شعر با موضوع وطن، میهن و کشورمان ایران
ایران یکی از کشورهای کهن با تاریخی غنی است که مفاخر و شاعران زیادی هم داشته است. این هنرمندان و شاعران در وصف وطن و کشور ایران و به دلیل حس میهن پرستی اشعاری را سروده اند. در این مطلب نمونه از اشعار مام میهن و در ستایش کشور ایران را گردآوری کرده ایم.
متن آهنگ ایران جوان سالار عقیلی
نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که هم آواز تو منم
همهی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
بشنو سوز سخنم
که نواگر این چمنم
همهی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
به اصالت ایران کهن
ز صلابت ایران جوان
بیژن ترقی
***
شعر فردوسی درباره وطن
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
چنین گفت موبد که مرد بنام
به از زنده دشمن بر او شاد کام
اگر کُشت خواهد تو را روزگار
چه نیکو تر از مرگ در کار زار
همه روی یکسر بجنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
شعر شاعران معاصر درباره ایران
ایران…
فدای اشک و خنده تو
دل پر و تپنده تو
فدای حسرت و امیدت
رهایی رمنده تو
اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند
چه عاشقان بینشانی
که پای درد تو نشستند
کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایران
تو ماندی و زمانه نو شد
خیال عاشقانه نو شد
هزار دل شکست و اخر
هزارو یک بهانه نو شد
به خاک خسته تو سوگند
به بغض خفته دماوند
که شوق زنده ماندن من
به شادی تو خورده پیوند
افشین یداللهی
***
ای سلامم، ای سرودم
ای نگهبان وجودم
ای غمم تو، شادی ام تو
مایه آزادی ام تو
ای وطن!
ای دلیل زنده بودن
ای سرودی صادقانه
ای دلیل زنده ماندن
جانپناهی جاودانه
ای وطن!
همچو رویش در بهاران
همچو جان در هر بدن
مثل بوی عطر گلها
مثل سبزی چمن
ای وطن!
مثل راز شعر حافظ
مثل آواز قناری
همچو یاد خوش ترین ها
همچو باران بهاری
ای وطن!
مثل غم در مرگ مادر
مثل کوهٍ غُصه هایی
مثل سربازان عاشق
قهرمان قصه هایی
ای وطن!
همچو آواز بلندی
از بلندیهای پاک
باغروری، با گذشتی
با وفایی همچو خاک
ای وطن!
نادر ابراهیمی
***
وطنم، وطنم، وطنم
بشنو ز دلم سخنم
اگر از بر جان گذرم
نرود وطن از نظرم
تو چو پرتو جان منی
تو سرای امان منی
به خدا ز تو دل نکنم
وطنم وطنم وطنم
برای آزادی تو، آبادی تو سر می سپارم
امید بهروزی تو، پیروزی تو، در سینه دارم
سرباز رزم آفرینم، در سنگر حق، مرد پیکارم
چو باشد هوای حق در سرم
به محراب خون نماز آورم
که در خون شوم شناور
قسم بر شهید هم سنگرم
نپویم بجز ره رهبرم
نجویم طریق دیگر
وطنم، وطنم، وطنم
بشنو ز دلم سخنم
اگر از بر جان گذرم
نرود وطن از نظرم
حمید سبزواری
متن وطنم ایران فرشاد جمالی
وطنم، تنم چه باشد که بگویم تنی تو
که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو
وطنم تو بوی باران
به شب ستاره باران
که خوشی و خوش ترینی به مذاق می گساران
وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم
وطنم ایران
من اگر سروده باشم، وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم، وطنم تو آفتابی
وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم، وطنم ایران
وطنم که شعر حافظ شده وصله ی تن تو
که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو
وطن یعنی ایران علیرضا عصار
وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک
به گاه شیر خواری گاهواره
به دور درد پیری عین چاره
وطن یعنی پدر مادر نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت اصل ریشه
سر آغاز و سر انجام و همیشه
ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس زاینده رود اروند کارون
وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن
زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فین
وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران
وطن یعنی رهایی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث جان زال و بال سیمرغ
سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن
نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن
وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران
ایران خاک دلیران
ای خطه ایران مهین، ای وطنم
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
آبی قلب تو خلیج فارس و هرمز
سینه به سینه ات سلسله کوه البرز
وسعت نام تو، وسعت نام خورشید
جلوه ی خاک تو، قرمز و سبز و سپید
این نه منم من، نه من منم من
ذره خاک وطنم من
ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان
شبنمی از جنگل شمال، ایرانی
دیده به دریایی از کمال، ایرانی
محو جمیلی از آن جمال، ایرانی
ایرانی پهلوان، ایرانی مهربان، ایران وطن من
ایرانی قهرمان، ایرانی پهلوان
از ارس تا خلیج وطن من
خون سیاوش، کمان آرش
مهد شهیدان، غرور آتش
خانه ایمان به لطف یزدان
ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان
رستم و سهراب قصه ها، ایرانی
شیرین و فرهاد عاشقا، ایرانی
اهل وفا صلح و صفا، ایرانی
ایرانی مهربان، ایرانی قهرمان
ایران، وطن من
این نه منم من، نه من منم من
ذره خاک وطنم من
ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم مهدی اخوان ثالث
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشهات رخشد و من
هم اندیشهات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، یا متن تاریخ
وگر نقد و نقل سیر دوست دارم
اگر خامه تیشهست و خط نقر در سنگ
بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
وگر ضبط دفتر ز مشکین مرکب
نئین خامه، یا کلک پر دوست دارم
گمانهای تو چون یقین میستایم
عیانهای تو چون خبر دوست دارم
به جان، پاک پیغمبر باستانت
که پیریست روشننگر دوست دارم
سه نیکش بهین رهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم
ابرمرد ایرانیی راهبر بود
من ایرانی راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد
ازینروش هم معتبر دوست دارم
من آن راستین پیر را گر چه رفته است
از افسانه آن سوی تر دوست دارم
هم آن پور بیداردل بامدادت
نشابوری هورفر دوست دارم
فری مزدک آن هوش جاوید اعصار
که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد
من آن شیردل دادگر دوست دارم
جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت
فزونترش زین رهگذر دوست دارم
ستایش کنان مانی ارجمندت
چو نقاش و پیغامور دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر
هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
همه کشتزارانت، از دیم و فاراب
همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم
کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل
همه بوم و بر، خشک و تر دوست دارم
شهیدان جانباز و فرزانه ات را
که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسیم سحر روحشان را
چنان چون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را که اعصار
از آن گشته زیر و زبر دوست دارم
هم آثارشان را، چه پند و چه پیغام
و گر چند سطری خبر دوست دارم
من آن جاودان یاد مردان که بودند
به هر قرن چندین نفر دوست دارم
همه شاعران تو وآثارشان را
به پاکی نسیم سحر دوست دارم
ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت
در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خیام، خشم و خروشی که جاوید
کند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار، آن سوز و سودای پر درد
که انگیزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شیفته شمس، شور و شراری
که جان را کند شعلهور دوست دارم
ز سعدی و از حافظ و از نظامی
همه شور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشت و گرگان و مازندرانت
که شان همچو بحر خزر دوست دارم
خوشا حوزه شرب کارون و اهواز
که شیرین ترینش از شکر دوست دارم
فری آذرآبادگان بزرگت
من آن پیشگام خطر دوست دارم
صفاهان نصف جهان تو را من
فزونتر ز نصف دگر دوست دارم
خوشا خطه نُخبهزای خراسان
ز جان و دل آن پهنهور دوست دارم
زهی شهر شیراز جنت طرازت
من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم
بر و بوم کُرد و بلوچ تو را چون
درخت نجابت ثمر دوست دارم
خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت
کهشان خشک و تر، بحر و بر دوست دارم
من افغان همریشهمان را که باغیست
به چنگ بتر از تتر دوست دارم
کهن سُغد و خوارزم را با کویرش
کهشان باخت دوده قجر دوست دارم
عراق و خلیج تو را چون ورازورد
که دیوار چین راست در، دوست دارم
هم ارّان و قفقاز دیرینهمان را
چو پوری سرای پدر دوست دارم
چو دیروز افسانه، فردای رویات
به جان این یک و آن دگر دوست دارم
هم افسانهات را، که خوشتر ز طفلان
برویاندم بال و پر، دوست دارم
هم آفاق رویاییات را که جاوید
در آفاق رویا سفر دوست دارم
چو رویا و افسانه، دیروز و فردات
به جای خود این هر دو سر دوست دارم
تو در اوج بودی، به معنا و صورت
من آن اوج قدر و خطر دوست دارم
دگر باره برشو به اوج معانی
کهت این تازه رنگ و صور دوست دارم
نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را
برای تو، ای بوم و بر دوست دارم
جهان تا جهان است، پیروز باشی
برومند و بیدار و بهروز باشی
اشعار زیبا در مورد ایران و وطن و مهین
ای وطن ای مادر تاریخ ساز
ای مرا بر خاک تو روی نیاز
ای کویر تو بهشت جان من
عشق جاویدان من ایران من
ای ز تو هستی گرفته ریشه ام
نیست جز اندیشه ات اندیشه ام
آرشی داری به تیر انداختن
دست بهرامی به شیر انداختن
کاوه آهنگری ضحاک کش
پتک دشمن افکنی ناپاک کش
رخشی و رستم بر او پا در رکاب
تا نبیند دشمنت هرگز به خواب
مرزداران دلیرت جان به کف
سرفرازن سپاهت صف به صف
خون به دل کردند دشت ونهر را
بازگرداندند خرمشهر را
ای وطن ای مادر ایران من
مادر اجداد و فرزندان من
خانه من بانه من توس من
هر وجب از خاک تو ناموس من
ای دریغ از تو که ویران بینمت
بیشه را خالی ز شیران بینمت
خاک تو گر نیست جان من مباد
زنده در این بوم و بر یک تن مباد
وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک
به گاه شیر خواری گاهواره
به دور درد پیری عین چاره
وطن یعنی پدر مادر نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت اصل ریشه
سر آغاز و سر انجام و همیشه
ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس زاینده رود اروند کارون
وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن
زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فین
وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران
وطن یعنی رهایی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث جان زال و بال سیمرغ
سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن
نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن
وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران
شعر زیبای ایران
دلم از تنهایی تو
حتی یک نفس جدا نیست
گله سر کن که می دونم
گله هات یکی دوتا نیست
ای وطن ای ریشه من
عشق من اندیشه من
گور من گهواره من
قلب پاره پاره من
بگو از اونا که رفتن
تو رو بی صدا شکستن
بگو از اونا که موندن
دلتو اینجا شکستن
با همه عذاب دیروز
دل به فردای تو بستن
توی این روزای خوب هم
میبینی که با تو هستن
اما من نه اهل سودام
نه به فکر ترک اینجام
اهل تو از ریشه تو
خاک تو خون تو رگهام