«داریوش»؛ تنها نقطه تاریک کارنامه هادی حجازیفر
پایانِ سریال داریوش هیچ تناسبی با قسمت آغازین آن نداشت. سریالی به کارگردانی هادی حجازی فر و با همکاری تیمِ تولید سریال محبوب پوست شیر و البته تهیه کنندگیِ نوید محمودی، انتظار میرفت که بعد از مدتها بتواند جایِ خالیِ یک سریالِ همه چیز تمام را در شبکه نمایش خانگی پر کند ولی نشد آنچه که باید میشد. سریال داریوش به کارگردانی هادی حجازی فر با انتشار قسمت اول به شدت با توجه مخاطبان و همچنین منتقدان روبرو شد و بسیاری اعتقاد داشتند که ادامه روند داستان با همان قدرت قسمت اول میتواند زمینه انتشارِ جایگزینِ برحق سریال پوست شیر را فراهم کند ولی در ادامه هادی حجازی فر نشان داد آن گونه که در ساخت فیلم سینمایی موقعیت مهدی، تمامِ خود را در وسط میدان گذاشته بود، در ساخت سریال داریوش نتوانسته بود موفق عمل کند. سینمای ایران قبل از انقلاب اسلامی، سینمایی بزن بهادر و به اصطلاح قدیمیها، فیلم فارسی و کابارهای بود، سینمایی که در اکثر آثارش با تکیه بر ضرب شست و نوکِ تیزی و قمه و در ورژنی مِلوتر، جوانمردی خوش قد و بالا و لات و داشی مشتی، پایان بندی فیلمها را جوری برنامه ریزی میکردند که همه چیز به طرزی شگفت انگیز خوب به نظر برسد و به اصطلاح پایان خوشی را برای خوش آمد مخاطب رقم بزنند. این سینما با شروع انقلاب اسلامی منسوخ شد و دیگر در سینمای نوی ایران و رنسانس و تحول زیرساختی، خبری از قیصرها و فرمونها و رضا موتوری نبود و پایان خوش جای خود را به سینمایی معقول و تفکر محور داد. سینمایی که در آن امثال مهرجویی و کیارستمی و... با تغییر ذائقه مردم، نشان دادند که قرار نیست همواره فیلمی با استفاده از یک کاراکتر و اصطلاحا قدیس سازی، مخاطب را به سینماها بکشاند. در این مرحله گذار، سینمای ایران از دوران کاراکتر محور به دورانی وارد شد که علاوه بر کاراکتر، مسیر منطقی فیلمنامه و همچنین پایانی عقلانی برای آثار بیش از دیگر نکات مهم بود و کسی در پایان هر فیلم منتظر به هم رسیدن عاشق و معشوق و یا به دام افتادن خلافکار داستان نبود. بسیاری از مخاطبان جدی سینما تغییر رویه سینما را به فال نیک گرفتند و کم کم با ظهور کارگردانان نسل نوی سینمای ایران و ارائه آثاری درخور شأن فرهنگ ایرانی، به کلی ذائقه مردم از به اصطلاح فیلمفارسیها به سمت سینمای تفکر محور سوق داده شد و به زعم بسیاری از منتقدان و همچنین مخاطبان، یکی از تغییرات مثبت در صنعت سینمای کشور پس از انقلاب همین تغییر ذائقه مخاطب بود. چندین سال است که از آن روزهای سینمای قبل از انقلاب می گذرد و دیگر مخاطب نمیتواند با مضمونی مشابه فیلم فارسیهای قبل از انقلاب ارتباط برقرار کند و همین مساله باعث شده که دیگر کارگردانها سراغ فیلمنامههایی با پایه و اساس شخص محور بودن نروند و آثارشان را بیشتر بر پایه فیلمنامه قوی بنا کنند و همان را به مرحله تولید ببرند. با نگاهی اجمالی به آثاری که در بیست سال اخیر در سینماهای کشور به نمایش گذاشته شده کاملا میتوانیم متوجه شویم که سینمای فیلمفارسی به صورت کلی منسوخ شده و حتی تبعیت از آن سینما و قیصرسازیهای دوباره میتواند باعث پس زدن مخاطب شود و فیلم را مستقیم به سقوط نزدیک کند. مخاطب امروز باهوش شده و با عملیات تک نفره و به هم ریختن یک تنه کاباره و نزاع 10 برابر یک ، غریبه است و بیشتر علاقه دارد که دنیای واقعی را برای او به تصویر بکشند. همین بیست سال پیش بود که نوجوانان و جوانان اکثر فیلمها و آثاری را که در آن حرکات رزمی غالب داستان بود و فیلمهایی در ژانر اکشن را بیش از همه فیلمها میپسندیدند ولی با ظهور و بروز سینمای غرب و همچنین پیشرفت سینمای داخلی و انتشار فیلمهایی با مضمونتر و داستان محورتر، اکثر علاقمندان به آن ژانرها کوچ کردند و خود را در سینمای داستان محور غرق کردند. با این تفاسیر قطعاً بازگشت به آن زمان و ساخت فیلمهایی با درون مایه فیلمهای قبل از انقلاب نمیتواند در زمانه کنونی و در سینمای حال حاضر کشور، ایده خوبی باشد. هادی حجازی فر پس از بازی خوب در فیلم پوست شیر به و موقعیت مهدی به عنوان بازیگر و کارگردان قصد داشت این بار برای شبکه نمایش خانگی کار متفاوتی انجام دهد. از آنجا که فیلم پوست شیر تا حدودی میتواند فیلمی بر اساس کاراکتر محور بودن لقب بگیرد، داریوش را بسازد و با ترکیبی از تیم تولیدی سریال پوست شیر دوباره مانند سالهای نه چندان دور و روزهای پخش سریال پوست شیر، نبض بازار شبکه نمایش خانگی را در دست بگیرد. قسمت اول سریال داریوش خوب بود و امید میرفت که با ادامه روند داستان دلچسبتر پیش برود ولی هادی حجازی فر با تکیه بر پایه و اساسِ شخص محور بودن فیلمنامه داریوش، مسیر اصلی این سریال را به سمت و سوی فیلم فارسیهای قبل از انقلاب سوق داد. جایی که یک فرد سعی دارد با تکیه بر توانایی خود (که در فیلم فارسیهای زمان پهلوی این توانایی زور بازو بود) مشکلات خود را یکی یکی از میان بردارد و با حذف تمام مشکلات خود و خانواده اش را به ساحل خوشبختی برساند. حجازی فر با اینکه در داریوش سعی کرده بود با شکستن تصویرِ مقتدر خود در پوست شیر تصویر خود را در ذهن مخاطب تغییر بدهد و گامی جدید به سوی تصویرسازی بردارد، در کلیت کار نتوانسته بود تغییری جدی بدهد و حتی نوع لباس پوشیدن و نحوه راه رفتن و حتی میمیک صورتش گاهی اوقات به شدت به نعیمِ پوست شیر نزدیک بود و مخاطب شاید در بسیاری از سکانسها مقاربت را میان این دو کاراکتر احساس میکرد. هادی حجازی فر با اینکه سالهای کمی است در سینمای ایران به اسم و رسم رسیده ولی در همین چند سال اخیر آنقدر کارهای استخوان دار و درست حسابی را به سینما و نمایش خانگی عرضه کرده که در میان مردم جایگاه ویژهای دارد. بسیاری علاقه داشتند که سریال داریوش به دلیل حضور حجازی فر در مقام کارگردان به موفقیت برسد ولی به دلایلی که گفته شد، حجازی فر نتوانست رضایت مخاطبان را به دست بیاورد. پایان بندی سریال و فیلم از مواردی است که در سینمای ایران مغفول واقع شده است و عدهای به دلیل ناآگاهی از پایان بندی موقع نگارش فیلمنامه در ورطه نوشتار گرفتار میشوند و در پایان به دلیل اینکه وقت زیادی را برای نوشتار کلیت فیلمنامه صرف کردهاند، سعی میکنند به هر نحوی که شده پایان بندی را سرهم بندی کنند که قطعا رویه غلطی است. برخی از فیلمسازان بزرگ دنیا اعتقاد دارند همان روزی که فیلمنامه نویس اقدام به نگارش اولین خط فیلمنامه میکند باید پایان آن را نیز متصور باشد، یعنی همان روش خطی کلاسیک که بسیاری از فیلمسازان بزرگ به آن پایبند بودند. ابتدا، نقطه عطف و انتها، از مواردی است که قبل از نوشتار باید فیلمنامه نویس آنها را مد نظر داشته باشد. با گذر از روایت داریوش و خط داستانی آن که چنگی به دل نزد، قسمت آخر داریوش کار بد حجازی فر را تکمیل و آن را در نگاه مخاطب بدتر جلوه داد. پایانی کلیشهای با چاشنیِ بزن بهادریِ کاراکتر داریوش و نجات خانواده از مهلکهای جدی و ساخت اتوپیا، از مواردی است که میتواند شکست هادی حجازی فر در پروژه داریوش را کاملتر جلوه بدهد. حجازی فر با گام گذاردن در مسیر غلط و منسوخ شدهای قصد داشت شاید ادای دینی به سینمای فیلمفارسی قبل از انقلاب داشته باشد که خود را در این ورطه گیر انداخت. علی کلانتری