دمای اتاق


دمای اتاق

از متن کتاب: روی صندلی گهواره ای نشسته بودم و شیشه شیر عصرانه باگ شش ماهه مان را گذاشته بودم دهانش. پتی سر کار بود. پرده کرکره ها را تا نصفه کشیده بودم پایین. آفتاب پارچه سفت و سختشان را همرنگ پیراشکی های...

از متن کتاب:
روی صندلی گهواره ای نشسته بودم و شیشه شیر عصرانه باگ شش ماهه مان را گذاشته بودم دهانش. پتی سر کار بود. پرده کرکره ها را تا نصفه کشیده بودم پایین. آفتاب پارچه سفت و سختشان را همرنگ پیراشکی های درخشان برشته و چرب و چیلی کرده بود. هنوز هم ردّ طولی یکی از نوار چسبهایی که پارسال با کلی هیجان و از ترس طوفانی که اتفاقاً هیچ وقت هم خبری ازش نشد روی یکیشان مانده؛ زیرش، روی طاقچه، تیوب فلزی پماد ضد قارچ جا خوش کرده، ته مچاله اش مثل دم کردم لوله شده، هنوز هم نوار پیچ داروخانه از اطلاعات تایپ شده بالاتنه اش نکنده و آن قدر زیر آفتاب مانده که ریخت همیشه بی روح نام داروسازش هیجان انگیز و عجیب به چشم می آید: «دکتر ممتاز». تمام آن سایه ها، حلقه هایی که گویا دور نخهای بادبادکی معمول پیچیده بودند و آن تکه های هلالی افقی دوردست که برای پژوهشهای آینده در نظر گرفته شده اند: بخشی از یک مخزن آب، یک تکه بخار سفید خیره کننده که داشت از توی یکی از آن سه تا دودکش لکوموتیو آن ور آبهای جایی مثل چارلز تاون رد می شد و یک هواکش گرد مانند گردان که بالای ساختمان مسکونی دوازده طبقه چند تا آدم پیرو پاتال در کوئینسی شمالی جا خوش کرده که تورفتگی ها و قناسی هایش یک جور نور پر از گردهای خاکستری را به سمتی که نشسته بودم می تاباند...


مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!