«شب زنده داری»
در آغوش اشک هایم می خوابم
شاید به خواب دیدم آغوشت
باران هم خیس کرد پاییز را
از پشت پنجره پیداست آشوبش
من با خیال تو
نمی دانم باران هم؟!
پس پاییز است بستر من هم
بیدار می مانیم شب ها را من و باران
تا در خواب باشد اشک دیدن ها
تا شب، بیدار است من و باران می باریم
شب زنده داری ها از حالا به بعد داریم
در آغوش اشک هایم می خوابم
شاید به خواب دیدم آغوشت
باران هم خیس کرد پاییز را
از پشت پنجره پیداست آشوبش
من با خیال تو
نمی دانم باران هم؟!
پس پاییز است بستر من هم
بیدار می مانیم شب ها را من و باران
تا در خواب باشد اشک دیدن ها
تا شب، بیدار است من و باران می باریم
شب زنده داری ها از حالا به بعد داریم