سکته مرگبار پس از عفو
سال ۹۱ گزارش درگیری مرگباری در یکی از شهرهای غربی کشور به پلیس اعلام شد. به دنبال اعلام این خبر، تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شده و با جسد پسر جوانی به نام بهروز داخل خانه مواجه شدند. یکی از دوستان مقتول به مأموران گفت: پسری به نام شایان که از دوستان مقتول بود، او را کشت و فرار کرد. مدتی قبل شایان دستگاه بازیش را به بهروز قرض داده بود، اما بهروز هر بار به بهانهای دستگاه را پس نمیداد. روز حادثه داخل خانه بهروز در حال بازی بودیم که شایان آمد و سراغ دستگاهش را گرفت. ناگهان دعوا بالا گرفت و شایان با گلدانی که آنجا بود محکم به سر بهروز زد. مقتول که خونین روی زمین افتاد، شایان ترسید و متواری شد. با شناسایی هویت عامل جنایت، تحقیقات پلیسی برای دستگیری متهم آغاز شد. اما ۲۴ ساعت از این جنایت نگذشته بود که شایان با پای خود به کلانتری رفت و تسلیم شد. با اعتراف متهم و تکمیل تحقیقات، پرونده به دادگاه کیفری فرستاده شد و قضات دادگاه کیفری باتوجه به درخواست اولیای دم برای اشد مجازات، حکم قصاص متهم را صادر کردند. با تأیید این حکم در دیوان عالی کشور، پرونده شایان برای اجرای حکم به دادسرای محل جنایت ارسال شد و شایان صبح یکی از روزهای زمستان سال ۱۴۰۰ پای چوبه دار رفت. پسر جوان وقتی در یکقدمی چوبه دار بود، خواست برای آخرینبار با خانواده مقتول صحبت کند. او زمانی که مقابل اولیای دم قرار گرفت، گفت: من به شدت پشیمانم. ما دوستان صمیمی بودیم. ۹ سال است شب و روزم با عذاب وجدان گذشته و هنوز نتوانستهام با مرگ بهروز کنار بیایم. در تمام این مدت سعی کردم کارهای نیکوکارانه در زندان انجام دهم و به کسانی که سواد کمی دارند آموزش بدهم و ثوابش را نثار روح بهروز کنم. من بارها به خانه شما آمدهام و مادر بهروز حق مادری بر گردن من دارد. با صحبتهای پسر جوان، مادر مقتول که از بچگی او را میشناخت و دلش نمیخواست مادر دیگری مانند او داغدار شود، از قصاص شایان پای چوبه دار گذشت کرد. پدر بهروز نیز حق خود را بخشید و بدینترتیب شایان از قصاص رهایی یافت. اما اولیای دم شرطی برای بخشش داشتند، آنها از شایان دیه میخواستند تا آن را خرج امور خیریه کنند. با پذیرش این شرط از سوی پسر جوان، خانواده شایان که از نظر مالی شرایط خوبی نداشتند، برای تأمین دیه به سراغ خیرین رفتند. آنها موفق شدند قسمتی از پول دیه را به کمک خیرین فراهم کنند، اما بخش دیگر آن را با قرض و فروختن خانه و داراییهایشان تهیه کردند و درنهایت شایان از زندان آزاد شد. پسر جوان پس از آزادی وقتی نزد خانوادهاش برگشت، با دیدن وضعیت زندگی آنها و اینکه پدر و مادرش با فروش خانه خود چه زندگی سختی را متحمل میشوند، دچار عذاب وجدان مضاعفی شد. وقتی متوجه شد به خاطر یک لحظه اشتباه و عصبانیت او زندگی خانوادهاش را هم نابود کرده و پدر و مادرش در سن پیری آواره و بیخانمان شدهاند، بسیار ناراحت شد. شایان که هنوز با عذاب وجدان قتل صمیمیترین دوستش کنار نیامده بود و هر شب خواب صحنه جنایت را میدید، زمانی که به راز بدهی کلان خانوادهاش به خاطر تهیه دیه پی برد، ناگهان در یکی از شبهای پاییز در خواب سکته کرد و جان باخت.