2 ماجرای کمتر شنیده از نبرد حضرت علی (ع) با گروه جنیان!
مصطفی لعل شاطری: امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) بی تردید یکی از شجاعترین انسانهای خلق شده توسط خداوند متعال میباشد، چنانچه حیات پربرکت ایشان خود گواهی بر این امر است؛ اما جالب است بدانید ایشان در کارنامهی شجاعت خود، جنگ با اجنه و پیروزی بر آنها را نیز ثبت نموده اند!
به گزارش قدس آنلاین، از جمله معجزات آن حضرت، داستانی است که اخبار بسیاری از آن رسیده که حتی علمای اهل تسنن نیز آن را در کتابهای خود آورده اند.
ابن عباس روایت کرده که، چون حضرت محمد (ص) برای جنگ با قبیله بنی المصطلق بیرون رفت و قدری از راه را پیمود، وقتی شب هنگام فرا رسید، در جائی که نزدیک درهای پر فراز و نشیب بود، فرود آمدند. چون آخر شب شد، جبرئیل بر آن حضرت نازل گشته و خبر داد که گروهی از کفار جنیان در این بیابان کمین کرده و اندیشه بدی نسبت به آن حضرت و یارانش دارند.
پس رسول خدا (ص) امیرالمؤمنین (ع) را فراخوانده و فرمود: به این دره برو و گروهی از جنیان که از دشمنان خدا هستند سر راه تو ظاهر میشوند و قصد آزار به ما را دارند، پس بوسیله آن نیروئی که خدای عزوجل به تو عنایت کرده است و به کمک نامهای ویژه خداوند که فقط تو آن نامها را میدانی آنان را دفع نما.
پیامبر یکصد نفر از مؤمنین را به همراه علی (ع) فرستاد و به آنان فرمود: همراه علی باشید و دستورات او را پیروی نمائید، سپس امیرالمؤمنین علی (ع) به سوی آن دره رهسپار شد. همینکه به کنار آن دره رسید به آن صد نفری که همراهش بودند دستور داد همانجا بایستند و هیچ کاری نکنند تا وقتی که دستور بدهد. سپس گام به جلو نهاد و پیش روی آن گروه حرکت نمود.
لحظهای در کناری ایستاد و از شرّ دشمنان جن به خدا پناه برد. نام خدای عزوجل را بر زبان جاری کرد و به گروه صد نفری اشاره فرمود که نزدیک او روند، آنان نزدیک شدند. فاصله میان او و ایشان به اندازه پرتاب یک تیر بود، زمانی که به سمت پائین دره حرکت کردند باد تندی شروع به وزیدن کرد، تا حدی که نزدیک بود بواسطه تندی وزش باد، آن گروه به زمین بخورند. پاهای آنان از ترس اجنه و آنچه میدیدند به لرزه افتاده بود.
پس امیرالمؤمنین (ع) فریاد زد: من علی بن ابیطالب فرزند عبدالمطلب و جانشین رسول خدا (ص) و پسر عموی او هستم، پابرجا باشید! در آن هنگام اشخاصی را به شکل و قیافه مردمان هند و سودان میدیدند که شعلههایی از آتش در دستهای خود دارند و در گوشه و کنار آن دره پنهان شده اند، پس امیرالمؤمنین علی (ع) به تنهائی به میان دره رفت و در همان حال قرآن تلاوت میکرد و شمشیر خود را به راست و چپ حرکت میداد و آن افراد شعله بدست با حرکت شمشیر حضرت علی هلاک میشدند و مانند دود سیاهی از میان میرفتند. امیرالمؤمنین (ع) پس از پیروزی بر آنان تکبیر گفته و از همانجا که پائین رفته بود بالا آمد و در کنار آن صد نفر ایستاد.
بخاطر هلاکت آن جنیان هوا پر از دود شده بود، پس از چند لحظه هوا صاف گردید و آن گروه از اصحاب رسول خدا (ص) که همراهش رفته بودند، عرض کردند: یا اباالحسن! چه دیدی؟ ما که نزدیک بود از ترس هلاک شویم و ترس ما برای تو بیش از ترسی بود که برای خود داشتیم؟
حضرت علی (ع) فرمودند: همین که اجنه در پیش روی من ظاهر شدند اسماء خاص الهی را با صدای بلند در میان ایشان خواندم، در آن هنگام دیدم از ترس خود را کوچک کردند و در صدد فرار و گریز برآمدند. زمانی که در میان آنان بودم کمترین ترسی نداشتم و اگر به همان شکلی که در آغاز بودند میماندند تا آخرین نفرشان را از پای درمی آوردم و همانا خداوند نقشه شوم آنها را خنثی کرد و مسلمانان را از شرّ آنان در امان نگه داشت و باقی مانده جنها قبل از ما خدمت رسول خدا (ص) رفتند، توبه نموده و مسلمان گشتند.
جنیان موذی حدیبیه
ابن عباس روایت نموده است: رسول اکرم (ص)، چون از جُحفه متوجه مکه شد، در حدیبیه ذخیره آب اصحاب پیامبر (ص) رو به اتمام بود و به همین علت، تشنگی بر آنها غلبه کرد. فریاد العطش سپاهیان بلند شد و هیچ اثری از آب دیده نمیشد. رسول خدا فرمود: گویا نزدیک آن درخت چاهی دیده میشود، چه کسی از شما حاضر است از آن چاه برای لشگر آب بیاورد؟
مردی از اصحاب داوطلب شد و گروهی را با خود به سوی چاه حرکت داد. وقتی به کنار درختان نزدیک چاه رسیدند، شعلههای آتش نمودار شد و صداهای ترسناک به گوش میرسید. آن جماعت از ترس عقب نشینی کردند و ماجرا را به پیامبر گفتند: رسول خدا (ص) فرمود: آن شعلههای آتش و صداهای عجیب از جنیان بود. هر کس برود و نترسد، من ورود او را به بهشت ضمانت میکنم.
مرد دیگری برخاست و با همان گروه به سمت چاه حرکت کرد. وقتی نزدیک چاه رسید، صداهایی بیشتر از صداهای قبلی به گوش میرسید و آتش هائی بدون هیزم در هوا میسوختند؛ صدائی شبیه صدای رعد و برق، پرده گوشها را میخراشید، لذا ترس بر یاران غلبه کرده، به چاه نرسیده برگشتند و وقتی در میان دیگر افراد قرار گرفتند، این حادثه وحشتناک را برای آنان بیان کردند. آنان نیز از شنیدن آن اخبار ترسیدند.
بار سوم جمعی که به شجاعت و پردلی مشهور بودند، با همان گروه اول همراه شده و رفتند. آنها نیز صحنههایی به مراتب هول انگیزتر از قبل دیدند. تنهای بی سر و سرهای بی تن مشاهده نمودند. پس از دیدن آن صحنههای ترسناک به تشنگی راضی شده و فرار را بر قرار ترجیح دادند. وقتی به خدمت رسول خدا (ص) رسیدند هر چه دیده بودند نقل کردند.
پیامبر خدا امیرالمؤمنین (ع) را طلبید و به ایشان فرمود: برو مردم را از زحمت تشنگی خلاص کن. سلمة بن اکوع میگوید: من هر چهار نوبت همراه آنها بودم. وقتی مرتضی علی (ع) به آن درختان رسید، ترس را در چهره اطرافیان ملاحظه کرده و به ایشان فرمود: قدم بر جای قدم من بگذارید و به اطراف و جوانب نگاه نکنید. سپس شروع به رجزخوانی نمود. معنی اشعاری که میخواند این بود:
پناه من به خدائیست فرد بی همتا که اوست خالق جن و انس و ارض و سماء
ز. رعد و برق و ز. آتش علی نیاندیشد چو دیگران نهراسد ز. صوت یا ز. صدا
حضرت علی (ع) به کنار چاه رسید و دلو (سطل مخصوص آب) را به داخل چاه انداخت. دو مَشک را پر از آب نمود، وقتی خواست دلو را بالا بکشد جنیان طناب دلو را بریده و به درون چاه انداختند. پس حضرت رو به همراهان کرد و فرمود: کیست که درون چاه برود؟
یاران گفتند: یا علی! هیچکس از ما طاقت این کار را ندارد. حضرت خود وارد چاه شد و فرمود: هر چه شنیدید و یا دیدید نترسید بلکه صبر نمائید. وقتی حضرت داخل چاه شد، خندهها و صدای قهقهه بگوش میرسید، بعد از آن خنده ها، صدا افرادی را میشنیدیم که گویا کسی حلقهای آنها را گرفته و نفس در گلویشان مانده و به خنّاق مبتلا شده اند.
ناگاه صدای افتادن علی (ع) در چاه به گوش ما رسید، از این اتفاق به شهادت او یقین کردیم. در آن حال نه جرئت ماندن داشتیم و نه قدرت برگشتن. پس از لحظاتی صدای الله اکبر امیرالمؤمنین (ع) را شنیدیم، صدای شمشیر او نیز بگوش میرسید و آواز الحذار و الامان جنیان را میشنیدیم، قهقهه آنان تبدیل بههای و هوی گریه شده بود.
یک وقت شنیدیم که حضرت میفرماید: ریسمان را به داخل چاه بفرستید. حضرت دلو را بر آن ریسمان بست و صدا زد آب را بالا بکشید. ایشان پی در پی آب را به درون دلوها میریخت و ما بالا میکشیدیم، تا اینکه همه از نوشیدن آب سیراب شدیم و مشکها را پر از آب نمودیم. حضرت از چاه بیرون آمد. هر کسی از ما با یک مشک و آن حضرت با دو مشک آب به سوی لشکر حرکت کردیم.
وقتی کنار همان درختان رسیدیم دیگر اثری از آثار آن صیحهها و آتشها نمانده بود. پس به خدمت رسول خدا (ص) رسیدیم و آنچه را که مشاهده کرده بودیم نقل نمودیم. سپاهیان از نقل این ماجرا متعجب شدند. پس حضرت رسول (ص) فرمود: این جن برادر آن جنی بود که بین کوه صفا و مروه به دست علی بن ابیطالب کشته شد و او قصد داشت انتقام برادرش را بگیرد، اما خودش نیز کشته شد.
منابع:
۱- شیخ مفید. ارشاد، ج. ۱: ۳۴۰.
۲- احمد بن محمد. حدیقة الشیعه: ۴۱۸.
* جعفر همزه. دنیای ناشناخته جن: ۱۹۸- ۲۰۲.
بیشترین بازدید یک ساعت گذشته
- 27-03-1399 تیپ متفاوت شهید مدافع وطن
- 16-02-1400 کودکان زیر 4سالی که زندانی شدهاند
- 14-08-1399 قتل فجیع یک زن توسط همسرش در سالند دزفول
- 15-11-1400 بازداشت قاتل «علی اکبر رنجبر» در شیراز
- 19-02-1401 علت سانحه خروج هواپیمای شیراز-تهران از باند مهرآباد اعلام شد
- 1 ساعت پیش کوچههای قدیمی شمیران احیا میشود
- 1 ساعت پیش سارق شیشه ای جان صاحبخانه را گرفت
- 1 ساعت پیش قیمت هر کیلو دام در روز عید قربان/ مراکز عرضه بهداشتی دام اعلام شد
- 10-07-1399 عاملان قتل مرد پژوسوار خیانت زن مسافرکش را فاش کردند +عکس
- 20-01-1401 (ویدئو) چرخاندن اراذل و اوباش در بوئین زهرا
- 18 دقیقه پیش جاده چالوس همچنان مسدود است / تصمیم بازگشایی با مدیریت بحران مازندران
- 18 دقیقه پیش تولد گوزن زرد ایرانی در پارک حیات وحش شهرداری اراک
- 18 دقیقه پیش پیگیری علل خشک شدن درختان منطقه چیتگر در دادستانی تهران
- 18 دقیقه پیش وضعیت آب و هوا، امروز 26 خرداد 1403؛ بارشهای شدید محلی در 11 استان