چرا احمد شاه مسعود تقاضای داکتر نجیب را رد کرد؟
چرا احمد شاه مسعود تقاضای داکتر نجیب مبنی بر پیوستن به حکومت کابل را رد کرد؟ ریشه و تاریخ قرآن خوری محمد نادر مشهور به نادر قرآن خور از کجا آب می خورد؟ نقش احمدشاه ابدالی و تیمور شاه پسرش در نفاق و شقاق قبیلوی؛ احمدشاه...
چرا احمد شاه مسعود تقاضای داکتر نجیب مبنی بر پیوستن به حکومت کابل را رد کرد؟
ریشه و تاریخ قرآن خوری محمد نادر مشهور به نادر قرآن خور از کجا آب می خورد؟
نقش احمدشاه ابدالی و تیمور شاه پسرش در نفاق و شقاق قبیلوی؛
احمدشاه ابدالی که از وی بحیث موسس افغانستان یاد می گردد بین سالهای ۱۷۴۷-۱۷۷۲م حکومت کرد و همچنان این ادعا که وی قبایل پشتون را متحد ساخت، یکی از همان جعلیات شاخدار تاریخ افغانستان است. احمدشاه ابدالی در طول زندگی سیاسی و نظامی خویش درگیر جنگ های قبیلوی با قوم و قبیله خویش بود.
بعد از آنکه تیمور شاه پایتخت را از قندهار به کابل انتقال می دهد و خود را در پناه و حفاظت قزلباش ها قرار می دهد، قبایل مهمند تیمور شاه را غافلگیر ساخته و بالای بالاحصار، محل بود و باش وی، حمله می کنند. تیمورشاه با سراسیمگی از محافظین قزلباش خویش طالب کمک می گردد. شمار کثیر لشکر قبیلوی مهمند یا کشته شدند یا اسیر گشتند. فیض الله خان و پسرش بحیث سر دسته این لشکر زنده اسیر گشتند و بعدا اعدام گشتند. ارسلا خان به ترتیبی فرار می کند و در قسمت دره خیبر شروع به رهزنی کرده و مشکلات بزرگی را برای تیمورشاه خلق می کند. تیمورشاه در سال ۱۷۷۲م بعد از مرگ پدر روی کار آمد و الی ۱۷۹۳م حکومت کرد.
دره خیبر بحیث یک راه استراتیژیک برای تردد کاروان های تجارتی بین هند و کشورهای آسیای مرکزی اهمیت خاص داشت. بشکل مشابه، شاهراه سالنگ برای تردد کاروان های سربازان شوروی در دوران جهاد (۱۹۸۰-۱۹۹۲م) برای احمد شاه مسعود اهمیت خاص داد. هم امریکا و هم شوروی تلاش داشتند از مسعود برای بستن یا باز نگهداشتن آن استفاده ابزاری نمایند.
تیمورشاه متوسل به نیرنگ می گردد. بالای قرآن تعهد می سپارد که جان و مال ارسلا خان بشرطی مصوون است که وی تسلیم گردد. ارسلا خان فریب می خورد و وقتی وارد پشاور می گردد وی دستگیر می گردد و بدستور تیمورشاه گردن زده می شود. بعد از این حادثه المناک قبیله مهمند هرگز فریب قول و قرار تیمورشاه را نخورده و رهزنی های خویش در دره استراتیژیک خیبر را از سر می گیرد. این باین معناست که اساس افغانستان توسط موسسین این مملکت خداداده میراث مانده بر اساس قرآن خوری گذاشته شده است.
عهد شکنی و قرآن خوری تیمورشاه نسبت به سرکردگان قبیله مهمند، تراژیدی المناک تسلیمی امیر حبیب الله کلکانی را بیاد می آورد. امیر حبیب الله کلکانی نیز فریب محمد نادر مشهور به نادر قرآن خور را خورد و خود را تسلیم کرد. وقتی وی وارد کابل می گردد توسط افراد نادر دستگیر و شکنجه می گردد. وی از اثر شکنجه جان می دهد و جسدش در چمن حضوری همراه با دوستانش برای تماشا به دار آویزان می گردد. وقتی داکتر نجیب برای احمدشاه مسعود پیام می دهد اگر وی تسلیم گردد مقام و منصب وزارت دفاع برایش داده می شود، مسعود در پاسخ می گوید: آدم هوشیار یکبار از یک غار مار گزیده می شود. هدف مسعود این بود که نجیب تلاش دارد نقش نادر را در مورد وی تکرار کند.
دو ماه بعد از اغتشاش پشاور، عبدالخالق خان، نواسه سلطان عبدالله خان سدوزایی، برای سرنگونی تیمورشاه بنفع مدد خان اسحاقزی دست به اغتشاش می زند. عبدالخالق خان قبلا نیز برای سرنگونی احمدشاه ابدالی دست به شورش زد ولی شکست خورد و فراری ملتان گشت. در آنجا وی از طرف صوبدار شجاع خان اسیر می گردد.
بعد از تسخیر ملتان توسط سیک ها، عبدالخالق خان بشرطی آزاد می گردد که برای سرنگونی تیمورشاه وارد کارزار گردد. عبدالخالق خان با محمد اکبر شاه و ابراهیم خان، نواسه های سلطان عبدالله خان سدوزایی همدست می گردد. سلطان عبدالله خان از قبیله احمد شاه ابدالی بود و دو برادرش توسط احمد شاه ابدالی در خصومت های قبیلوی کشته شده بودند. نصیر خان، بیگلر بیگی قلات، همراه با شماری از سرکردگان درانی و غلزایی با این قیام برای سرنگونی تیمورشاه هم صدا گشتند.
در اوایل ماه مارچ ۱۷۷۵، عبدالخالق خان برای تصرف قندهار بسیج می گردد. شماری از سرکردگان درانی که در شروع به وی بیعت کرده بودند، وی را نیمه راه ایلا کرده و شکستش را سبب گشت. سه تن از سرکردگان سدوزایی بخاطر شرکت در بغاوت دستگیر گشتند و با ولچک و زولانه به کابل فرستاده شدند. ابراهیم خان بدستور تیمورشاه اعدام گشت ولی عبدالخالق خان و اکبر شاه با انداختن چونه آب نرسیده به چشمان شان کور گشتند و در بالاحصار علیا زندانی گشتند. تیمورشاه قتل عام خورد و بزرگ خانواده سلطان عبدالخالق خان هم قبیله خویش را صادر کرد.
در بین زمامداران افغان های بارکزایی و سدوزایی وقتی شخصیتی کور ساخته می شد اهلیت و صلاحیت زمامداری را از دست می دادند. به همین دلیل بود که تیمورشاه سدوزایی حریف های قبیلوی خویش را کور می ساخت تا آنها را از صحنه رقابت برای اشغال مقام و منزلت زمامداری محروم سازد. این سنت توسط عبدالرحمن بارکزایی در حق حریفان افغان وی پیروی گشت. عبدالرحمن یک حریف مطرح خویش را نگذاشت تا بینا بماند اگر وی را اعدام نمی کرد.
عبدالحمید