عشق نهان

منبع خبر / شعرنو / ۱۸-۰۳-۱۴۰۳

عشق نهان

غزل یاد دارم که شبی عازم میخانه شدم همدم ساقی و سرمست ز پیمانه شدم تا بیاد تو یکی جرعه ی مِی نوشیدم بیخود از خود شدم و با همه بیگانه شدم تا شدم مست و ز میخانه زدم من بیرون گوییا در نظر...



غزل

یاد دارم که شبی عازم میخانه شدم
همدم ساقی و سرمست ز پیمانه شدم

تا بیاد تو یکی جرعه ی مِی نوشیدم
بیخود از خود شدم و با همه بیگانه شدم

تا شدم مست و ز میخانه زدم من بیرون
گوییا در نظر خلق ، چو دیوانه شدم

شد جهان مست ز سرمستی و حال خوش من
در ره عشق تو من، شهره و افسانه شدم

تا پریشان تو گشتم به خودم می گفتم:
که چه شد، پیشِ تو یک، دلبرِ دردانه شدم

وادی عشق، پُر از خوف و خطر بود، ولی
در رهت، سینه سپر کردم و جانانه شدم

ای یگانه به جهان ، ماهِ دلم ، عشقِ نهان
از غمِ دوریِ تو ، ساکنِ میخانه شدم


یگانه
نساءقنبری



دیار آشنا