اسب خیال


اسب خیال

میان آینه دیدم دوباره زاده شدم از اسب سرکش دنیای خود پیاده شدم خیال آبی خود را کشانده ام اینجا درون رخت سپیدم چه فوق العاده شدم در آسیاب زمان ، گندمانه ؛ گیسویم سپید گشت و فقط وقف خانوادهشاعر:مهنازمحمودی


میان آینه دیدم دوباره زاده شدم
از اسب سرکش دنیای خود پیاده شدم

خیال آبی خود را کشانده ام اینجا
درون رخت سپیدم چه فوق العاده شدم

در آسیاب زمان ، گندمانه ؛ گیسویم
سپید گشت و فقط وقف خانواده شدم

نخورده ام به زمین جز به دست نااهلان
ولی دوباره چنان کوه ، ایستاده شدم

میان آینه ام سرزمین رویایی ست
برای دیدنش این بار با اراده شدم

شکار چشم کسی ، در شمال گندمزار
فرشته ای که به سر ، تاج گل نهاده شدم

کشید سمت خودش دست های سردم را
اسیر جذبه ی خاص و نگاه ساده شدم

دوباره اسب خیال و دوباره آیینه
منم که یکه سوار مسیر جاده شدم

#مهنازمحمودی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


داروخانه‌ها برای خرید شیرخشک پول ندارند/ 26 همت بدهی بیمه‌ها