سطوح سه گانه تحلیل خودکشی در ایران
در موضوع خودکشی ما با ضرورت مداخله در سطوح سهگانه مواجه هستیم: سطح خّرد برای افزایش آستانه تحمل فرد، و سطح میانی و کلان برای افزایش تابآوری اجتماعی. در هر سه سطح لایههای گوناگونی مانند خانواده و توان...
در موضوع خودکشی ما با ضرورت مداخله در سطوح سهگانه مواجه هستیم: سطح خّرد برای افزایش آستانه تحمل فرد، و سطح میانی و کلان برای افزایش تابآوری اجتماعی. در هر سه سطح لایههای گوناگونی مانند خانواده و توان بازتولید احساس تعلق و چسبندگی اجتماعی در آن؛ آموزش و پرورش در کاهش تضادهای ارزشی و تقویت ظرفیتهای ادغام اجتماعی؛ نهاد سیاست در ایجاد افقهای باز برای زندگی شرافتمندانه؛ اقتصاد برای بازتولید احساس امنیت در گذران زندگی معطوف به احساس عدالت و عدم تبعیض؛ و نهاد دین در بازتولید امکانهای معنابخش به زندگی و حیات مؤمنانه، دخیل هستند
خودکشی هر چند با قصد و اراده فرد و به ظاهر بدون دخالت دیگری رخ میدهد، اما امری صرفا فردی نیست و تقلیل آن به «مرگ خودخواسته» که گاه از سوی برخی عنوان میشود، و مسئولیت آن را به دوش فرد میگذارد، کاملا نادرست است.
خودکشی، مرگی نیست که صرفا ناشی از شرایط و وضعیتهای کاملا فردی رخ دهد، آن گونه که «اتونازی» از آن شرایط برخوردار است؛ چرا که در خودکشی در گام نخست مجموعه عوامل بیرونی و فشار آنها، فرد را به اقدام علیه زندگی خود میکشاند و فرد پس از مواجهه با آن عوامل و عدم دستیابی به راههای رهایی از شکستهای فردی و تحمیلهای اجتماعی و نداشتن چشماندازی برای فاصله گرفتن از شرایط کنونی و بهبود وضع زندگی، دست به خودکشی میزند. این عوامل بسیار متعدد هستند و در سه سطح در اندرکنشی با هم قرار دارند:
الف) عوامل سطح خُرد، که میتوان آن را مسائل شخصی و روابط بین فردی و حالات روحی که بر فرد تحمیل و تلنبار میشود، ارجاع داد. با این حال، این عوامل ناشی از مجموعه روابط اجتماعی و فرایندهای پیچیده زندگی جمعی مرتبط با محدودههای زندگی فردی است. سیاستمداران عمدتا دوست دارند، خودکشیها را به این عوامل تقلیل دهند و با تمسک به آنها جامعه را توجیه کنند. بزرگنمایی اموری مانند افسردگی حاد، جنون آنی، شکست عاشقانه، تنگدستی، نزاع خانوادگی، عدم موفقیت شغلی و سرافکندگی و شرمساری از جمله مواردی است که برای تقلیل خودکشی به امری کاملا فردی از سوی برخی سیاستمداران و رسانههای رسمی عنوان میشود. از این منظر به راحتی میتوان پرونده خودکشی دختر 19 ساله در میدان رسالت را با توجیه بیماری اعصاب و روان و مشکلات خانوادگی بست
ب) عوامل سطح میانی، یعنی مسائل مرتبط با ارتباطات فراشخصی، و سازمانی و نهادی، که ناشی از جایگاه و موقعیت فرد در جامعه است؛ جایگاه و موقعیتی که هم تفسیر فرد را از خود و زندگی تعریف و هم میزان برخورداریهای او را از مواهب اجتماعی مشخص میکند. جایگاهی که ظرفیتهای ممکن و محتمل زندگی اجتماعی را برای فرد تعریف میکند و دسترسی او به راهها و وسایل نیل به اهداف اجتماعی را فراهم میآورد. در این سطح ممکن است برخی سیاستمداران بپذیرند که اگر به فرد خودکشی کننده توجه خاصی صورت میگرفت احتمالا خودکشی نمیکرد؛ به عنوان مثال، اگر فردی در شرایط شغلی خاصی قرار گرفته باشد که موجب شود آستانه تحمل شرایط سخت و خاص شغلی به شدت پایین آمده باشد و فرد به جهت فقدان راهی برای گریز از آن وضعیت و دستیابی به موقعیت بهتر اقدام به خودکشی کند، ممکن است سیاستمدار بپذیرد که اگر مدیر مجموعه به شرایط فردی که در چنین آستانهای قرار دارد، توجه داشته باشد، میتواند با کاستن از فشار شغلی و ایجاد راهی محتمل برای دستیابی به اهداف مورد نظر فرد، احتمال خودکشی را در او کاهش دهد. آن چه در خودکشی برخی پزشکان مانند پرستو بخشی بیشتر بیان شده است، عوامل این سطح است؛ به طوری که نوع برخوردها با او در لایههای مختلف وزارت بهداشت و بی نتیجه ماندن راههای موجود برای احقاق حق و رسیدن به اهداف مد نظر، در شرایط خاص خانوادگی او، عامل اثرگذار نهایی برای اقدام به خودکشی بود
هیچ کدام از نکاتی که در سطح الف و ب گفته میشود نادرست نیست، اما در مورد خودکشی، تمام واقعیت نیست. لایهای دیگر و مهم از واقعیتِ موضوع در بستر عام رخداد خودکشی نهفته است که سطح سوم تحلیل را میگشاید.
ج) عوامل سطح کلان، یعنی مسائل ناشی از فضای عمومی حاکم بر جامعه، که فرد در شکلگیری آن سهم مشخصی ندارد و ناشی از فرایندهای جامعهای و نظام اجتماعی و سیاسی در سطح کلان بویژه سیاستها و برنامههای نظام سیاسی است که ظرفیتهای افقگشایی جامعه را میگشاید، یا میبندد و یا محدود میکند. مشارکت فرد در این سطح نیازمند فرایندهای از پیش تعریف شده برای حفظ کرامت انسانی در درجه اول و وجود فضای باز مدنی برای احساس امکان مشارکتهای اجتماعی و سیاسی در افقهای باز پیش روی و دست یافتنی برای حفظ حقوق شهروندی در درجه دوم است؛ دو لایهای که در هم متداخل و جدایی ناپذیر است. حفظ کرامت انسانی بدون افقگشایی دستیابی به حقوق شهروندی ناممکن مینماید.
چون چنین چتر بزرگی بر رفتار فردی و اجتماعی سایه افکنده است، منطقی مینماید حتی وقتی روانشناس آگاه به این سه سطح از عوامل، با فرد متمایل به خودکشی گفت و گو میکند، ضمن توجه دقیق و خاص و احصای حالات و مشکلات فرد در سطح نخست، یعنی سطح خُرد و مسائل فردی و شخصی، فقط بر مسائل مرتبط با این سطح اکتفا نکند و برای فهم وضعیت فرد، عوامل سطح میانی و موانع ساختاری دستیابی به اهداف وی را بکاود و در درمان پیشنهادی خود، با در نظر گرفتن عوامل سطح کلانِ مؤثر بر دو سطح دیگر که زمینهساز و بستر اساسی شکلگیری مسائل سطوح خّرد و میانی هستند، قابلیتهای موجود در فرد و محیط او را شناسایی و برای افزایش مقاومت او راههای مناسب درمانی پیشنهاد دهد. بنا بر این، خودکشی، مرگ خودخواستة ناشی از شرایط صرفا خاص فردی نیست. اگر بتوان عواملی که فرد را به سمت خودکشی سوق میدهد، مهار کرد، احتمال وقوع خودکشی به میزان قابل توجهی کاهش مییابد.
از این رو، در موضوع خودکشی ما با ضرورت مداخله در سطوح سهگانه مواجه هستیم: سطح خّرد برای افزایش آستانه تحمل فرد، و سطح میانی و کلان برای افزایش تابآوری اجتماعی. در هر سه سطح لایههای گوناگونی از افراد و سازمانها و نهادها، از نزدیکان و دوستان، همکاران و همسایگان، ظرفیتها و توانمندیهای مادی، شرایط شغلی، تا عملکرد تو در تو و متداخل نهادهای اجتماعی مانند خانواده و توان بازتولید احساس تعلق و چسبندگی اجتماعی در آن؛ آموزش و پرورش در کاهش تضادهای ارزشی و تقویت ظرفیتهای ادغام اجتماعی؛ نهاد سیاست در ایجاد افقهای باز برای زندگی شرافتمندانه؛ اقتصاد برای بازتولید احساس امنیت در گذران زندگی معطوف به احساس عدالت و عدم تبعیض؛ و نهاد دین در بازتولید امکانهای معنابخش به زندگی و حیات مؤمنانه، دخیل هستند؛ لایههایی که در شرایط کنونی زندگی اجتماعی ایرانیان، با مسأله و بحران کارکردی مواجه هستند و توان تولید تصویری روشن و قابل پذیرش از آیندهای مطلوب را از دست دادهاند. تنها مأمن فرد در این میانه، خانواده است، که با توجه به از دست دادن بخش قابل توجهی از کارکردهایش در دروند تحولات اجتماعی معاصر، کمرش در زیر فشارهای سنگین دیگر نهادهای اجتماعی ناتوان از انجام درست کارکردهای خود به شدت خم شده است.
بنابر این، فردِ خودکشی کرده و متمایل به خودکشی، تنها یک عامل کوچک و جزئی در این مجموعه بزرگ محسوب میشود. برای همین است که مشاورههای روانشناسی در صورت موفقیت میتواند فرد را از خودکشی بازدارد، اما تولید خودکشی در کارخانه معیوب جامعه ایرانی بازنمیماند و همچنان به راه خود و با سرعت ادامه میدهد.
خودکشی، مرگی نیست که صرفا ناشی از شرایط و وضعیتهای کاملا فردی رخ دهد، آن گونه که «اتونازی» از آن شرایط برخوردار است؛ چرا که در خودکشی در گام نخست مجموعه عوامل بیرونی و فشار آنها، فرد را به اقدام علیه زندگی خود میکشاند و فرد پس از مواجهه با آن عوامل و عدم دستیابی به راههای رهایی از شکستهای فردی و تحمیلهای اجتماعی و نداشتن چشماندازی برای فاصله گرفتن از شرایط کنونی و بهبود وضع زندگی، دست به خودکشی میزند. این عوامل بسیار متعدد هستند و در سه سطح در اندرکنشی با هم قرار دارند:
الف) عوامل سطح خُرد، که میتوان آن را مسائل شخصی و روابط بین فردی و حالات روحی که بر فرد تحمیل و تلنبار میشود، ارجاع داد. با این حال، این عوامل ناشی از مجموعه روابط اجتماعی و فرایندهای پیچیده زندگی جمعی مرتبط با محدودههای زندگی فردی است. سیاستمداران عمدتا دوست دارند، خودکشیها را به این عوامل تقلیل دهند و با تمسک به آنها جامعه را توجیه کنند. بزرگنمایی اموری مانند افسردگی حاد، جنون آنی، شکست عاشقانه، تنگدستی، نزاع خانوادگی، عدم موفقیت شغلی و سرافکندگی و شرمساری از جمله مواردی است که برای تقلیل خودکشی به امری کاملا فردی از سوی برخی سیاستمداران و رسانههای رسمی عنوان میشود. از این منظر به راحتی میتوان پرونده خودکشی دختر 19 ساله در میدان رسالت را با توجیه بیماری اعصاب و روان و مشکلات خانوادگی بست
ب) عوامل سطح میانی، یعنی مسائل مرتبط با ارتباطات فراشخصی، و سازمانی و نهادی، که ناشی از جایگاه و موقعیت فرد در جامعه است؛ جایگاه و موقعیتی که هم تفسیر فرد را از خود و زندگی تعریف و هم میزان برخورداریهای او را از مواهب اجتماعی مشخص میکند. جایگاهی که ظرفیتهای ممکن و محتمل زندگی اجتماعی را برای فرد تعریف میکند و دسترسی او به راهها و وسایل نیل به اهداف اجتماعی را فراهم میآورد. در این سطح ممکن است برخی سیاستمداران بپذیرند که اگر به فرد خودکشی کننده توجه خاصی صورت میگرفت احتمالا خودکشی نمیکرد؛ به عنوان مثال، اگر فردی در شرایط شغلی خاصی قرار گرفته باشد که موجب شود آستانه تحمل شرایط سخت و خاص شغلی به شدت پایین آمده باشد و فرد به جهت فقدان راهی برای گریز از آن وضعیت و دستیابی به موقعیت بهتر اقدام به خودکشی کند، ممکن است سیاستمدار بپذیرد که اگر مدیر مجموعه به شرایط فردی که در چنین آستانهای قرار دارد، توجه داشته باشد، میتواند با کاستن از فشار شغلی و ایجاد راهی محتمل برای دستیابی به اهداف مورد نظر فرد، احتمال خودکشی را در او کاهش دهد. آن چه در خودکشی برخی پزشکان مانند پرستو بخشی بیشتر بیان شده است، عوامل این سطح است؛ به طوری که نوع برخوردها با او در لایههای مختلف وزارت بهداشت و بی نتیجه ماندن راههای موجود برای احقاق حق و رسیدن به اهداف مد نظر، در شرایط خاص خانوادگی او، عامل اثرگذار نهایی برای اقدام به خودکشی بود
هیچ کدام از نکاتی که در سطح الف و ب گفته میشود نادرست نیست، اما در مورد خودکشی، تمام واقعیت نیست. لایهای دیگر و مهم از واقعیتِ موضوع در بستر عام رخداد خودکشی نهفته است که سطح سوم تحلیل را میگشاید.
ج) عوامل سطح کلان، یعنی مسائل ناشی از فضای عمومی حاکم بر جامعه، که فرد در شکلگیری آن سهم مشخصی ندارد و ناشی از فرایندهای جامعهای و نظام اجتماعی و سیاسی در سطح کلان بویژه سیاستها و برنامههای نظام سیاسی است که ظرفیتهای افقگشایی جامعه را میگشاید، یا میبندد و یا محدود میکند. مشارکت فرد در این سطح نیازمند فرایندهای از پیش تعریف شده برای حفظ کرامت انسانی در درجه اول و وجود فضای باز مدنی برای احساس امکان مشارکتهای اجتماعی و سیاسی در افقهای باز پیش روی و دست یافتنی برای حفظ حقوق شهروندی در درجه دوم است؛ دو لایهای که در هم متداخل و جدایی ناپذیر است. حفظ کرامت انسانی بدون افقگشایی دستیابی به حقوق شهروندی ناممکن مینماید.
چون چنین چتر بزرگی بر رفتار فردی و اجتماعی سایه افکنده است، منطقی مینماید حتی وقتی روانشناس آگاه به این سه سطح از عوامل، با فرد متمایل به خودکشی گفت و گو میکند، ضمن توجه دقیق و خاص و احصای حالات و مشکلات فرد در سطح نخست، یعنی سطح خُرد و مسائل فردی و شخصی، فقط بر مسائل مرتبط با این سطح اکتفا نکند و برای فهم وضعیت فرد، عوامل سطح میانی و موانع ساختاری دستیابی به اهداف وی را بکاود و در درمان پیشنهادی خود، با در نظر گرفتن عوامل سطح کلانِ مؤثر بر دو سطح دیگر که زمینهساز و بستر اساسی شکلگیری مسائل سطوح خّرد و میانی هستند، قابلیتهای موجود در فرد و محیط او را شناسایی و برای افزایش مقاومت او راههای مناسب درمانی پیشنهاد دهد. بنا بر این، خودکشی، مرگ خودخواستة ناشی از شرایط صرفا خاص فردی نیست. اگر بتوان عواملی که فرد را به سمت خودکشی سوق میدهد، مهار کرد، احتمال وقوع خودکشی به میزان قابل توجهی کاهش مییابد.
از این رو، در موضوع خودکشی ما با ضرورت مداخله در سطوح سهگانه مواجه هستیم: سطح خّرد برای افزایش آستانه تحمل فرد، و سطح میانی و کلان برای افزایش تابآوری اجتماعی. در هر سه سطح لایههای گوناگونی از افراد و سازمانها و نهادها، از نزدیکان و دوستان، همکاران و همسایگان، ظرفیتها و توانمندیهای مادی، شرایط شغلی، تا عملکرد تو در تو و متداخل نهادهای اجتماعی مانند خانواده و توان بازتولید احساس تعلق و چسبندگی اجتماعی در آن؛ آموزش و پرورش در کاهش تضادهای ارزشی و تقویت ظرفیتهای ادغام اجتماعی؛ نهاد سیاست در ایجاد افقهای باز برای زندگی شرافتمندانه؛ اقتصاد برای بازتولید احساس امنیت در گذران زندگی معطوف به احساس عدالت و عدم تبعیض؛ و نهاد دین در بازتولید امکانهای معنابخش به زندگی و حیات مؤمنانه، دخیل هستند؛ لایههایی که در شرایط کنونی زندگی اجتماعی ایرانیان، با مسأله و بحران کارکردی مواجه هستند و توان تولید تصویری روشن و قابل پذیرش از آیندهای مطلوب را از دست دادهاند. تنها مأمن فرد در این میانه، خانواده است، که با توجه به از دست دادن بخش قابل توجهی از کارکردهایش در دروند تحولات اجتماعی معاصر، کمرش در زیر فشارهای سنگین دیگر نهادهای اجتماعی ناتوان از انجام درست کارکردهای خود به شدت خم شده است.
بنابر این، فردِ خودکشی کرده و متمایل به خودکشی، تنها یک عامل کوچک و جزئی در این مجموعه بزرگ محسوب میشود. برای همین است که مشاورههای روانشناسی در صورت موفقیت میتواند فرد را از خودکشی بازدارد، اما تولید خودکشی در کارخانه معیوب جامعه ایرانی بازنمیماند و همچنان به راه خود و با سرعت ادامه میدهد.