ماجرای دیدار امام خمینی باآیت الله حکیم
امام خمینی ضمن احترام، بارویکرد«گله مندی»خطاب به آیت الله حکیم گفتند: به هر حال ما از شما انتظار بیشتری داشتیم من میدانم که شما چه قدرت بالایی دارید، آیا شما میدانید که در ایران چهتعداد مقلد دارید؟ ایکاش به ایران میآمدید تا ببینید چه جایگاه قویای دارید؟
آیت الله حکیم گفتند :ما توپهای توخالی بودیم، توپهایی که گلوله ندارد، ما سرباز نداشتیم.
که امام گفتند :من سرباز شما، شما هم جلودار ما باشید.
آیتالله حکیم بهزبان گله گفتند :من برای شما نامه فرستادم که همه بیایید و اینجا یک تصمیم کلی در رابطه با ایران بگیریم.
امام گفت:من قصد تمرد از حرف شما را نداشتم.
آیت الله حکیم گفتند :پس برای چی نیامدید!؟
امام گفتند «آیا بهیاد دارید که دولت عراق بدرفتاری کرد و آیت الله نائینی و کمپانی و حتی آیتالله کاشفالغطا به قم آمدند. من آن موقع جوان بودم و بهدیدار این بزرگان رفتم و گفتم که «اشتباه کردید به اینجا آمدید شما را که بیرون نکردند، قهر کردید به اینجا آمدید حالا خواستید بازگردید اگر راهتان ندادند میخواهید چهکار کنید؟»، ما هم اگر به نجف میآمدیم و شاه هم پا روی دنده بیادبی میگذاشت و میگفت «اینها را راه ندید بیایند»، چهکار میکردیم، آیا ما از ملت جدا نمیشدیم و دیگر میتوانستیم کاری بکنیم؟ با پای خودمان از ایران بیرون بیاییم.
آیت الله حکیم گفتند: حرفت درست است.
امام گفتند: من آن موقع به آیت الله کاشف الغطا گفتم که «شما که عراقی هستید شما برای چه به ایران آمدید از مردم خودت قهر کردی؟».
امام دوباره این حرف را به آیت الله حکیم گفتند: «قصد ما معاذالله بیاعتنایی به دعوت شما نبود».
آیتالله العظمی حکیم گفته بودند که «شرایط بهنحوی نبود که کار پیش برود و سرباز نداشتم»
که امام گفته بودند «من سرباز شما هستم، شما میآمدید و میدید که من چگونه جمعیت را پشت سر شما میآوردم که دشمن فرار کند».
***
امام جواب دادند: «من سرباز شما، شما هم جلودار ما باشید»
گفتگوی– چالشی- آیت الله حکیم باامام خمینی
آیت الله سید محسن حکیم، مرجع تقلید مردم عراق در آن روز بوده و پدر ۵شهید(سیدعبدالهادی، سیدعبدالصاحب، سیدعلاءالدین و سیدمحمدحسین و سید محمدباقر حکیم )و مرحوم آیت الله سید عبدالعزیز حکیم .
بر اساس خاطرات به دست آمده حجت الاسلام سمامی از سالهای اقامتش در نجف در(۲۷مهر۱۳۴۴)٢٣ جمادی الثانیه ١٣٨۵ «قرار بر این شد که آقای خمینی نماز مغرب و عشاء را در مدرسه آقای بروجردی (کبری) اقامه نمایند . البته این ابتکار از حاج شیخ نصرالله خلخالی بود.
***
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این قسمت «مصاحبه حجت الاسلام رحمانی»باتسنیم است:
آقای رحمانی می گوید:«آیتالله حکیم شب دوم یا سوم بود که بهدیدار امام آمدند»
رحمانی می گوید:امام که به بازدید آیتالله حکیم رفتند به ایشان گفتند :
آقا، به هر حال ما از شما انتظار بیشتری داشتیم من میدانم که شما چه قدرت بالایی دارید، آیا شما میدانید که در ایران چهتعداد مقلد دارید؟ ایکاش به ایران میآمدید تا ببینید چه جایگاه قویای دارید؟
آیت الله حکیم گفتند :ما توپهای توخالی بودیم، توپهایی که گلوله ندارد، ما سرباز نداشتیم.
که امام گفتند :من سرباز شما، شما هم جلودار ما باشید.
آیتالله حکیم بهزبان گله گفتند :من برای شما نامه فرستادم که همه بیایید و اینجا یک تصمیم کلی در رابطه با ایران بگیریم.
امام گفت:من قصد تمرد از حرف شما را نداشتم.
آیت الله حکیم گفتند :پس برای چی نیامدید!؟
امام گفتند «آیا بهیاد دارید که دولت عراق بدرفتاری کرد و آیت الله نائینی و کمپانی و حتی آیتالله کاشفالغطا به قم آمدند. من آن موقع جوان بودم و بهدیدار این بزرگان رفتم و گفتم که «اشتباه کردید به اینجا آمدید شما را که بیرون نکردند، قهر کردید به اینجا آمدید حالا خواستید بازگردید اگر راهتان ندادند میخواهید چهکار کنید؟»، ما هم اگر به نجف میآمدیم و شاه هم پا روی دنده بیادبی میگذاشت و میگفت «اینها را راه ندید بیایند»، چهکار میکردیم، آیا ما از ملت جدا نمیشدیم و دیگر میتوانستیم کاری بکنیم؟ با پای خودمان از ایران بیرون بیاییم.
آیت الله حکیم گفتند: حرفت درست است.
امام گفتند: من آن موقع به آیت الله کاشف الغطا گفتم که «شما که عراقی هستید شما برای چه به ایران آمدید از مردم خودت قهر کردی؟».
امام دوباره این حرف را به آیت الله حکیم گفتند: «قصد ما معاذالله بیاعتنایی به دعوت شما نبود».
آیتالله العظمی حکیم گفته بودند که «شرایط بهنحوی نبود که کار پیش برود و سرباز نداشتم»
که امام گفته بودند «من سرباز شما هستم، شما میآمدید و میدید که من چگونه جمعیت را پشت سر شما میآوردم که دشمن فرار کند».
آیتالله حکیم با این ملاقاتها با حضرت امام علاقه ویژه به حضرت امام پیدا کردند
آقای رحمانی می گوید:از شهید سیدمحمد باقر حکیم نقل میکنم که میگفت :«پدرم همه ما را جمع کردند و فرمودند «من این مرد بزرگ را نمیشناختم بعد از این دیدارها که با ایشان داشتم متوجه بزرگیشان شدهام، حرام است بر فرزندان من که با ایشان که مهمان ما هستند مخالفت کنند، هر کسی با ایشان مخالفت کرد از خانه من بیرون برود».
من خودم این حرف را از آقا سید محمد باقر حکیم شنیدم، در دو، سه جلسهای که امام با آیتالله حکیم دیدار داشتند، آیتالله حکیم به امام نظرشان جلب شد و امام هم نسبت به ایشان توجهشان جلب شد.
آیتالله حکیم تا زمانی که زنده بودند با امام خمینی خیلی محترمانه برخورد میکرد، منتها ایشان از لحاظ دیپلماسی بسیار بالا بود./۱۲ خرداد ۱۳۹۷تسنیم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آقای رحمانی درزمان ملاقات (امام خمینی وآیت الله حکیم)۱۲ساله بوده ودرایران بوده.وآغازطلبگیش بوده.
***
دیدارامام خمینی باآیت الله حکیم(اززبان یک شاهد)حجت الاسلام سمامی
در ۲۷ مهر ماه سال ۱۳۴۴ پس از آنکه امام خمینی نماز مغرب و عشاء را در مدرسه آقای بروجردی اعا ده نمودند به همراه جمعی از طلاب و یاران خود جهت عیادت به منزل آیت الله حکیم رفتند.
سمامی:پس از اتمام نماز عشاء ایشان حرکت کردند. عده ای از طلاب و حقیر(محمدسمامی) در خدمت ایشان حرکت کردیم. معلوم شد که جهت بازدید به طرف منزل اقای حکیم می روند.
مسیرحرکت :از طرف بازار قبله و سرطمه و از کنار مدرسه قزوینی عبور کردند وارد بازار شدند و سپس به منزل آقای حکیم رفتند، و هیچ کس جز خادم در منزل (یعنی در بیرونی) نبود. هنوز آقای حکیم به بیرونی نیامده بودند.
ایشان(امام خمینی) در اتاق آقای حکیم راهنمایی شد و کنار مسند آقای حکیم نشستند. حقیر د
ر مقابل ایشان، پشت به ارسی قرار گرفتم.لحظاتی نگذشته بود که آقای حکیم تشریف آوردند. تعارفات معمولی بین ایشان و آقای حکیم رد و بدل گردید.
مجلس که مستقر گردید آقای خمینی به آقای حکیم گفتند:
شنیدم کسالت دارید. خوب است به ایران برای مداوا تشریف ببرید.وهم ازقضایای ایران مطلع می شدید.
حکیم: من از تمام قضایا کاملا واقف هستم.
امام: گمان نمی کنم که از همه قضایا مطلع باشید. چه اگر مطلع بودید در قضایای اخیر ایران شما کوتاه نمی آمدید.
حکیم: آنچه وظیفه شرعی بود بجا آوردم، و شما هنوز از اوضاع سیاسی جهان باخبر نیستید. یک عده افراد سودجو این قضایا را ایجاد می کنند که خود سود ببرند، و باید خیلی متوجه و بیدار باشیم.
امام:: شاید مطلع نباشید که آمریکا و انگلستان می خواهند دول اسلامی را محو و نابود کنند و فعلا از ایران شروع کردند. تمام منافع ایران را می برند و می خواهند خون این ملت ها را بمکند. باید متوجه بود و بیدار شد و ما بدین جهت قیام کردیم، و محمد رضا شاه پهلوی اصلا معتقد به اسلام نیست.
حکیم : بلی آن طور که شما می گویید صحیح است، ولی راه ایستادگی و مقاومت با آن ها آن طور که شما اقدام کردید درست نبود. چون ما که سلاح و قدرت نداریم. سلاح و قدرت ما همین مردم هستند. این ها هم حرکتشان از طرف باد است (یعنی با باد می آیند و با باد می روند.) و ما تجاربی از انقلاب ۱۹۲۰ عراق داریم و می دانیم که چگونه با ما انگلیسی ها رفتار کردند و نتیجه قیام و انقلاب ما به کجا منتهی شد. خیلی محتاطانه باید حرکت کرد و به اندک غفلت ممکن است مسلمان ها ذلیل و نابود گردند؛ و من خود را در مقابل این مسائل مسؤول می دانم. بعضی از قضایا را که شما بیان کردید ما تحقیق کردیم آن طور نیست.
امام:: البته من بدون تحقیق و تتبع اقدام نکردم و من مدارک مستدل دارم.
حکیم : شما جواب خدا را در این خون ریزی چه می دهید!؟
امام:: امام حسین (علیه السلام) که قیام کرد و خود و عده ای شهید شدند برای چه بود؟ برای حفظ اسلام بود. پس باید این اعتراض را هم به او بنماییم.
حکیم عصبانی شدند و با عصبانیت گفتند: ای آقا! شما خود را با امام حسین قیاس می کنید؟ امام حسین(ع) امام مفترض الطاعه و عالم و مأمور از جانب خداوند بود. شما چرا امام حسن (ع) را نمی گویید. هر کاری که می خواهید بکنید و هر خونی که می خواهید ریخته شود امام حسین(علیه السلام) را در میان می آورید. ریختن یک قطره خون بی گناه در نزد خداوند مسؤولیت عظیم دارد.و سپس سکوت کردند و آقای خمینی هم صحبت نکردند.
چند لحظه بعد آقای خمینی بلند شدند و آقای حکیم تا در اتاق از ایشان مشایعت کردند و از منزل خارج شدیم.البته تمام مجلس حدود بیست دقیقه به طور انجامید. در خلال این مدت آقای سید یوسف حکیم و بعضی از آقازادگان و حواشی آقای حکیم آمدند.
آقای خمینی از منزل آقای حکیم به طرف منزل آقای خوئی رفتند. هنوز آقای خوئی در درس نیامده بود. لحظاتی بعد آقای خوئی آمدند و در حدود ربع ساعت این بازدید به طول انجامید. مطالب مهمی بحث نشد.
و سپس به منزل آقای شاهرودی رفتند. البته مطالبی که راجع به آقای حکیم و آقای خمینی نوشته شد نقل به طور خلاصه و با تغییر بعضی از عبارات بود، چون آقای حکیم فارسی شکسته صحبت می کرد.»
طبعا دراین قبیل خاطرات به خصوص آنها که در زمان حادثه نوشته شده است، ممکن است صراحتی باشد که برخی را خوش نیاید. اما به هر حال، آنچه در زمان حادثه نوشته شده، طبعا و حتما بسیار دقیق تر از خاطراتی است که سالها پس از رخدادها به نگارش در می آید. چنان که در حال حاضر بیش از نود و پنج درصد خاطرات منتشر چنین بوده و اساسا در حجیت آنان و دست کم در لحن بیانشان تردید وجود دارد.
این خاطره را کسان دیگری هم منتشر کرده اند. از جمله آقای «سید صادق طباطبایی»،فرزند آیت الله سلطانی طباطبایی(برادرخانم حاج احمدآقا) این گونه آن را در خاطرات خود نقل می کند:
با تبعید امام به ترکیه، امام موسى صدر به واتیکان سفر مىکند و طى ملاقاتى طولانى و فشرده از پاپ اعظم مىخواهد که براى رهایى امام از تبعید اقدام کنند. در اروپا نیز بیانیههاى متعددى توسط برادران انجمن اسلامى سازمان UMSO در حمایت از امام و قیام روحانیت در ایران صادر مىگردد. در تهران و قم و مشهد، در بازار و دانشگاه نیز اعتراضات به تبعید امام ادامه یافت سرانجام امام و حاج آقا مصطفى در ۱۳ مهر ماه ۱۳۴۴ از ترکیه به عراق تبعید مىگردند.
شاه خیال مىکرد، شرایط حوزه نجف امام را در خود تحلیل برده و حرکت ایشان به خاموشى خواهد گرایید.
گفتگوى ایشان با آیت الله حکیم در نجف در همان روزهاى اول ورودشان، روشنگر همه چیز هست الاّ سکوت و یا تصمیم به سکوت پیرامون حوادث ایران.
مطالب رد و بدل شده میان ایشان و آیتالله حکیم عیناً نقل مىگردد:
چند روز پس از تبعید امام از ترکیه به عراق،
امام خمینى در شب ۲۷ مهرماه ۱۳۴۴ در نجف اشرف به دیدار مراجع تقلید رفت.
امام خمینى: «خوبست براى تغییر آب و هوا به ایران بروید و اوضاع آنجا را از نزدیک ببینید و مشاهده کنید که بر این ملت مسلمان چه مىگذرد. در زمان مرحوم بروجردى عدم اقدام ایشان را علیه دولت جابره حمل بر صحت مىکردم و مىگفتم مطالب را به ایشان نمىرسانند. نسبت به جنابعالى هم اینطور معتقدم که فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمىرسانند والا شما هم ساکت نمىماندید.
در تهران به عنوان ۲۵ سال سلطنت پهلوى جشن گرفتند و به زور چهارصد هزار دلار از این مردم فقیر براى مصارف جشن گرفتند، ۸۰۰ دختر و ۸۰۰ پسر را به عنوان دعا در محلى به جان هم انداختند. به عنوان دعا چه کردهاند! از گفتنش خجلم.
حکیم: شما که اینجا هستید، به من لطفى ندارد ایران بروم؛ وانگهى چه مىشود کرد، چه اثرى دارد؟
امام: قطعاً اثر دارد، ما با همین قیام تصمیمات خطرناک دولت را متوقف کردیم، چطور اثر ندارد؟ اگر علما اتحاد داشته باشند قطعاً مؤثر است.
حکیم: اگر احتمال عقلایى نیز داشته باشد و از طریق عقلایى اقدام شود خوبست.
امام: قطعاً تأثیر دارد، چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدام عاقلانه است و اقدام غیرعاقلانه اصلاً مورد بحث نیست. مقصود، اقدام علما و عقلاء ملت است.
حکیم: اقدام حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمىکنند… براى دین سینه چاک نمىکنند.
امام: عرض کردم که مردم در پانزده خرداد جوانمردى و صداقت خود را نشان دادند.
حکیم: اگر قیام کنیم و خونى از بینى کسى بریزد، سروصدایى بشود مردم به ما ناسزا مىگویند و سروصدا راه مىاندازند.
امام: ما که قیام کردیم از احدى بجز مزید احترام و سلام و دستبوسى ندیدیم و هر که کوتاهى کرد حرف سرد شنید و مورد بىارادتى مردم واقع شد. در تبعید ترکیه به یکى از دهات ترکیه که اسمش یادم نیست رفتم. اهالى آن ده گفتند وقتى آتاتورک مشغول عملیات ضد دینى خود شد علماى ترکیه جمع شدند و به اتفاق مشغول فعالیت علیه تصمیمات آتاتورک شدند. آتاتورک ده را محاصره و چهل نفر از علماى ترکیه را به قتل رسانید. من شرمنده شدم، پیش خود فکر کردم که آنها سنى مىباشند. وقتى خطر را به دین اسلام نزدیک مىبینند، چهل نفر کشته مىدهند ولى علماى شیعه در این خطر عظیمى که بر دیانتمان وارد آمده خون از دماغمان نیامد (نه از دماغ من و نه شما و نه دیگرى). واقعاً جاى خجلت است.
حکیم: چه باید کرد بایستى احتمال اثر بدهیم، کشته دادن چه اثر دارد؟
امام: عملیات ضد دینى دو جور است. یکى مثل رضاخان، بىدینى مىکرد و مىگفت: من مىکنم و نسبت به شرع نمىداد. البته موضوع اقدام علیه او از باب نهى از منکر بود ولى شاه فعلى هر عمل ضد قرآن و مذهب مىکند و مىگوید: از دین است، نظر قرآن چنین است، من از قرآن کریم مىگویم. این بدعت عظیم که بر اساس دیانت لطمه وارد مىکند قابل تحمل نیست. باید جانبازى کرد، بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتى دین مورد حمله واقع شد عدهاى از علماى شیعه قیام کردند و دستهاى از آنها کشته شدند.
حکیم: تاریخ چه فایدهاى دارد باید اثر داشته باشد.
امام: چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسینبن على علیهماالسلام به تاریخ خدمت مؤثرى نکرد؟ و چه بهره بزرگى از قیام آن حضرت مىگیریم؟
حکیم: راجع به امام حسن چه مىفرمایید؟ ایشان که قیام نکردند.
امام: اگر امام حسن هم به اندازه شما مرید داشت قیام مىکرد. در اول امر قیام کرد، دید مریدها فروخته شدهاند لذا فتح نکرد. اما شما در تمام ممالک اسلامى مقلد و مرید دارید.
حکیم: من که نمىبینم کسى را داشته باشم که اگر اقدامى کردیم تبعیت نماید. امام: شما اقدام و قیام نمایید من اولین کسى خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد!
مرحوم حکیم: لبخند و سکوت…»
یکى از دلایل اساسى مشکلات ما در انتشار بیانیه هاى روحانیون و امام در آن زمان در اروپا، سکوت سایه افکنده بر حوزه نجف و بخش اعظم روحانیت و مراجع در ایران بود. حاکمیت ارتجاع بر اوضاع نجف به حدى بود که امام دوران اقامت خود را در نجف از تلخترین دوران حیات خود مىنامند.
اما آقای سمامی که خود در آن صحنه حاضر بوده همان زمان مطالبی را که میان این دو مرجع وقت رد و بدل شده را یادداشت کرده اند. نکته مهم در این خاطره تفاوت دیدگاه های آیت الله حکیم و امام درباره نحوه مبارزه به خصوص دفاع از نهضت روحانیون در ایران است.
یک مسأله اختلاف برداشت میان دو مجتهد و مرجع تقلید است که امری طبیعی و مطابق اصول است. اما شاید یکی از طبیعی ترین دلایل این اختلاف نظر تفاوت اوضاع عراق با ایران باشد و تجارب دو طرف و نوع تعامل آنان با مردم باشد. شاید تفاوت دیگر در نوع نگاه یک مرجع در داخل ایران با یک مرجع در خارج ایران نسبت به مسائل داخل ایران باشد.
نکته دیگر در تفاوت میان آنان، اعتمادی است که امام خمینی به ملت ایران دارد و به عکس تردیدی است که آیت الله حکیم نسبت به عراقی ها دارد. امام احساس حمایت مردمی بیشتری داشته است مردمی که به رغم همه فشارها همراهی خود را با مرجعیت در برابر نظام پهلوی حفظ کردند. اما در عراق وضعیت متفاوت بود. در آنجا حدود شصت و اندی درصد شیعه بودند در حالی که در ایران نود درصد بود. طبیعی بود که مرجعیت نمی توانست مطمئن حرکت کند. به نظر می رسد تجربه آقای حکیم مربوط به عراق بود اما امام ایران را به خوبی می شناخت.
آقای حکیم نسبت به سوابق مبارزات مردم عراق و شکستی که از ناحیه انگلیسی ها بر شیعیان وارد شده بود آگاهی کامل داشت. به علاوه آیت الله حکیم خود از مبارزان آن انقلاب بود و به خوبی اوضاع عراق را درک می کرد. وی در عراق با دولت شاهی و بعثی درگیر شد./آبان ۱۳۸۹پارسینه بنقل ازآینده.
***
حجت الاسلام رحمانی می گوید:
آیتالله حکیم با این ملاقاتها با حضرت امام علاقه ویژه به حضرت امام پیدا کردند
آقای رحمانی تأکیدمی کند:از شهید سیدمحمد باقر حکیم نقل میکنم که میگفت :«پدرم همه ما را جمع کردند و فرمودند «من این مرد بزرگ را نمیشناختم بعد از این دیدارها که با ایشان داشتم متوجه بزرگیشان شدهام، حرام است بر فرزندان من که با ایشان که مهمان ما هستند مخالفت کنند، هر کسی با ایشان مخالفت کرد از خانه من بیرون برود».
من خودم این حرف را از آقا سید محمد باقر حکیم شنیدم، در دو، سه جلسهای که امام با آیتالله حکیم دیدار داشتند، آیتالله حکیم به امام نظرشان جلب شد و امام هم نسبت به ایشان توجهشان جلب شد.
آیتالله حکیم تا زمانی که زنده بودند با امام خمینی خیلی محترمانه برخورد میکرد، منتها ایشان از لحاظ دیپلماسی بسیار بالا بود./۱۲ خرداد ۱۳۹۷تسنیم
***
آیتالله العظمی سید محسن طباطبایی حکیم، متولد۱۰ خرداد ۱۲۶۸(اول شوال ۱۳۰۶). می باشد،پدرش علامه حاج سید مهدی حکیم، از فقهای نامدار و مجتهدان سرشناس روزگار خود بود.
از سید مهدی حکیم، ده فرزند به یادگار ماند؛ هفت دختر و سه پسر؛محمود فرزند اول،محسن پسر دوم خانواده است.
محسن حکیم در ۶ سالگی پدرش را از دست داد
ایشان پس از رحلت آیتالله بروجردی، مرجع بزرگ و عامّه ی شیعیان جهان در ایران، حدود یک دهه، از سال ۱۳۴۰ تا خردا ۱۳۴۹ از مراجع بزرگو عامه شیعه محسوب می شد.
فرزندان آیت الله حکیم:آیت الله حکیم، ده پسر و چهار دختر داشت. یوسف، محمدرضا، محمدمهدی، کاظم، محمدباقر، عبدالهادی، عبدالصاحب، علاءالدین، عبدالعزیز، و محمدحسین، پسران او هستند.
۲۹ تن از افراد این خانواده، از جمله چهار نفر از فرزندان آیتالله حکیم، یعنی سیدعبدالهادی، سیدعبدالصاحب، سیدعلاءالدین و سیدمحمدحسین، به فرمان صدام به شهادت رسیدند.
«سید محمدباقر حکیم» نیز در جمعه ۲۹ اوت ۲۰۰۳(۷ شهریور۱۳۸۲) پس از اقامه نماز جمعه در حین خروج از حرم علی بن ابیطالب در نجف ترور شد. در این واقعه ۹۵ نمازگزار دیگر نیز همراه او شهیدشدند(یعنیسه ماه پس از سقوط صدام)
ازجمله ازشاگردان آیت الله حکیم:آیت الله سیستانی،آیت الله مکارم شیرازی،آیت الله اسدالله مدتی(امام جمعه شهیدتبریز)،علامه محمدتقی جعفری،حاج مصطفی خمینی،آیت الله هاشم رسولی محلاتی…
سالهای پایانی زندگی حکیم با حبس خانگی و سختگیری بر حوزه علمیه و شیعیان عراق و مقاومت وی همراه بود؛ چرا که پس از کودتای حسنالبکر، فشارهای حزب بعث بر آیتاللّه حکیم بیشتر شد و حزب بعث تلاش کرد او را وادار به تسلیم کند
این عالم بزرگوار پس از عمری تلاش و کوشش در راه اسلام و قرآن، سرانجام در۲۷ ربیع لاول ۱۳۹۰( ۱۲ خرداد ۱۳۴۹) رحلت کردند.
***
«آیت الله محمدسمامی » کیست؟
آن مرحوم در سال ۱۳۲۳ در شهر کربلا به دنیا آمد، او فرزند مرحوم عبداللطیف سمامى تنکابنى بود و دروس حوزوى را تا درجه اجتهاد در حوزه علمیه نجف ادامه داد، او در دوران تحصیل در این حوزه از اساتیدی همچون امام خمینی، آیت الله العظمی خوئی و آیت الله شهید سید محمدباقر صدر تتلمذ کرد.
این عالم برجسته از جمله شاهدانى بود که در دوران اقامت امام خمینی در نجف اشرف، تحولات مرتبط با آن را از نزدیک مشاهده کرد و کتاب خاطرات از او بیان کننده تحولات سیاسى و اجتماعى عراق در زمان سکونت امام راحل در عراق و نقش دولت انگلستان در تحولات داخلى عراق بود که در آن اطلاعات ارزشمندى درباره موضعگیرى علماى شیعه، بهخصوص آیتالله العظمی حکیم در برابر اختلافات ایران و عراق و دخالت بیگانگان بیان شد.
«سمامی حائری» در سال ۱۳۵۰ به علت مبارزات سیاسى از عراق اخراج شد و به ایران آمد.
وی همچنین اجازه اجتهاد، امور حسبیه و نقل روایات و احادیث را از علماى بسیارى همچون امام خمینى و آیات عظام سیستانى، میرزا جواد تبریزى، وحیدى، فاضل لنکرانى، سید محسن حکیم، خوئى، سید موسى شبیرى زنجانى، بهجت و شهابالدین مرعشى نجفى کسب کرد.
وى سابقه تدریس در جامعه الزهراء(س) را داشت و مقالات بسیار متعددى به زبان عربى و فارسى از او منتشره شد که مقاله “بیست سال از تاریخ حوزه علمیه نجف اشرف” که در کتاب «آموزگار جاوید، یادنامه آیتالله حاج میرزا هاشم آملی» منتشر شد از جمله این مقالات است.
“احسن الاثر فی ترجم اعلام الشیعه فی القرن الرابع عشر”، “وفیات الاعلام”، “بزرگان رامسر”، بزرگان تنکابن” و “خاطرات سیاسی” از جمله آثار به جای مانده از مرحوم آیت الله سمامی حائری است.
فوت:آیت الله محمدسمامی حائری روز پنجشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸در۷۵سالگی.
***
حجتالاسلام « رحمانی »کیست؟
حجتالاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی متولد ۱۳۳۲ در شهر قوچان است.
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی در حال دریافت نشان “نصر” از فرمانده معظم کل قوا
رحمانی (نفر اول نشسته از سمت راست) کنار مرحوم حاج احمد خمینی و آیتالله پسندیده
فرماندهی بسیج مستضعفین در دوران هشتساله جنگ تحمیلی و مسئولیت ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبههها بخشی از سوابق درخشان وی است.
پس از پایان جنگ تحمیلی و در سال ۱۳۷۰ با ادغام نیروهای شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی از سمت رهبر معظم انقلاب بهعنوان رئیس سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی منصوب شد و تا سال ۱۳۸۶ این مسئولیت را بهعهده داشت. سابقه آشنایی وی با رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای به پیش از انقلاب و سالهای طلبگی وی در مشهد برمیگردد و آیتالله خامنهای در حکم انتصاب حجتالاسلام رحمانی چنین مینویسند «با اطلاع از شایستگی و سوابق علمی و عملی جنابعالی و خدمات مأجوری که در طول سالیان گذشته بهانجام رسانیدهاید و با توجه به نیاز نیروی انتظامی جدیدالتأسیس جمهوری اسلامی، جنابعالی را به ریاست سازمان عقیدتی، سیاسی آن نیرو منصوب میکنم».