دلخوش مباش که مهمانیت کنند
در مجلس سرور چراغانیت کنند
گر بر امید صبح بهاران نشسته ای
ابرها تیره اند که بارانیت کنند
گر بیژنی به چاه گرفتار گشته ای
عاشق مشو که زندانیت کنند
شیطان ما نمادی ز دشمنی است
هشیاربصد فریب شیطانیت کنند
اب طلب نکرده زمانی بهانه است
در مسلخ ات برند که قربانیت کنند
حرف حقیقت است ز چه بیراهه میروی
ترسم در پیله توهم پریشانیت کنند
در راه حق اگر چه جوانمردی و وفاست
هر روز بینی چه حیله ی پنهانیت کنند
در مجلس سرور چراغانیت کنند
گر بر امید صبح بهاران نشسته ای
ابرها تیره اند که بارانیت کنند
گر بیژنی به چاه گرفتار گشته ای
عاشق مشو که زندانیت کنند
شیطان ما نمادی ز دشمنی است
هشیاربصد فریب شیطانیت کنند
اب طلب نکرده زمانی بهانه است
در مسلخ ات برند که قربانیت کنند
حرف حقیقت است ز چه بیراهه میروی
ترسم در پیله توهم پریشانیت کنند
در راه حق اگر چه جوانمردی و وفاست
هر روز بینی چه حیله ی پنهانیت کنند