شیرین من

تو زیبا ماهروی قصر خسرو ، همدم پروین ، چراغ روشن خواب جوانبختی

منم فرهاد

منم با مار و مورو خار و خس همدم
رفیق سالیان سنگ ، صبوری رنجبر ، فرهاد بی فریاد

بلی شیرین من شهزاده ارمن

تو اصلا باب دندان خدایان زرو زوری من بی زور و زر تا خسرو زرین کلاه مملکت مانده چه می‌گویم

بلی شیرین من شهزاده ارمن

خدا ناکرده گران گاه بزم و رزم شاهنشاهی نباشی تو ، چه سان شاه جهان آسوده در کار پر از دنباله ملت بیندیشد

بلی شیرین من شهزاده ارمن

پای از گلیم خویش نباید برد در قانون ساسانی،وگرنه چکمه دژخیم خواهد بود و کمتر حکم آزادی

بلی شیرین من شهزاده ارمن

کنارت را نمی‌خواهم وصالت را نمیخواهم
خیال مهربان تو مرا کافیست
تنت ارزانی صورت پرستان مدائن باد
منم فرهاد
منم فرهاد بی فریاد
منم فرهاد گم در یاد