چشمان سبز تونظرش سوی دیگری است
من تشنه کام .سکر شرابش ز دیگری است
در چشم جادویت هر که نظر کرد بی گمان
افتاده دام و یک عمر در بند دلبری است
از بیکران موج نگاهت رها نشد
چون ماهی ای که بدام ستمگری است
صیاد من برای دل تنها چه کرده ای
این قایق شکسته ی دل را چه در سری
افتاده ام به اتش تردید سال ها
بر سر هر ان چه امده از زود باوری است
من تشنه کام .سکر شرابش ز دیگری است
در چشم جادویت هر که نظر کرد بی گمان
افتاده دام و یک عمر در بند دلبری است
از بیکران موج نگاهت رها نشد
چون ماهی ای که بدام ستمگری است
صیاد من برای دل تنها چه کرده ای
این قایق شکسته ی دل را چه در سری
افتاده ام به اتش تردید سال ها
بر سر هر ان چه امده از زود باوری است