صدا، آواز، آوار


صدا، آواز، آوار

خانه‌ها را می‌بینم کودکان را می‌بینم مادرها را می‌بینم و آواز در گلویم به رنگ جیغ... صدا در گلویم می‌شکند کودکان را می‌بینم خانه‌ها را می‌بینم و مادرها را آواز خونین می‌شود و صدا...شاعر:زهرا مرشدی زاد

خانه‌ها را می‌بینم
کودکان را می‌بینم
مادرها را می‌بینم
و آواز در گلویم
به رنگ جیغ...

صدا در گلویم می‌شکند
کودکان را می‌بینم
خانه‌ها را می‌بینم
و مادرها را
آواز خونین می‌شود
و صدا...

کودکان خسته
با دست‌های کوچکشان
در سر هر کوچه
محبت را
احساس را
و نگاه را گدایی می‌کنند
خانه‌ها
با پنجره‌های خالی
و سفره‌های خالی‌تر
آسمان پر ستاره را نگران اند
و مادرها...
آه مادرها

آواز سرخ رنگ بر سرم آوار می‌شود
صدا در خوابگاه سینه‌ام
آرام آرام در بستر خواب خود فرو می‌رود
و نگاه می‌کنم
به کودکان
به مادرها
و به خانه‌ها



مجرم همان ت، میم بود