گلبانگ


گلبانگ

گلبانگ دل گشت ندامتگاه دریغ احساس دیدار مَامول و رامش شد در احتباس دامن درکشید آن سَنار به حکم وقار کاخَر به جان خرید و خاطر کارزار آشیان عشق از مبتدا بی ثمر ویرانه گشت آتش دل عاقبت بی آرزوشاعر:فاطمه ازوجی

گلبانگ دل گشت ندامتگاه دریغ احساس
دیدار مَامول و رامش شد در احتباس
دامن درکشید آن سَنار به حکم وقار
کاخَر به جان خرید و خاطر کارزار
آشیان عشق از مبتدا بی ثمر ویرانه گشت
آتش دل عاقبت بی آرزو خاکه گشت
دل که مجذوب شود از دید نخست
بی درنگ مجروح شود از رنج نهفت




زهر رفیق...