نقاشی یادگاری مرد معتاد با چاقو روی دستان همسرش
روی دستهایش جای چاقو بود، گریه میکرد و میگفت: جای سالم در بدنم نیست، همسرم معتاد است و به یاد ندارم که یک روز هم سرکار رفته باشد. آرزو دارم زنگ خانه را بزنند و با او کار داشته باشند تا بتوانم خانه را جارو کنم، چرا که همواره بساطش وسط خانه پهن است.
مریم در ادامه صحبتهایش گفت: شوهرم مردی بد دل است که هرچند وقت یک بار به جرم فروش مواد مخدر زندانی میشود. وقتی به ملاقاتش میروم، تیر تهمتهایش بر من روانه میشود و وقتی نمیروم بهانه بیشتری برای کتک زدن به او میدهم.
وی با بیان اینکه خودم پادویی میکنم و امور بانکی افرادی را که وقت رفتن به بانک را ندارند، انجام میدهم، گفت: با این کار تنها خرج تحصیل فرزندانم را به دست میآورم و روزگارمان از طریق مواد فروشی شوهرم سپری میشود. تمام عمر به خاطر فرزندانم با این مرد زندگی کردم. پسرم در حال حاضر سیگار میکشد، دختر بزرگم با یک بچه سر راهی روی دستم مانده و دختر کوچکم هم، هم پای پدرش مواد مصرف میکند، گویی تمام عمرم بیهوده بوده است.
پس از این گفتگو ذهنم به سختی مشغول شد. سری به دادگاههای خانواده زدم تا از سرنوشت زنانی که مورد خشونت قرار میگیرند باخبر شوم.
دادگاه پر بود از زنانی که سعی میکردند با دستهایشان جلوی کبودی صورتشان را بگیرند تا کمتر خجالت بکشند، دستانی که کبودی آن راوی حکایتی دیرینه از ستمی بود که سالها و قرنهاست بر زنان میرود و همچنان متأسفانه معضل جدی جوامع بشری است.
شاید دور از واقعیت نباشد که بگویم زنان از بدو تولد محکوم به دنیا میآیند؛ دخترانی که به جرم دختر بودن بار مراقبت از بقیه فرزندان را به دوش میکشند و وقتی به سن جوانی میرسند تازه باید سلطه خشونت آمیز همان برادرانی را تحمل کنند که به نوعی دست پرورده خودشان هستند.
همین دختران با ازدواج وارد فاز جدیدی از خشونت و اجحاف میشوند که همسرانشان به هر طریقی خود را صاحب اختیار او میدانند، مردانی که از خشونتهای زبانی و رفتاری گرفته تا ضرب و شتم خود را محق میدانند.
این طیف خشونت علیه زنان با اندکی تفاوت یک پدیده جهانی است. بخش اعظمی از تحقیقات نشان میدهد که در وقوع خشونت علیه زنان تفاوتهایی وجود دارد که ناشی از عوامل فرهنگی منحصر به فرد هستند، لذا تفاوت در فرهنگ سبب به وجود آمدن تفاوت در نگرش نسبت به خشونت علیه زنان شده است. شاید اگر زنی در جوامع متمدن سخنان توهین آمیز را خشونت علیه خود قلمداد کند، در جوامع دیگر این موضوع کاملا یک امر روزانه و طبیعی است و زنان در جامعه ضرب و شتم را اوج خشونت علیه خود میدانند.
اما وقتی میبینم در جوامع سنتی هند وقتی مرد خانواده به هر دلیلی فوت میکند، همسر او نیز باید در کنارش دفن شود. این موضوع میتواند مرزهای خشونت را تا سر حد امکان جابجا کرده و به یک تراژدی هراس انگیز تبدیل کند.
فارغ از این طیف وسیع و تعریف متفاوت خشونت در جوامع مختلف در مفهوم عام باید گفت: زنان به شیوههای مختلف چه در محیط خصوصی و چه در محیط عمومی مورد خشونت قرار میگیرند و متأسفانه با توجه به پیامدهای جبران ناپذیر خشونت هم برای جوامع و هم برای زنان، این مسئله چندان مورد توجه دولتها قرار نگرفته است.
یافتههای پژوهشی نشان دهنده آن است که مشارکت اجتماعی زنان و دلبستگیهای خانوادگی خشونت علیه زنان را کاهش میدهد. این یک واقعیت غیرقابل انکار است که زنی که پایگاههای اقتصادی خود را رها میکند و وارد پیوند زناشویی میشود به مراتب در خطر بیشتر خشونت قرار دارد، بر همین اساس میتوان گفت: زنان خانهداری که استقلال مالی ندارند، در جوامعی مانند ایران به شدت مورد انواع خشونتها هستند، خشونتهایی مانند مزاحمتهای مختلف از طرف جامعه و خشونتهای پنهانی که از سوی همسرشان در خانه بر آنها تحمیل میشود.
در واقع زنان وابسته به شوهر وقتی به این نتیجه میرسند که حمایت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ندارند، به خود تلقین میکنند که زندگی آنها همین است.
این دور باطل باعث میشود که بخش اعظم جامعه را زنانی تشکیل دهند که هیچ از خود و حقوقشان نمیدانند و زن خوب بودن را در کدبانو بودن، شستن، پختن و بچهداری بدانند و اوج زنانگی خود را در خدمت همسر بودن نشان میدهد.
بر اساس آمارهای منتشر شده زنانی که از جانب همسرانشان مورد انواع خشونتهای جسمی، روحی، اقتصادی و حتی جنسی قرار میگیرند 5 برابر بیشتر از سایر زنان در معرض آسیبهای روانی و خطر خودکشی و 6 برابر بیشتر در معرض اختلالات روانی قرار دارند، زنانی که به این مرحله میرسند در واقع درماندگی مطلق را تجربه میکنند و روانشناسان به این وضعیت زنان درماندگی اکتسابی میگویند و از همه بدتر اینکه این گونه زنان به خود لقب زن سازگار و زن صبور میدهند.
آمارهای یک پژوهش ملی نشان میدهد که 66 درصد زنان ایرانی از اول زندگی مشترکشان تاکنون حداقل 2 بار مورد خشونت قرار گرفتند، با این حال میزان و انواع خشونت خانگی در استانهای مختلف ایران از تنوع و تفاوتهای زیاد و معناداری برخوردار است. یافتههای محققان در ارتباط با عوامل موثر بر خشونت خانگی نشان میدهد زنان بیسواد بیشترین و زنان دارای فوق دیپلم و لیسانس در کشور کمترین خشونت را از اول زندگی خود تجربه کردهاند.
بر این اساس میزان تأثیر سن و همچنین شاغل و یا غیرشاغل بودن زن بر خشونت خانگی علیه زنان، تنوع و تفاوتهای قابل توجهی دارد. بر اساس آمار زنان 55 تا 59 سال بالاترین و زنان 20 تا 24 سال پایینترین میزان خشونت را در زندگی خود داشتهاند.
زنان غیرشاغل نیز بیشتر و زنان شاغل کمترین خشونت را تجربه کردهاند. نتایج مطالعات توصیفی نشان میدهد که 28 درصد از قربانیان خشونت خانگی در کشور شاغل و 71 درصد غیرشاغل بودند. همچنین مشخص شد که هرچه مدت زناشویی افزایش مییابد، دفعات ضرب و شتم شوهر و میزان مدارا با خشونت خانگی افزایش مییابد. این پژوهشها نشان میدهد که تعداد دفعههای ضرب و شتم شوهر با تعداد فرزندان ارتباط مستقیم دارد و هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد، خشونت جسمی علیه زنان هم بیشتر میشود. پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی، میزان تأثیر شغل، درآمد ماهیانه خانوار، زبان مادری و محل بزرگ شدن را در خشونت خانگی مورد ارزیابی قرار داده است که روشن شد ارتباط معناداری بین آنها وجود دارد.
به این ترتیب که کارگران کشاورزی از اول زندگی مشترک تاکنون بیشترین و کارمندان و متخصصان عالی رتبه کمترین خشونت را علیه همسران خود انجام دادند. در هر صورت باید گفت: زنانی که نقشها و کلیشههای جنسیتی و سلطه مردانه را پذیرفتهاند، نسبت به زنانی که این کلیشهها را نمیپذیرند و در برابر این کلیشهها مقاومت نشان میدهند، خشونت کمتری را از سوی شوهران خود متحمل شدهاند.
از این رو هرچه میزان پایبندی زنان به نقشهای جنسیتی بیشتر باشد، از میزان خشونت نسبت به این زنان کاسته خواهد شد. پدیده زنان آسیب دیده این روزها زیاد از ما دور نیست و نیازی نیست برای دیدن و گفتگو با یک زن آسیب دیده به جستجوهای طولانی پرداخت، مادر، خواهر، همسر و دخترمان به نوعی مورد خشونت قرار گرفتند و آسیبهای برخی از آنان چنان عمیق و ریشه دار است که بدون آن که خودشان خبر داشته باشند در دست زنان آسیب دیده قرار میگیرند.
لازم به ذکر است؛ خشونت علیه زنان تنها از طرف شوهران معتاد و یا بیسواد نیست، بلکه این پدیده در افرادی که دارای سطح علمی بالایی هستند نیز با درصد کمتری دیده میشود.
امید است تا با اصلاح قوانین حمایت از زنان، حقوق آنان بیشتر محترم شمرده شود و امکان یک زندگی شرافتمند برای همه دختران این سرزمین و مادران فردا فراهم شود.