بر بخت پریشان گره انداخت و بگذشت


بر بخت پریشان گره انداخت و بگذشت

چشمی به من شب زده انداخت و بگذشت دینی که من داشت نپرداخت و بگذشت در منظر این بت که تراشیده ی عشق است هر کس به طریقی دل و دین باخت و بگذشت بیچاره دوچشم منِ درگیر دوابروش کشته است مرا کشته وشاعر:سید مهدی نژاد هاشمی

چشمی به من شب زده انداخت و بگذشت
دینی که من داشت نپرداخت و بگذشت

در منظر این بت که تراشیده ی عشق است
هر کس به طریقی دل و دین باخت و بگذشت

بیچاره دوچشم منِ درگیر دوابروش
کشته است مرا کشته و نشناخت و بگذشت

چون بیهق آتش زده در بطن تواریخ
با لشکر تاتار به من تاخت و بگذشت

بایک نظر از گوشه ی چشمش به دوچشمم
بر بخت پریشان ، گره انداخت و بگذشت

من مانده ویک حس عجیبی که پس از آن
دلتنگ ترین قافیه را ساخت و بگذشت

سید مهدی نژادهاشمی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


غوغای عشق