بلندیهای ماچوپیچو
از متن کتاب: از هوا به هوا ، چونان توری تهی، از خیابان ها و فضای خالی گذر کردم، در تاجگذاری خزانی، سرخوشانه آمدم، و عشقی بیکران - میان بهار و خوشه های گندم - در دستپوتی افتان مارا، چونان انگشت بلند ماه،...
از متن کتاب:
از هوا به هوا ، چونان توری تهی،
از خیابان ها و فضای خالی گذر کردم،
در تاجگذاری خزانی، سرخوشانه آمدم،
و عشقی بیکران - میان بهار و خوشه های گندم -
در دستپوتی افتان
مارا، چونان انگشت بلند ماه، هبه شد
(روزهای زندگی، پرتوهای ناموزون کالبدهاشان، پولادهای فرو خفته در ترشی سکوت،
شب تا واپسین گرده
بر زفاف گیاهان زاد و بوم یورش آورد.)
کسی درمیان ویولن ها منتظر من بود
تا مرا با جهانی چونان برجی مدفون،
که لایه های برگ فراخنای مارپیچی اش را پوشانده بود
آشنا کند...
از هوا به هوا ، چونان توری تهی،
از خیابان ها و فضای خالی گذر کردم،
در تاجگذاری خزانی، سرخوشانه آمدم،
و عشقی بیکران - میان بهار و خوشه های گندم -
در دستپوتی افتان
مارا، چونان انگشت بلند ماه، هبه شد
(روزهای زندگی، پرتوهای ناموزون کالبدهاشان، پولادهای فرو خفته در ترشی سکوت،
شب تا واپسین گرده
بر زفاف گیاهان زاد و بوم یورش آورد.)
کسی درمیان ویولن ها منتظر من بود
تا مرا با جهانی چونان برجی مدفون،
که لایه های برگ فراخنای مارپیچی اش را پوشانده بود
آشنا کند...