خواب عشق، آخرین خواب صادق هدایت (فیلم نامه)
از متن کتاب: صحنه نخست؛ روز - بیرونی ایستگاه متروکه ی قطار در حومه ی پاریس این صحنه رنگی است. ایستگاه قطار متروکه است و ساختمان آن ویرانه و ریلهای آهن زنگ خورده و علفهای خودرو از میان تراورس ها سردوانده...
از متن کتاب:
صحنه نخست؛
روز - بیرونی
ایستگاه متروکه ی قطار در حومه ی پاریس
این صحنه رنگی است.
ایستگاه قطار متروکه است و ساختمان آن ویرانه و ریلهای آهن زنگ خورده و علفهای خودرو از میان تراورس ها سردوانده اند. واگنهای فرسوده و از کارافتاده در ایستگاه دیده می شوند. بر سکوی قطار هدایت که با چمدانی در انتظار رسیدن قطار است، ساعتش را نگاه می کند و ریلهای فرسوده را او برگشته و روی نیمکت چوبی نیمه شکسته ی کنار ساختمان می نشیند. از چمدانش دفترچه ای را بیرون آورده چیزی می نویسد.
جغدی که بر پنجره ی دفتر راه آهن نشسته است. فریادی می کشد. هدایت روی برگردانده و جغد را نگاه می کند. آن گاه برخاسته و قدم زنان دور دست را می نگرد. شاید قطاری سر رسد. به ساعتش چشم می دوزد.
جغد جیغی میکشد و پرواز کنان دور می شود. اما هدایت نگاهش به امتداد ریلهای زنگ خورده است. خنده ی زنی از درون ساختمان به گوش می رسد...
صحنه نخست؛
روز - بیرونی
ایستگاه متروکه ی قطار در حومه ی پاریس
این صحنه رنگی است.
ایستگاه قطار متروکه است و ساختمان آن ویرانه و ریلهای آهن زنگ خورده و علفهای خودرو از میان تراورس ها سردوانده اند. واگنهای فرسوده و از کارافتاده در ایستگاه دیده می شوند. بر سکوی قطار هدایت که با چمدانی در انتظار رسیدن قطار است، ساعتش را نگاه می کند و ریلهای فرسوده را او برگشته و روی نیمکت چوبی نیمه شکسته ی کنار ساختمان می نشیند. از چمدانش دفترچه ای را بیرون آورده چیزی می نویسد.
جغدی که بر پنجره ی دفتر راه آهن نشسته است. فریادی می کشد. هدایت روی برگردانده و جغد را نگاه می کند. آن گاه برخاسته و قدم زنان دور دست را می نگرد. شاید قطاری سر رسد. به ساعتش چشم می دوزد.
جغد جیغی میکشد و پرواز کنان دور می شود. اما هدایت نگاهش به امتداد ریلهای زنگ خورده است. خنده ی زنی از درون ساختمان به گوش می رسد...