روایتی جذاب از کارگری که مجسمه شاه را تخریب کرد


غیرتم دیگر قبول نمی‌کرد که شاه را آن بالا ببینم، بار‌ها ظلم و ستم‌اش را با پوست و استخوانم حس کرده بودم، جمعیت را کنار زده و کنار مجسمه قرار گرفتم.

به گزارش شریان نیوز،کمتر کسی است که این شب و روز‌های دهه‌فجر تصاویری از تظاهرات مردم علیه رژیم شاهنشاهی را دیده باشد و صحنه ایستادن چند جوان بر بالای یک سکو در حالی که عکس امام در یک دست گرفته و در دست دیگر شعار می‌دهند، را ندیده باشد.

روایتی جذاب از کارگری که مجسمه شاه را تخریب کرد

در اغلب فیلم‌های مربوط به دوران انقلاب و سخنرانی‌های امام راحل و همچنین آرشیو عکس‌های گرفته شده از روز‌های بهمن ۵۷، تصویر سقوط مجسمه شاه بسیار پر تکرار و مشهور است، در خیابان توپخانه تهران نیز لحظه‌ای که در میان بهت جمعیت جوانی برمی‌خیزد و با تدبیری که دارد، سیمی را به پای مجسمه وصل کرده و با هدایت خودرویی از پیش آماده شده، موجب سقوط و تخریب آن می‌شود.

جواد ترابی را این روز‌ها تنها خانواده و اقوام نزدیکش می‌شناسند، اما اگر به خاطرات این جوان لرستانی رجوع کنیم، پرده از اقدام جسورانه و شجاعانه‌ای برداشته می‌شود که سال‌های سال است نه تنها مردم این استان، بلکه ملت ایران با آن خاطره داشته و یادآور لحظه بیادماندنی و تاریخی برای انقلاب اسلامی است.

روایتی جذاب از کارگری که مجسمه شاه را تخریب کرد

کارگری که مجسمه شاه را تخریب کرد

آری، جواد ترابی همان جوانی است که با شور و شعف انقلابی در یکی از روز‌های منتهی به ۲۲ بهمن ۵۷، جمعیت را کنار زده و با قرار گرفتن بر جایگاه و با تخصصی که آن روز‌ها داشته، مجسمه شاه را فرو می‌ریزد و در بالاترین نقطه عکس امام را به اهتزار در می‌آورد.

«۲۲ ساله که شدم با یکی از دختران شهرم الشتر ازدواج کردم، شغلی نداشتم برای امرارو معاش، از این‌رو برای تامین معیشت زندگی همسرم را خانه پدری‌ام گذاشتم و برای کار عازم تهران شدم.

آن روز‌ها به دلیل عقب‌ماندگی که در بسیاری از شهر‌ها وجود داشت، توسعه کسب‌وکار و رفاه در زندگی برای اغلب ملت وجود نداشت، بسیاری از مردم زندگی ساده و بخور نمیری داشتند که البته با وجود داشتن فرزندان زیاد و نبود امکانات، این شرایط سخت‌تر هم بود.

در تهران همراه برادرم مشغول کارگری ساختمان شدم، پس از گذشت مدتی در آرماتوربندی اندک تخصصی پیدا کردم و بیشتر در ساخت ساختمان‌های چند طبقه به کار گرفته می‌شدم.

روز‌های حضورم در تهران مصادف شده بود با نارضایتی مردم از رژیم پهلوی و اعلام آمادگی آن‌ها برای پذیرش امام خمینی و در نهایت تحقق انقلاب اسلامی، در ساعات تظاهرات که اغلب صبح‌ها بود، همراه با جمعیت علیه شاه شعار می‌دادم و با پراکنده شدن توسط نیرو‌های گاردی، به محل کارم می‌رفتم و کارگری می‌کردم».

روایتی جذاب از کارگری که مجسمه شاه را تخریب کرد

مجسمه شاه در بلندی خیابان توپخانه بود

از آن تصمیم ناگهانی برای انجام یک اقدام بزرگ برایمان می‌گوید، لحظه تاریخی که در تصاویر و فیلم‌های مختلف ثبت و ضبط شده و به طور ویژه در ایام دهه‌فجر از رسانه ملی بارپخش می‌شود.

بهمن سال ۵۷ در ساختمان حدود ۷ طبقه‌ای واقع در شمس‌الاماره سابق مشغول کار بودم، آن روز‌ها خیابان‌های منتهی به محل کارم از جمله خیابان توپخانه که مجسمه شاه در بلندی آن قرار گرفته بود، شاهد جمعیت زیادی از تظاهرکنندگان می‌شد، مردمی که تصاویر امام را در دست گرفته و با شعار علیه شاه، اعلام انزجار خود را از حکومت ستمشاهی پهلوی بیان می‌کردند.

غیرتم دیگر قبول نمی‌کرد که شاه را آن بالا ببینم

در یکی از همین روز‌ها بود که جمعیت مردمی هر لحظه در خیابان توپخانه بیشتر می‌شد، با برادرم و چند تن از دوستان در تظاهرات و به میان مردم رفتیم که با دیدن مجسمه شاه، به یکباره تصمیم به سقوط آن از بلندی گرفتم، همین که نظرم را با برادرم در میان گذاشتم، به دلیل حضور سرباز کنار مجسمه مانعم شد، چرا که بیم از کشته شدنم توسط گاردی‌ها را داشت.

غیرتم دیگر قبول نمی‌کرد که شاه را آن بالا ببینم، بار‌ها ظلم و ستم‌اش را با پوست و استخوانم حس کرده بودم، اما این همبستگی مردمی که اکنون شاهدش بودم را هیچ‌وقت ندیدم، از این‌رو هر لحظه به شجاعتم افزوده می‌گشت و بر تصمیمم مصمم‌تر می‌شدم، جمعیت را کنار زده و کنار مجسمه قرار گرفتم.

پایه‌های مجسمه با میلگرد در بتن بود و کار برای تخریب سخت‌تر، اما به کمک پتک به راحتی انجام می‌شد، برای همین وسایل لازم برای شکستن مجسمه را آوردم و با کمک ماشین یکی از دوستان برای کشیدن و در نهایت سقوط مجسمه آماده شدیم.

پایه‌های مجسمه را تخریب کردم و سیم بکسل را به دور آن بستم، سیم به فوک قرمز رنگی که آماده کشیدن بود، وصل شده و با حرکت خودرو، مجسمه سقوط کرد.

صدای الله اکبر جمعیت بالا رفت و چند نفری هم کنارم قرار گرفتند، خوشحال از کاری که انجام داده بودم، بر بالاترین نقطه قرار گرفتم و عکس امام در دست، همراه با مردم شعار می‌دادم».

ساعاتی گذشت و جمعیت پراکنده شد، اما این وضعیت خیلی ادامه نداشت، چرا که امام خمینی به کشور بازگشته بودند و مقدمات پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن فراهم شده بود و دیری نپایید که بزرگترین انقلاب مردمی به ثمر نشست و مهر پایانی شد بر حکومت ستمشاهی پهلوی.



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

کپشن در مورد چتر ؛ جملات کوتاه عاشقانه و غمگین برای چتر