا (ص) حدیث جعل میکرد و احادیث کسانی را به دیگران نسبت میداد و گاه از کسانی نقل حدیث میکند که شناخته شده نیستند. بیشتر احادیث وی جعلیاتی است که قاطعانه میتوان گفت: خود، آنها را ساخته و پرداخته است. ابن حبان میگوید: شاید روایات جعلی را که از زبان ثقات نقل کرده به بیش از هزار حدیث برسد.
حسن بن عماره بن مضرب، ابومحمد کوفی (متوفای ۱۵۳) فقیهی بغایت دروغگو و بیمنزلت بود و حدیث جعل میکرد. شعبه میگوید: اگر کسی میخواهد به دروغگوترین شخص بنگرد، به حسن بن عماره نگاه کند.
حسین بن حمید بن ربیع کوفی خزاز (متوفای ۲۸۲) که خود، پدر و جدش دروغپرداز بودهاند.
حسین بن محمد بزری (متوفای ۴۲۳) یکی از چهار شیخ دروغگوی بغداد بوده است.
حماد بن عمر نصیبی؛ یحیی بن معین دربارهاش میگوید: وی از برجستهترین چهرههای معروف به جعل حدیث است.
داوود بن مُحَبّر ابوسلیمان بصری (متوفای ۲۰۶) ساکن بغداد، دروغپرداز و جعلکنندهای که از زبان ثقات، احادیث منکر بسیار نقل کرد و نمیتوان به حدیث وی اعتنا کرد.
ربیع بن محمود ماردینی (متوفای ۶۵۲) دروغپردازی که سخن بیاساس فراوان ساخت، وی در سال ۵۹۹ ادعای صحابیبودن کرد و گفت خداوند عمرش را طولانی کرده است.
زکریا بن یحیی مصری، ابو یحیی وکّار (متوفای ۲۵۴) از مشهورترین دروغگویان بود. وی فقیه بود و مجلس درسی داشت.
سلیمان بن داوود بصری، ابوایوب معروف به شاذ کونی (متوفای ۲۳۴) از حافظان (حدیث) بود. او دروغگویی بدنهاد بود که فی المجلس جعل حدیث میکرد و شراب مینوشید و به اعمال منافی عفت دست میزد.
سلیمان بن عمرو، ابوداوود نخعی؛ کسی که به وضع حدیث مشهور بود و از همه بیشتر، به پیامبر (ص) حدیث دروغ نسبت داد. در ظاهر مردی صالح مینمود ولی حدیث جعل میکرد. خطیب بغدادی میگوید: در بغداد افرادی بودند که جعل حدیث میکردند. ابوداوود نخعی از آن جمله است. حاکم میگوید: به رغم زهد و کثرت عبادتش شک ندارم که در جعل حدیث دستی داشت.
صالح بن بشیر، ابوبشر مرّی بصری؛ افسانهپرداز، کذاب و متروکالحدیث بود.
عامر بن صالح (نوه زبیر بن عوام) فردی دروغپرداز و بدنهاد و دشمن خدا بود.
عبدالله بن حارث صنعانی؛ پیرمردی دروغگو بود که حدیث فراوان جعل کرد. یک نسخهای از عبدالرزاق را نقل کرده است که جملگی احادیث جعلی است.
عبدالله بن عبدالرحمان کلبی اسامی؛ از دروغگوترین مردم بوده که خرافات فراوان نقل کرده است.
عبدالله بن علان بن رزین خزاعی واسطی؛ بسیار دروغ میگفت و نیرنگ میزد.
عبدالمنعم بن ادریس یمانی (متوفای ۲۸۸) قصهپرداز و دروغگوی خبیثی بود که فراوان حدیث جعل کرد.
کثیر بن عبدالله بن عمرو مزنی مدنی: از چهرههای بارز جعل حدیث بود.
محمد بن شجاع:محمد بن شجاع«ابوعبدالله ثلجی حنفی »(متوفای ۲۶۶) در زمان خود فقیه عراق بود. در تشبیه خداوند به خلق حدیث جعل میکرد و برای ابطال و رد احادیث رسول الله (ص) نیرنگ به کار میبست تا بدین وسیله از ابوحنیفه و نظریات وی دفاع کند.
ابوالفتح خشاب:محمد بن محمد بن عبدالرحمان(ابوالفتح خشاب)؛ در دروغگویی و خیالبافی ضرب المثل بود؛ و زیاد شراب مینوشید. ابراهیم بن عثمان عربی درباره وی چنین سروده است:
اوصاه ان ینحت الاخشاب والده – فلم یطقه و اضحی ینحت الکذبا (پدرش به وی سفارش کرد که چوب بتراشد ولی او وصیت را بر نتافت و به حدیث تراشی روی آورد.)
نوح بن مریم:نوح بن مریم، ابوعصمه مروزی (متوفای ۱۷۳) شیخی کذاب که به جعل حدیث دست میزد. حدیث طولانی فضائل القرآن را او جعل کرده است.
هناد بن ابراهیم نسفی: دروغپرداز و روایتسازی که احادیث جعلی و خرافات فراوان روایت کرد. به سال ۴۶۵ درگذشت.
وهب بن وهب قاضی: وهب بن وهب قاضی ابوالبختری قرشی مدنی، جزو دروغگوترین مردم بود و در سال ۲۰۰ درگذشت. دروغپرداز بد طینتی که احادیث فراوان جعل کرد. او در تمام طول شب حدیث جعل میکرد. سوید بن عمرو بن زبیر درباره او چنین سروده است:
انا وجدنا ابن وهب حدثنا – عن النبی اضاع الدین و الورعا
یروی احادیث من افک مجمعه – اف لوهب و ما روی و ما جمعا (ابن وهب را دیدم که برای ما از پیامبر روایت میکرد و در این عملش دین و پرهیزکار را به کناری نهاده بود، مزورانه احادیثی را روایت میکرد و برای آن اسناد میساخت. وای بر ابن وهب و روایات و اسنادش.)
ابن عدی میگوید: ابوالبختری از جمله جاعلان حدیث است که چنان در دروغگویی و جعل حدیث گستاخ شده بود که برای هر حدیثی که روایت میکرد چندین سند جعل میکرد و آنها را به افراد ثقه نسبت میداد.
یحیی بن هاشم غسّای:یحیی بن هاشم غسّای سمسار، ابو زکریا، کذاب و دجال این امت که احادیث فراوان جعل میکرد و یا حدیث کسی را به شخص دیگر نسبت میداد.
ابوالمغیره:ابوالمغیره، شیخی که از خبیثترین و دروغگوترین مردم بود.
این اسامی بیش از چهل نفر از محدثین جاعل که به دروغگویی و حدیثسازی شهرهاند. این عدد را از بین هفتصد محدث دروغگویی که علامه امینی در الغدیر ذکر کرده است انتخاب شده است، شاید به نظر عجیب نماید چنین رقم بالایی از افراد به پیامبر (ص) نسبت دروغ داده باشند؛ چون گواه بیاعتنایی به دین و سبک شمردن جعل حدیث در زمینههای دینی است؛ ولی بر آنان که افسار نفس را از کف دادهاند و شیطان آنان را از یاد خدا غافل کرده است چندان گران نیست. «استحود علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله./
منبع:قسمتی ازمقاله« محمدهادی معرفت» تفسیر و مفسران، ج۲، ص۴۸. بنقل ازویکی فقه
آیت الله معرفت(متولد۱۳۰۹کربلا-متوفی۲۹دی۱۳۸۵)درقم مدفون است.
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت عالم خدمتگزار و قرآن پژوه آیت الله آقای حاج شیخ محمدهادی معرفت رحمه الله علیه را به حوزه ی علمیه و علما و فضلای قرآنی و مردم وفادار قم و به خانواده و فرزندان محترم ایشان تسلیت می گویم. این روحانی عالی مقام خدمات ارزشمندی در زمینه ی تحقیقات و تألیفات دینی به ویژه در تفسیر و علوم قرآنی به جامعه ی علمی کشور عرضه داشته اند و تألیفات ایشان یادگارهایی ماندنی به شمار می آید. ایشان همچنین در عرصه های مجاهدات ملت ایران در دوره های گوناگون حضور داشته اند و فرزندشان در دفاع مقدس به فیض شهادت رسیده است. از خداوند متعال علو درجات این فقید سعید را مسألت می کنم.اول بهمن۱۳۸۵سیدعلی خامنه ای