دیاری که دیگر جای زندگی در آن نیست!


تا دیروز صحبت از مخاطرات در کمین میراث ملموس و ناملموسی بود که هر ایرانی موظف در حراست و حفاظت از آن‌ها است تا تحت هیچ شرایطی اجازه ندهد خسارتی به آن‌ها وارد شود، زیرا قابل جبران نیست اما امروز بحث عوض شده و هر اصفهانی باید قبل از اعتنا به تعهداتی که دارد در فکر نجات خود از شهری باشد که دیگر جای زندگی کردن نیست! آنچه در این نقد ارائه می‌شود درآغاز شرح وظایف لاینفک مدیران و مسئولان کلان و تصمیم گیران نهایی پایتخت است که اگر نمی‌توانند درمانی دائمی و غیر مسکن موقتی برای آن پیدا کنند، حداقل از طرق مختلف محسوس و نامحسوس به اطلاع اهالی این کلان شهر برسانند چه خطراتی اقامت آنها را در اصفهان تهدید می‌کند تا وقتی دولت‌ها نتوانسته‌اند راه حلی برای پیشگیری و جبران در گذشته پیدا کنند، شاید امروز بخش خصوصی که همین شش میلیون جمعیت استان و دو و نیم میلیون نفر مردم اصفهان هستند با تفکر مشترک راه چاره‌ای برای برون رفت از بحران بیندیشند. اصفهان ساله‌است دیگر استان برخوردار نیست اما هنوز هم این برچست جعلی به آن چسبیده تا بانک‌هایش دومین میزان پس انداز کشوررا پس از پایتخت در خود جای دهند ولی تسهیلات مورد نیاز اهالی آن را به آسانی و در حد نیاز پرداخت نکنند! که در پایتخت و بعضی استانهای دیگر مشتریان بهتری دارد و شرایط مناسب‌تری را برای واسطه امر یعنی بانک‌ها فراهم می‌کند! تا درعوض رفاه وآسودگی روح و روان، هزینه‌هایی بس کلان از جمله بی آبی، آلودگی هوا، فرونشست زمین و هجوم بی‌امان مهاجران از دیگر استانها برای کار کردن در آن و بالطبع گرانی مسکن و اجاره بها و کمبود امکانات ایاب و ذهاب، مدرسه برای تحصیل و شغل مطمئن جهت جوانان را به همراه داشته باشد تا برای دیگران مدینه فاضله و جهت اهالی بومی آن سخت و غیر قابل تحمل شود. شروع این اتفاق زمانی در پنجاه و پنج سال پیش بود که کارخانه ذوب آهن در بافت حاصل خیز و پر آب حاشیه زاینده رود احداث شد تا کشاورزان و برنج کاران منطقه ابزار کشت و زرع را کنار بگذارند و لباس کارگری این صنعت را به تن کنند و لنجانات اولین منطقه فدا شده بواسطه نابودی قسمتی از اکوسیستم استان باشد ؛ اگرچه در ادامه این اشتباه فاحش صنایع دیگری که جایگاه اصلیشان این محدوده از اصفهان نبود، مسئله را از مشکل به چالش و در ادامه به بحران کشاندند و ایجاد صنعت فولاد مبارکه نیز میخ آخر را به تابوت پایتخت فرهنگ وتمدن کوبید. حالا دیگر اصفهان را نمی‌توان نیمی از جهان و بهشت کشور نام نهاد بلکه به یک کارخانه گسترده و عظیم از صنایع متعدد و متنوع آلوده کننده و مخرب از هر نظر برای محیط زیست تبدیل شده تا هیچکس نتواند ناجیش باشد زیرا آنچه تا امروز اتفاق افتاده حاکی از خسارات ملموس به زیر ساخت‌های اکوسیستمی آن است در حالیکه خطرات ناملموس و پنهان بزرگتری اهالی و وسعت آن را تهدید می‌کند. سه‌شنبه هفته گذشته یعنی هشتم آبان ماه ، سردار جلالی فرمانده پدافند غیرعامل کشور در یک نشست رسانه ملی استان پیرامون این گونه خطرات بالقوه و بالفعل به تفصیل سخن گفت که طی چند دهه گذشته اقداماتی نابجا در محدوده کلان شهر اصفهان وحواشی آن انجام شده که هیچ کدام برای اکو سیستم منطقه مفید نبوده است. چالش این استان تنها ذوب آهن، فولاد مبارکه، نیروگاه‌های فسیلی توانیر، پالایشگاه و دیگر صنایع ریز و درشت در شهرک‌های صنعتی و پراکنده و متعدد نیست بلکه از همه مهمتر که به بوته فراموشی سپرده شده، پترو شیمی یا همان صنایع شیمیایی ایران و واحدهای وابسته و پراکنده در گوشه و کنار استان است و اولین و قدیمی‌ترین پایگاه تأسیسات انرژی اتمی که میتوان با اهمیت‌تر ازهمه این‌ها فرض شود. با وجود این همه مخاطرات اما هنوزهیچ دستگاهی به حداقل‌های مطالباتی جامعه توجهی نداشته تا به اطلاع رسانی نرم بپردازد و حتی صدا و سیما هم تا امروز پا پیش نگذاشته که به آموزش مردم بپردازد تا اگر حادثه‌ای رخ داد آمادگی لازم را برای چگونگی مقابله با آن داشته باشند، شاید این مسئله با اهمیت را بتوان مهمترین اولویت استاندار جدید به حساب آورد تا به جای سروکله زدن با وام خواهان و مطالبه گران و اتلاف بیهوده وقت، نشستی حساس با فرمانده پدافند غیرعامل کشور داشته باشد و ضمن ترتیب دادن برگزاری جلسات آموزشی برای همه اهالی استان؛ بار این نگرانی‌های آینده را بکاهد.که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور، سازمانی با عنوان دفاع غیر نظامی مسئولیت اینگونه امور را به عهده داشت اما بعد از انقلاب، علاوه بر ستاد پدافند غیرعامل تشکیلاتی هم به نام ستاد بحران تحت نظر مدیران کل در هر استانداری ایجاد تا ضمن موازی کاری با یکدیگر ضرب المثل« ماما که دوتا شود سر بچه کچ خواهد شد» تکرار گردد! حسن روانشید - روزنامه‌نگار پیشکسوت



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

متن زیبا برای شب یلدا با جملات بسیار زیبا و دلنشین