نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر


کرمان – استاد علی احمدی آخرین آهنگر شهر کرمان است که با عرق جبین و اراده ای آهنین در سن 70 سالگی پشت کوره زغالی می نشیند با ضربات چکش آهن را نرم می کند و نان حلال در می آورد.

خبرگزاری مهر – گروه استان ها: این روزها اوضاع اقتصادی به گونه ایست که رسانه ها مملو از خبرهای مربوط به احتکار و فعالیت مفسدان اقتصادی و اختلاس شده است، در حالیکه برخی سعی می کنند با پول حرام یک شبه بار خود را ببندند و در این میان حق میلیون ها نفر را زیر پا بگذارند و زندگی بسیاری از مردم را به خاک سیاه بنشانند اما در یکی از راسته بازارهای کرمان در گوشه یک حجره دود گرفته یک مرد با خاک سیاه لقمه حلال در می آورد و سر سفره خانواده اش می گذارد.

عقربه ساعت روی عدد هفت است و سرمای صبح کمی آزار دهنده است، وارد بازار قلعه محمود می شوم، بازاری که بسیاری از کسبه اش به مرور آن را ترک کرده اند به سمت چهار سوق قدم بر می دارم و به جز صدای مداوم برخورد کفشم با سنگ پوش قدیمی ترین بازار کرمان شاهد رفت و آمد ساکنان محله قلعه محمود هم هستم که اکثرا سالمند هستند و نانی در دست به سمت خانه شان می روند.

نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر

پول حلال برکت زندگی ام است

کمی جلو تر کم کم صدای چکش استاد علی به گوش می رسد، حجره ای کوچک که طول و عرضش به زحمت چهار متر طول و سه متر عرض دارد در میانه حجره یک کوره از سنگ و گل بنا شده و آتشی در دل کوره در حال زوزه کشیدن است. علی آقا در حال تمیز کردن اطراف کوره برای نرم کردن آتش و کوبیدن پتک بر سندان وسط مغازه است.

اطرافش پر از میخ و کولان و بیل و کلنگ و انواع آهن آلات است، خودم را معرفی می کنم، عرق پیشانی اش را خشک می کند و ماسکی که مناع ورود زغالسنگ و دود به ریه اش می شود را برمی دارد و لبخندش هویدا می شود.

با آغوش باز پذیرای من می شود و چند عکس از مغازه اش می گیرم که همه اش زیبایی و حسرتی است که با به یاد آوردن غوغای میانه بازار و احتکار و ... به دلم می نشیند.

نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر

مگر می شود در این وانفسا مردی چشم بر سود جویی های برخی ببندد و صبح ها با یک یا علی کرکره مغازه اش را بالا بزند و با چکش و آتش و آهن پول در بیاورد.

پای حرفهای علی آقا می نشینم؛ می گوید: حدود ۷۰ سال قبل وقتی کودکی سه ساله بودم پدرم برای شاگردی من را دست استاد آهنگر سپرد از آن زمان در سرمای و گرما پای کوره نشستم و کارم ساخت وسایلی بود که مردم نیاز داشتند. روزگار خوب بود اما با صنعتی شدن زندگی مردم رفته رفته مراجعه مردم به ما کمتر شد.

استاد علی احمدی می گوید: هنوز هم مردم برای ساخت وسایل مورد نیازشان به ما مراجعه می کنند اما اکثرا روستایی و کشاورز هستند و برای ساخت بیل و کلنگ و یا وسایل فلزی که دیگر در بازار پیدا نمی شود اینجا می آیند.

نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر

استاد آهنگر خدا رو شکر می کند و می گوید: من و شریکم این کوره را وسط حجره ساخته ایم و صبح ها روشن می کنیم خدا هم روزی ما را می رساند و الحمدالله هر دو ما زندگی خوبی داریم و پول حلال سر سفره خانه هایمان می بریم.

من و شریکم این کوره را وسط حجره ساخته ایم و صبح ها روشن می کنیم خدا هم روزی ما را می رساند و الحمدالله هر دو ما زندگی خوبی داریم

استاد علی آهی می کشد و می گوید: هیچ کس و هیچ نهادی از ما حمایت نمی کند نه میراث فرهنگی سراغ ما آمده و نه اداره صنعت، متاسفانه بیمه نیستیم و هزینه های زندگی و درمان زیاد است به دلیل اینکه در گذشته بیمه نبودیم بازنشسته هم نمی شویم و برای گذران زندگی تا آخرین نفسی که داریم باید کار کنیم.

وی ادامه داد: شاگرد ندارم و جوانان متاسفانه رغبتی به کارهای سخت نشان نمی دهند من هستم و شریکم که با یکدیگر کار می کنیم و خدا هم رحمت خود را نصیب ما می کند و هر روز مشتری های خاص خودمان را داریم.

نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر

وی می گوید: فرزندان ما هر کدام به دنبال کارهای اداری رفته اند و دیگر کسی سراغ کارهایی از این دست نمی آید اما آماده هستم اگر کسی راغب بود این حرفه را به او آموزش دهم.

فرزندان ما هر کدام به دنبال کارهای اداری رفته اند و دیگر کسی سراغ کارهایی از این دست نمی آید اما آماده هستم اگر کسی راغب بود این حرفه را به او آموزش دهم

علی آهنگر می گوید: من اعتقاد زیادی به نان حلال و عرقی دارم که از پیشانی من می ریزد و ۷۰ سال زندگی خود را با اعتقاد به روزی که روزانه خدا سر سفره ام می گذارند گذرانده ام و هر روز برکت این نان بیشتر شده است.

وقتی از استاد علی احمدی در خصوص شرایط امروز می پرسم می گوید: به تو که جوان هستی و به بقیه جوانان فقط یک حرف دارم. نانی که از خراب کردن زندگی مردم در می آید و پشت ان هزاران اه است نمیتواند در زندگی شما برکشت کند. اینکه یک نفر دنبال دلال فروشی می رود و یکی طلا می خرد و در خانه انبار می کند و برخی هم ارزاق اساسی را در خانه ها انبار می کنند یعنی به خدا توکل ندارند.

وی می گوید: در فرهنگ اسلامی - ایرانی ما باید با کار و تلاش شبانه روزی باعث قوت قلب اطرافیان شویم و دست به دست هم بدهیم و سختی ها را پشت سربگذاریم و اجازه ندهیم ضحاک های زمان موجب ضربه زدن به کشور شوند.

همکار علی آقا برای آوردن زغال کوره از حجره خارج می شود، بیرون مغازه سکوت محض است بازاری بزرگ که از صدها حجره اش که سالها تعطیل شده اند چند ده مغازه هنوز باز است که اکثرا هم استاد کارانی هستند که آخرین مردان از نسل خودشان در هر حرفه و کسب و کار هستند. بازار سوت و کور است اما چند متر آن سو تر برخی در اندیشه سوداگری در بازار دلار و طلا و ارزاق ضروری مردم هستند و این داستان ادامه دارد.


خبرگزاری مهر – گروه استان ها: این روزها اوضاع اقتصادی به گونه ایست که رسانه ها مملو از خبرهای مربوط به احتکار و فعالیت مفسدان اقتصادی و اختلاس شده است، در حالیکه برخی سعی می کنند با پول حرام یک شبه بار خود را ببندند و در این میان حق میلیون ها نفر را زیر پا بگذارند و زندگی بسیاری از مردم را به خاک سیاه بنشانند اما در یکی از راسته بازارهای کرمان در گوشه یک حجره دود گرفته یک مرد با خاک سیاه لقمه حلال در می آورد و سر سفره خانواده اش می گذارد.

عقربه ساعت روی عدد هفت است و سرمای صبح کمی آزار دهنده است، وارد بازار قلعه محمود می شوم، بازاری که بسیاری از کسبه اش به مرور آن را ترک کرده اند به سمت چهار سوق قدم بر می دارم و به جز صدای مداوم برخورد کفشم با سنگ پوش قدیمی ترین بازار کرمان شاهد رفت و آمد ساکنان محله قلعه محمود هم هستم که اکثرا سالمند هستند و نانی در دست به سمت خانه شان می روند.

نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر

پول حلال برکت زندگی ام است

کمی جلو تر کم کم صدای چکش استاد علی به گوش می رسد، حجره ای کوچک که طول و عرضش به زحمت چهار متر طول و سه متر عرض دارد در میانه حجره یک کوره از سنگ و گل بنا شده و آتشی در دل کوره در حال زوزه کشیدن است. علی آقا در حال تمیز کردن اطراف کوره برای نرم کردن آتش و کوبیدن پتک بر سندان وسط مغازه است.

اطرافش پر از میخ و کولان و بیل و کلنگ و انواع آهن آلات است، خودم را معرفی می کنم، عرق پیشانی اش را خشک می کند و ماسکی که مناع ورود زغالسنگ و دود به ریه اش می شود را برمی دارد و لبخندش هویدا می شود.

با آغوش باز پذیرای من می شود و چند عکس از مغازه اش می گیرم که همه اش زیبایی و حسرتی است که با به یاد آوردن غوغای میانه بازار و احتکار و ... به دلم می نشیند.

نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر

مگر می شود در این وانفسا مردی چشم بر سود جویی های برخی ببندد و صبح ها با یک یا علی کرکره مغازه اش را بالا بزند و با چکش و آتش و آهن پول در بیاورد.

پای حرفهای علی آقا می نشینم؛ می گوید: حدود ۷۰ سال قبل وقتی کودکی سه ساله بودم پدرم برای شاگردی من را دست استاد آهنگر سپرد از آن زمان در سرمای و گرما پای کوره نشستم و کارم ساخت وسایلی بود که مردم نیاز داشتند. روزگار خوب بود اما با صنعتی شدن زندگی مردم رفته رفته مراجعه مردم به ما کمتر شد.

استاد علی احمدی می گوید: هنوز هم مردم برای ساخت وسایل مورد نیازشان به ما مراجعه می کنند اما اکثرا روستایی و کشاورز هستند و برای ساخت بیل و کلنگ و یا وسایل فلزی که دیگر در بازار پیدا نمی شود اینجا می آیند.

نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر

استاد آهنگر خدا رو شکر می کند و می گوید: من و شریکم این کوره را وسط حجره ساخته ایم و صبح ها روشن می کنیم خدا هم روزی ما را می رساند و الحمدالله هر دو ما زندگی خوبی داریم و پول حلال سر سفره خانه هایمان می بریم.

من و شریکم این کوره را وسط حجره ساخته ایم و صبح ها روشن می کنیم خدا هم روزی ما را می رساند و الحمدالله هر دو ما زندگی خوبی داریم

استاد علی آهی می کشد و می گوید: هیچ کس و هیچ نهادی از ما حمایت نمی کند نه میراث فرهنگی سراغ ما آمده و نه اداره صنعت، متاسفانه بیمه نیستیم و هزینه های زندگی و درمان زیاد است به دلیل اینکه در گذشته بیمه نبودیم بازنشسته هم نمی شویم و برای گذران زندگی تا آخرین نفسی که داریم باید کار کنیم.

وی ادامه داد: شاگرد ندارم و جوانان متاسفانه رغبتی به کارهای سخت نشان نمی دهند من هستم و شریکم که با یکدیگر کار می کنیم و خدا هم رحمت خود را نصیب ما می کند و هر روز مشتری های خاص خودمان را داریم.

نان حلال با چکش آهنین از کوره سوزان درمی آید/ آخرین چکش های آهنگر

وی می گوید: فرزندان ما هر کدام به دنبال کارهای اداری رفته اند و دیگر کسی سراغ کارهایی از این دست نمی آید اما آماده هستم اگر کسی راغب بود این حرفه را به او آموزش دهم.

فرزندان ما هر کدام به دنبال کارهای اداری رفته اند و دیگر کسی سراغ کارهایی از این دست نمی آید اما آماده هستم اگر کسی راغب بود این حرفه را به او آموزش دهم

علی آهنگر می گوید: من اعتقاد زیادی به نان حلال و عرقی دارم که از پیشانی من می ریزد و ۷۰ سال زندگی خود را با اعتقاد به روزی که روزانه خدا سر سفره ام می گذارند گذرانده ام و هر روز برکت این نان بیشتر شده است.

وقتی از استاد علی احمدی در خصوص شرایط امروز می پرسم می گوید: به تو که جوان هستی و به بقیه جوانان فقط یک حرف دارم. نانی که از خراب کردن زندگی مردم در می آید و پشت ان هزاران اه است نمیتواند در زندگی شما برکشت کند. اینکه یک نفر دنبال دلال فروشی می رود و یکی طلا می خرد و در خانه انبار می کند و برخی هم ارزاق اساسی را در خانه ها انبار می کنند یعنی به خدا توکل ندارند.

وی می گوید: در فرهنگ اسلامی - ایرانی ما باید با کار و تلاش شبانه روزی باعث قوت قلب اطرافیان شویم و دست به دست هم بدهیم و سختی ها را پشت سربگذاریم و اجازه ندهیم ضحاک های زمان موجب ضربه زدن به کشور شوند.

همکار علی آقا برای آوردن زغال کوره از حجره خارج می شود، بیرون مغازه سکوت محض است بازاری بزرگ که از صدها حجره اش که سالها تعطیل شده اند چند ده مغازه هنوز باز است که اکثرا هم استاد کارانی هستند که آخرین مردان از نسل خودشان در هر حرفه و کسب و کار هستند. بازار سوت و کور است اما چند متر آن سو تر برخی در اندیشه سوداگری در بازار دلار و طلا و ارزاق ضروری مردم هستند و این داستان ادامه دارد.

کد خبر 4431797

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن تبریک تولد پسرم | 60 متن تبریک روز تولد پسرم جدید و احساسی