سکوت شکست
تکه و پاره هایش
وجودم را برید
بغض مرا به آغوش کشید
نفس در سینه زندانی شد
اشک جوشید
بر صحرای گونه غلتید
قلب...
قلب فریادزنان
اما صدایش...
کسی نشنید
نشنید...
تکه و پاره هایش
وجودم را برید
بغض مرا به آغوش کشید
نفس در سینه زندانی شد
اشک جوشید
بر صحرای گونه غلتید
قلب...
قلب فریادزنان
اما صدایش...
کسی نشنید
نشنید...