شبی بود سرد
نرم نرمک بادِ روان
بر بلندای خیالم میوزید
آه از این همه تنهایی
در جمع باشی و فکر و خیالت همان تنهایی
مشکل از میکده و فال و ردایِ حافظ نیست
“مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد”
ما اسیر دستِ تقدیر و دلِ آشفته ی خویش
بر سر حوضِ خالی به تماشا
به دنبال ماه میگردیم
نرم نرمک بادِ روان
بر بلندای خیالم میوزید
آه از این همه تنهایی
در جمع باشی و فکر و خیالت همان تنهایی
مشکل از میکده و فال و ردایِ حافظ نیست
“مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد”
ما اسیر دستِ تقدیر و دلِ آشفته ی خویش
بر سر حوضِ خالی به تماشا
به دنبال ماه میگردیم