مراسم بزرگداشت آیت‌الله جوادی آملی برگزار شد


مراسم بزرگداشت آیت‌الله جوادی آملی برگزار شد

مراسم بزرگداشت آیت‌الله جوادی آملی با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش روز چهارشنبه 17 بهمن‌ماه 1397 در تالار اجتماعات شهید مطهری  انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.

به گزارش خبرنگار مهر، «حسن بلخاری» در ابتدای برنامه برزگداشت آیت الله جوادی آملی، «حسن بلخاری» رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سخنانی گفت: راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن و در تعریف حکم به عنوان یک اصطلاح قرآنی، ریشه و اصل آن را چنین تعریف می‌کند: «حکم اصله مَنعَ منعأ لاصلاح» یعنی اصل و حقیقت این واژه منع است با نیت اصلاح، به زبانی روشن، حکم یعنی مانع چیزی بودن تا به صلاح و اصلاح رسیدن. اما منع از چه و مانعیت از که؟ راغب سپس در تأیید و تأکید بر این معنا از لگام یا لجام در تعریف حکم استمداد می‌جوید: لگام را از آن رو حَکَمه گفته‌اند که سبب بازداشتن حیوان می‌شود: «و منه سُمیت اللجام حَکَمه» و نیز با لگام حیوان را باز داشتم: «فقیل حکمته و حکمت الدابه منعها بالحکمه» و احکمتها یعنی افسارش زدم. دلیلی دیگر مؤید معنای اول حکم است «حکمت السّفینه [السفیه] و احکمتها» دست‌های او را گرفتم یا به تعبیر زمخشری او را در کارش بصیرت و هوشیاری دادم (زمخشری، اساس‌البلاغه). بنابراین راغب از معنای منع به بازداشتن و نگاه داشتن می‌رسد که مجازاً بیانگر قوت و قدرت در حفظ یک چیز است و این معنا مبنای ورود راغب به شرح این کلمه در آیات قرآن است: فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (حج، ۵۲) که به معنای محکم کردن آیات قرآن است به دست حق تعالی.

وی افزود: واژه‌های متعدد دیگری نیز که از این ریشه ساخته شده و در قرآن به کار رفته‌اند، هم‌چون حکم به معنای قضاوت و داوری و نیز احکام به عنوان مفهومی در مقابل تفصیل و حکمت به عنوان خصیصه‌ای از درک و تشخیص (یا به عبارتی رسیدن به حق به واسطۀ علم و عقل) و حکیم یعنی آن که در کار خود متقن است و اتقان دارد.در باب مفهوم حکمت، آن هم با تأکید و تأمل بر دانایی و معرفت بحث خواهیم کرد اما نمی‌توانیم از آن معنای اول و بالذاتی که ابتدا آوردیم چشم‌پوشی کنیم. چیزی که صاحب مجمع‌البیان هم ذیل آیۀ ۳۲ سورۀ بقره می‌آورد: «حکیم، دانشمند و حکمت، همان دانش است و نیز حکیم به دانشمندی که کار را بر اساس علم و تدبیر انجام می‌دهد گفته شده و بر عمل انسانی و اخلاقی او که جلوگیری از فساد و تبهکاری است «حکمت» اطلاق شده است» (ترجمۀ تفسیر مجمع‌البیان، ج ‏۱، ص ۱۱۶). در جای دیگر نیز صاحب مجمع بر منع و بازداشتن در تعریف حکمت تأکید دارد: «خدا عزیز و حکیم است، یعنی قدرت دارد که هر چه را خواست منع کند و کسی نمی‌تواند او را از کارش منع نماید، او بر هر چیزی غالب است و چیزی نمی‌تواند بر او غالب گردد، آنچه حکمت و مصلحت اقتضا کند آن را انجام می‌دهد» (همان، ج ۳، ص ۹).تمامی معانی دیگری نیز که از این ریشه ظهور می‌کنند همه به نحوی به اصل خود برمی‌گردند. مثلاً حاکم به معنای قاضی یا رئیس، با حکم درست مانع ظهور و رشد فساد می‌شود. اتقان و استحکام کار نیز مانع از سستی و فروپاشی نتایج حاصل از آن می‌شود حتی حکمت که در قرآن خیر کثیر است و به هر که حق بخواهد عطا می‌شود رسیدن به نوعی معرفت و دانایی است که انسان را از شقی بودن و فاسد بودن و مهم‌تر جاهل بودن نجات می‌دهد.

بلخاری ادامه داد: تأکید این مقال نیز بر همان معنای ذاتی است. یعنی منع از فساد در جهت اصلاح، اما با این سؤال بنیادی که چرا دو واژة اصلی معرفت در اندیشة اسلامی یعنی حکمت و عقل، هر دو در معنای اصیل خود یکی به معنای لگام است و دیگری به معنای عقال؟ به معنای عقل در مفردات توجه کنید: «اصل عَقْل‏ بند کردن و باز ایستادن است، مثل: عقل البعیر بالعِقَال‏: بستن شتر با پایبند... عَقَلَ‏ لسانَهُ: زبانش را نگه داشت و از سخن گفتن خودداری کرد و از این جهت دژ و قلعه و زندان را ـ مَعْقِل ـ گفته‏اند، جمعش مَعَاقِل‏ است» (ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج ‏۲، ص ۶۳۰). بر این شباهتِ عقل و حکمت در منع و بازداشتن، بیفزاییم معنای مشابه گوهری‌ترین مفهوم قرآن در باب اخلاق انسان را، که همانا واژۀ تقوی است و از حُسن تصادف این نیز همان معانی عقل و حکمت را دارد: «قی: پرهیز کردن و نفس را باز داشتن: وِقَایَه: نگهداشتن چیزی است که زیان و ضرر می‏رساند، وَقَیْتُ‏ الشی‏ءَ أَقِیهِ‏ وِقَایَهً در آیه فرمود: فَوَقاهُمُ‏ اللَّهُ‏ (الانسان، ۱۱) و وَ وَقاهُمْ‏ عَذابَ الْجَحِیمِ‏ (الدخان، ۵۶) وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ‏ واقٍ‏ (الرعد، ۳۴) و ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ‏ (الرعد، ۳۷) و قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً (التحریم، ۶). تَقْوَی‏ یعنی انسان نفس و جان خود را از آنچه که بیمناک از آن است نگه دارد، این حقیقت معنی تقوا است؛ سپس گاهی خود خوف و ترس‏ تَقْوَی‏ نامیده شده. هم‌چنین تقوی یعنی خوف و ترس به حسب نامیدن چیزی که اقتضای آن‌ را دارد که آن هم اقتضایی و حکمی دارد که تقوی نامیده شده اما در شریعت و دین، تقوی یعنی خودنگهداری از آنچه که به گناه می‏انجامد و این تقوی به ترک مانع تعبیر می‏شود که با ترک نمودن حتی بعضی از مباهات که گناه هم ندارند کامل و تمام می‏شود» (ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج ‏۴، ص ۴۸۰).پاسخ به سؤال بنیادی فوق نیازمند تعمق و تأمل در سرشت و ماهیت انسان به بیان قرآن است. بر بنیاد آیات قرآن انسان البته خلیفه‌الله است: انِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً، اما همزمان توسط فرشتگان به فساد و خونریزی متهم می‌شود: قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ و عجیب این‌که این قول فرشتگان (یا در اصل اتهام) رسماً توسط حضرت حق نه تکذیب می‌شود نه تصدیق، قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (بقره، ۳۰) خداوند به انسان علم می‌آموزد و بر بنیاد این عالِمی، ملائکه به انسان سجده می‌کنند، اما آدم و همسر او حوا با حضور در بهشت و نادیده گرفتن امر حضرت حق: وَلَاتَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ به تعبیر صریح قرآن از ستمکاران به نفس خویش می‌شوند.

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تاکید کرد:«بنابراین در سپیده‌دم ظهور انسان در قرآن نوعی دو سویگی در باب سرشت انسان ظهور دارد از یک سو انسان مستقیماً از خداوند علم آموخته: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا و نیز بهره‌مند از روح خدا گشته: فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ (ص۷۲) و از سوی دیگر نهی حق در نزدیک شدن به شجره‌ای خاص را نادیده گرفته و لاجرم از جنات عدن رانده گشته و از بهشت هبوط می‌کند: وَ قُلْنَا اهْبِطُوا، آن هم در محیطی که به تعبیر خداوند متن و بستر آن عداوت و دشمنی است: بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ (بقره، ۳۶).شاهد مثال‌های دیگری نیز در این باب وجود دارد به عنوان مثال آیۀ شریفه إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ (العصر، ۱) تأکید می‌کند حقیقتاً انسان در خسران و زیان است، با این استثنا که هستند کسانی که از شمول این کلیت، با ایمان و عمل صالح خارج می‌شوند: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.یا آیات دیگری که نشان می‌دهد سرشت انسان دارای صفاتی است که مانع او از رسیدن به حقیقت و درستی است. هم‌چون إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (معارج، ۱۹) به راستی که انسان سخت آزمند [و بی‌تاب] خلق شده است یا: وَیَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا (اسری، ۱۱) و انسان [همان‌گونه که] خیر را فرا می‌خواند [پیشامد] بد را می‌خواند و انسان همواره شتابزده است. آن‌جا نیز که بار امانت را به دوش می‌کشد و بر این بار کشیدن باید تحسین شود ظلوم جاهل خوانده می‌شود: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (احزاب، ۷۲). اما دلیل مهم‌تر دیگری نیز هست که در تبیین معانی ذاتی عقل و حکمت (هر دو به معنای نگاه داشتن و منع کردن یا همان عقال و لگام) مؤثر است.»

وی افزود: آیۀ شریفه‌ای که پس از تأکید بر نفس مسّوای انسان: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا یعنی ظرف متساوی در پذیرش فجور یا تقوی، نفس او را ملَهم از فجور و تقوی می‌داند: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (شمس، ۸) و حیرت‌انگیز این‌که فجور در این آیة شریفه، مقدم بر تقوی آمده است. یعنی با پرهیز از فجور به تقوی می‌رسیم. بنابراین در جهان ماده و ناسوت اصل بر شر است و دقیقاً از همین روست که سه گوهر بنیادین فضیلت و معرفت در اسلام (یعنی حکمت، عقل و تقوی) هر سه به معنای باز داشتن، پرهیز کردن و منع کردن است. در هستی انسانی (و نه هستی به معنای جامع آن اعم از تکوینی و تشریعی) اصل بر برائت نیست؛ بل بر سیطرۀ تباهی و شر است. در متن چنین میدانی که خداوند رسماً عرصۀ آن را عداوت و دشمنی می‌خواند، این پرهیز و منع است که منجی انسان است نه میل و آرزو و گرایش. شرح فلسفی این ماجرا در هستی‌شناسی حکمةالاشراق قابل تعقیب است آن‌جا که شیخ در بیان مراتب هستی از نورالانوار به انوار قاهره (عقول طولی و عرضی) و سپس صور معلقه، عالم اشباح یا مثل معلقه (عالم مثال) و نهایت عالم برازخ یا غواسق و هیئات ظلمانیه و صیاصی (عالم جسمانی و طبیعی) مرتبه به مرتبه نزول می‌کند تا بدین جهان رسد که فاقد نور است و ساکن در ظلمت. بر این بنیاد در فقدان حضرت نور، پرهیز ره‌گشاست نه آرزو.از همین روست که سه واژۀ این مقال، معنایی شبیه بهم دارند. در متن خیر، منزل و مأوا نداریم که میل و آرزویمان به سوی خیرات برانگیخته شود بلکه نخست باید با بازداشتن و منع کردن و پرهیز، نفس از فجور تزکیه شود آنگاه فاستبقوا الخیرات. رمز تقدم فجور بر تقوی دقیقاً در همین نکته نهفته است.یک نکتۀ دیگر نیز وجود دارد: شباهت این لغات در معنا، نوعی ترابط و مساوقت ذاتی نیز میان آنان ایجاد می‌کند به این معنا که عاقل در معنای حقیقی خود حکیم نیز است و البته همزمان متقی. محال است کسی در جان خود به حکمت حقیقی که نوعی هدیه الهی است برسد و عاقل و متقی نباشد. این مساوقت از مشابهت معانی سه گوهر حاصل می‌شود.

بلخاری ادامه داد: «اما یک سؤال: پرهیز ذاتی حاکم و ساکن در بطن و متن این سه معنا، انسان را به نوعی انزوا و دوری و اعتزال نمی‌کشاند؟ و به یک عبارت حکیم و عاقل و متقی را حالت و وصفی همیشه گریزان و منفک از جامعه نمی‌بخشد؟ قطعاً خیر. زیرا از الزامات همنشینی حکمت و عقل و تقوی، بنا به مشابهت در معنا، اصلاح است. انسانی که بنا به معنای ذاتی حکمتْ حکیم شد، منع از فساد می‌کند تا اصلاح کند نه این‌که صرفاً منع فساد نماید. یکبار دیگر به معنای اول حکمت در ابتدای این مقال رجوع کنید: «حکم اصله مَنعَ منعأ لاصلاح.»نهایت این‌که:
- عقل بازداشتن نفس است از جهل
- حکمت بازداشتن نفس است از فساد
- و تقوی بازداشتن نفس است از هوس

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران تاکید کرد: آیت‌الله عبدالله جوادی آملی مصداق مؤانست سه گوهر فوق در نفس و جان یک انسان است. حکمت هم جانشان را به زیور تقوی آراسته و هم عقلشان را فروزانی بخشیده، عقل نیز حکمتشان را عمق بخشیده و ایشان را به صلاح و سداد آراسته و نهایت تقوی که مصداق بارز این حدیث‌شان کرده که: «من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه» تا ترجمان این شریفة عظیمة قرآنیه باشند که: «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوالْأَلْبَابِ (بقره، ۲۶۹) خدا به هر کس که بخواهد حکمت می‌‏بخشد و به هر کس حکمت داده شود، به یقین‏، خیری فراوان داده شده است‏؛ و جز خردمندان‏، کسی پند نمی‏‌گیرد.خداوند عمرشان را به بیان معارف حقه و حکمیۀ الهیه متبرک گرداند و جامعة اسلامی را بهره‌مند از فیوضات رحمانی و روحانی ایشان بگرداند.از تمامی بزرگوارانی که با ارسال مقاله سبب ظهور چنین ارج‌نامه و کارنامه‌ای از حضرت ایشان گردیدند سپاسگزاری می‌کنم و به‌ویژه قدردان زحمات گرانقدر مسئولان محترم بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسراء و نیز همکارانم در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که رنج تهیه و طبع این اثر را متحمل گشتند هستم.

آیت الله جوادی آملی دارای جامعیت در علوم مختلف حوزوی‌ است
دومین سخنران این جلسه آیت‌الله «علیرضا اعرافی» مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور به ایراد سخنرانی پرداخت.

وی گفت: ایام فاطمیه را تسلیت عرض میکنم و سالگرد پیروزی انقلاب را گرامی می‌دارم. بنده به عنوان مدیر حوزه‌های علمیه سراسر کشور به همه حاضرین خیرمقدم می‌گویم. اینکه در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی چنین مراسمی برگزار می شود، نشانگر احترام به بزرگان عرصه علم و دانش است.

وی ادامه داد: درباره خداوند به عنوان وجود مطلق و گفته شده است که آنجا که وجود و هستی به بی‌حدی برسد، در آنجا همه چیز جمع خواهد بود و همه کمالاتی که در سایر مراتب هستی از هم جدا و اجتناب ناپذیر است، تمام آنها در وجود بی‌نهایت جمع خواهد بود.

اعرافی افزود: در سایر مراتب وجود و هستی هم این روند هست، در مراتب نازل هستی خیلی از تضادها رخ می‌نماید که البته منشاء حرکت به سوی کمال خواهد بود، اما هرچه یک وجودی در مراتب هستی بالاتر رود، اجتماع اضداد با شکل پرشکوهی در آن تجلی می‌کند.

مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور ادامه داد: هر چه انسان در مراتب هستی پربکشد، اضداد در او به شکل پرشکوهی متجلّی می‌شوند که این قانون انسان کامل است.

وی تاکید کرد: آیت الله جوادی آملی از جمع دوگانه های به ظاهر متضاد برخوردارند و این موجب شده که به بزرگداشت این فقیه حکیم اهتمام داشته باشیم.

اعرافی افزود: این استاد برجسته، دارای جامعیت در علوم مختلف حوزوی‌اند، ایشان در اکثر شاخه‌های علوم اسلامی به قله رسیده‌اند و اجتماع اکثر علوم در حد صاحب نظری و جامعیت‌اند. جامعیت در فقه و اصول و تدریس چند دهه درس خارج و رسیدن به مقام مرجعیت نشان از این است که ایشان در قله این علوم قرار دارند، همچنین در علوم عقلی هم کم مثال و کم نظیرند.

در ادامه این جلسه «مهدی محقق» عضو هیئت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سخنانی گفت: ما بسیار خوشحالیم که میزبان اهل علم برای بزرگداشت آیت‌الله العظمی جوادی آملی هستیم. شهر آمل که زادگاه ایشان است، محل رشد و پرورش بزرگان عرصه علم و ادب و حکمت بوده است و ایشان هم تربیت یافته چنین شهر عالم خیزی بوده‌اند.

وی افزود: خوشبختانه بنده با آیت‌الله العظمی جوادی آملی اساتید مشترکی داشتم که یکی از آنها مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ محمد تقی آملی است.استادان ایشان غیر از مرحوم آملی، مرحوم شعرانی، مرحوم الهی قمشه‌ای و مرحوم علامه طباطبایی‌اند. ایشان علاوه بر معلومات وسیع علمی که دارند، مفسر برجسته قرآن هم هستند و البته در اکثر زمینه‌های علوم عقلی هم جامعیت بالایی دارند.

محقق تأکید کرد: فارغ از مقام علمی، ایشان از جامعیت اخلاقی هم برخوردارند و به تمام معنی یک عالم اخلاقی‌اند و از تواضع قابل توجهی برخوردار هستند.

محقق در پایان سخنان خود گفت: مشرب فلسفی و حکمی ایشان بر اندیشه فارابی و ابن‌سینا استوار است و البته در اندیشه اشراقی و صدرایی هم تسلط بالایی دارند.

عقلانیت وحیانی که به همت آیت‌الله جوادی آملی به جامعه ایران عرضه شده است

مرتضی جوادی آملی هم در پایان گفت: بنده از همۀ شخصیت‌های ممتاز علمی و فرهنگی کشور که در این جلسه حضور به هم رساندند، تشکر و سپاسگزاری می‌کنم و از انجمن آثار و مفاخر فرهنگی هم تشکر و قدردانی می‌کنم که این جلسه با شکوه را برگزار کرده‌اند.
فرزند آیت الله جوادی آملی افزود: آیت‌الله جوادی آملی از همۀ عزیزان قدردانی نموده‌اند که در برگزاری این جلسه اهتمام نموده‌اند.

وی اضافه کرد: این مهم است که جامعۀ علمی ایران به صورت خاص و عام مورد توجه و احترام آیت‌الله جوادی آملی است و البته بسیاری از معضلات علمی کشور با توجه به اقدامات علمی و فرهنگی ایشان برطرف شده است.

فرزند آیت‌الله جوادی آملی تأکید کرد: ایشان همواره در تلاش هستند که علوم را چند قدم به جلو ببرند و به خصوص در علوم قرآنی، اقداماتشان موجبات رشد و گسترش دانش تفسیری در جامعه شده تا از برکت نتایج این اقدام، کشور و جامعه بهتر و بیشتر ساخته شود.

وی تأکید کرد: عقلانیت وحیانی که به همت آیت‌الله العظمی جوادی آملی به جامعه ایران عرضه شده، موجبات تعالی فرهنگی، اجتماعی و علمی کشور را فراهم آورده است.

در پایان این مراسم با اهدای لوح تقدیر به فرزند ارشد آیت الله جوادی آملی، از مقام شامخ ایشان تجلیل به عمل آمد.


به گزارش خبرنگار مهر، «حسن بلخاری» در ابتدای برنامه برزگداشت آیت الله جوادی آملی، «حسن بلخاری» رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سخنانی گفت: راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن و در تعریف حکم به عنوان یک اصطلاح قرآنی، ریشه و اصل آن را چنین تعریف می‌کند: «حکم اصله مَنعَ منعأ لاصلاح» یعنی اصل و حقیقت این واژه منع است با نیت اصلاح، به زبانی روشن، حکم یعنی مانع چیزی بودن تا به صلاح و اصلاح رسیدن. اما منع از چه و مانعیت از که؟ راغب سپس در تأیید و تأکید بر این معنا از لگام یا لجام در تعریف حکم استمداد می‌جوید: لگام را از آن رو حَکَمه گفته‌اند که سبب بازداشتن حیوان می‌شود: «و منه سُمیت اللجام حَکَمه» و نیز با لگام حیوان را باز داشتم: «فقیل حکمته و حکمت الدابه منعها بالحکمه» و احکمتها یعنی افسارش زدم. دلیلی دیگر مؤید معنای اول حکم است «حکمت السّفینه [السفیه] و احکمتها» دست‌های او را گرفتم یا به تعبیر زمخشری او را در کارش بصیرت و هوشیاری دادم (زمخشری، اساس‌البلاغه). بنابراین راغب از معنای منع به بازداشتن و نگاه داشتن می‌رسد که مجازاً بیانگر قوت و قدرت در حفظ یک چیز است و این معنا مبنای ورود راغب به شرح این کلمه در آیات قرآن است: فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (حج، ۵۲) که به معنای محکم کردن آیات قرآن است به دست حق تعالی.

وی افزود: واژه‌های متعدد دیگری نیز که از این ریشه ساخته شده و در قرآن به کار رفته‌اند، هم‌چون حکم به معنای قضاوت و داوری و نیز احکام به عنوان مفهومی در مقابل تفصیل و حکمت به عنوان خصیصه‌ای از درک و تشخیص (یا به عبارتی رسیدن به حق به واسطۀ علم و عقل) و حکیم یعنی آن که در کار خود متقن است و اتقان دارد.در باب مفهوم حکمت، آن هم با تأکید و تأمل بر دانایی و معرفت بحث خواهیم کرد اما نمی‌توانیم از آن معنای اول و بالذاتی که ابتدا آوردیم چشم‌پوشی کنیم. چیزی که صاحب مجمع‌البیان هم ذیل آیۀ ۳۲ سورۀ بقره می‌آورد: «حکیم، دانشمند و حکمت، همان دانش است و نیز حکیم به دانشمندی که کار را بر اساس علم و تدبیر انجام می‌دهد گفته شده و بر عمل انسانی و اخلاقی او که جلوگیری از فساد و تبهکاری است «حکمت» اطلاق شده است» (ترجمۀ تفسیر مجمع‌البیان، ج ‏۱، ص ۱۱۶). در جای دیگر نیز صاحب مجمع بر منع و بازداشتن در تعریف حکمت تأکید دارد: «خدا عزیز و حکیم است، یعنی قدرت دارد که هر چه را خواست منع کند و کسی نمی‌تواند او را از کارش منع نماید، او بر هر چیزی غالب است و چیزی نمی‌تواند بر او غالب گردد، آنچه حکمت و مصلحت اقتضا کند آن را انجام می‌دهد» (همان، ج ۳، ص ۹).تمامی معانی دیگری نیز که از این ریشه ظهور می‌کنند همه به نحوی به اصل خود برمی‌گردند. مثلاً حاکم به معنای قاضی یا رئیس، با حکم درست مانع ظهور و رشد فساد می‌شود. اتقان و استحکام کار نیز مانع از سستی و فروپاشی نتایج حاصل از آن می‌شود حتی حکمت که در قرآن خیر کثیر است و به هر که حق بخواهد عطا می‌شود رسیدن به نوعی معرفت و دانایی است که انسان را از شقی بودن و فاسد بودن و مهم‌تر جاهل بودن نجات می‌دهد.

بلخاری ادامه داد: تأکید این مقال نیز بر همان معنای ذاتی است. یعنی منع از فساد در جهت اصلاح، اما با این سؤال بنیادی که چرا دو واژة اصلی معرفت در اندیشة اسلامی یعنی حکمت و عقل، هر دو در معنای اصیل خود یکی به معنای لگام است و دیگری به معنای عقال؟ به معنای عقل در مفردات توجه کنید: «اصل عَقْل‏ بند کردن و باز ایستادن است، مثل: عقل البعیر بالعِقَال‏: بستن شتر با پایبند... عَقَلَ‏ لسانَهُ: زبانش را نگه داشت و از سخن گفتن خودداری کرد و از این جهت دژ و قلعه و زندان را ـ مَعْقِل ـ گفته‏اند، جمعش مَعَاقِل‏ است» (ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج ‏۲، ص ۶۳۰). بر این شباهتِ عقل و حکمت در منع و بازداشتن، بیفزاییم معنای مشابه گوهری‌ترین مفهوم قرآن در باب اخلاق انسان را، که همانا واژۀ تقوی است و از حُسن تصادف این نیز همان معانی عقل و حکمت را دارد: «قی: پرهیز کردن و نفس را باز داشتن: وِقَایَه: نگهداشتن چیزی است که زیان و ضرر می‏رساند، وَقَیْتُ‏ الشی‏ءَ أَقِیهِ‏ وِقَایَهً در آیه فرمود: فَوَقاهُمُ‏ اللَّهُ‏ (الانسان، ۱۱) و وَ وَقاهُمْ‏ عَذابَ الْجَحِیمِ‏ (الدخان، ۵۶) وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ‏ واقٍ‏ (الرعد، ۳۴) و ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ‏ (الرعد، ۳۷) و قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً (التحریم، ۶). تَقْوَی‏ یعنی انسان نفس و جان خود را از آنچه که بیمناک از آن است نگه دارد، این حقیقت معنی تقوا است؛ سپس گاهی خود خوف و ترس‏ تَقْوَی‏ نامیده شده. هم‌چنین تقوی یعنی خوف و ترس به حسب نامیدن چیزی که اقتضای آن‌ را دارد که آن هم اقتضایی و حکمی دارد که تقوی نامیده شده اما در شریعت و دین، تقوی یعنی خودنگهداری از آنچه که به گناه می‏انجامد و این تقوی به ترک مانع تعبیر می‏شود که با ترک نمودن حتی بعضی از مباهات که گناه هم ندارند کامل و تمام می‏شود» (ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج ‏۴، ص ۴۸۰).پاسخ به سؤال بنیادی فوق نیازمند تعمق و تأمل در سرشت و ماهیت انسان به بیان قرآن است. بر بنیاد آیات قرآن انسان البته خلیفه‌الله است: انِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً، اما همزمان توسط فرشتگان به فساد و خونریزی متهم می‌شود: قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ و عجیب این‌که این قول فرشتگان (یا در اصل اتهام) رسماً توسط حضرت حق نه تکذیب می‌شود نه تصدیق، قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (بقره، ۳۰) خداوند به انسان علم می‌آموزد و بر بنیاد این عالِمی، ملائکه به انسان سجده می‌کنند، اما آدم و همسر او حوا با حضور در بهشت و نادیده گرفتن امر حضرت حق: وَلَاتَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ به تعبیر صریح قرآن از ستمکاران به نفس خویش می‌شوند.

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تاکید کرد:«بنابراین در سپیده‌دم ظهور انسان در قرآن نوعی دو سویگی در باب سرشت انسان ظهور دارد از یک سو انسان مستقیماً از خداوند علم آموخته: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا و نیز بهره‌مند از روح خدا گشته: فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ (ص۷۲) و از سوی دیگر نهی حق در نزدیک شدن به شجره‌ای خاص را نادیده گرفته و لاجرم از جنات عدن رانده گشته و از بهشت هبوط می‌کند: وَ قُلْنَا اهْبِطُوا، آن هم در محیطی که به تعبیر خداوند متن و بستر آن عداوت و دشمنی است: بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ (بقره، ۳۶).شاهد مثال‌های دیگری نیز در این باب وجود دارد به عنوان مثال آیۀ شریفه إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ (العصر، ۱) تأکید می‌کند حقیقتاً انسان در خسران و زیان است، با این استثنا که هستند کسانی که از شمول این کلیت، با ایمان و عمل صالح خارج می‌شوند: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.یا آیات دیگری که نشان می‌دهد سرشت انسان دارای صفاتی است که مانع او از رسیدن به حقیقت و درستی است. هم‌چون إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (معارج، ۱۹) به راستی که انسان سخت آزمند [و بی‌تاب] خلق شده است یا: وَیَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا (اسری، ۱۱) و انسان [همان‌گونه که] خیر را فرا می‌خواند [پیشامد] بد را می‌خواند و انسان همواره شتابزده است. آن‌جا نیز که بار امانت را به دوش می‌کشد و بر این بار کشیدن باید تحسین شود ظلوم جاهل خوانده می‌شود: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (احزاب، ۷۲). اما دلیل مهم‌تر دیگری نیز هست که در تبیین معانی ذاتی عقل و حکمت (هر دو به معنای نگاه داشتن و منع کردن یا همان عقال و لگام) مؤثر است.»

وی افزود: آیۀ شریفه‌ای که پس از تأکید بر نفس مسّوای انسان: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا یعنی ظرف متساوی در پذیرش فجور یا تقوی، نفس او را ملَهم از فجور و تقوی می‌داند: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (شمس، ۸) و حیرت‌انگیز این‌که فجور در این آیة شریفه، مقدم بر تقوی آمده است. یعنی با پرهیز از فجور به تقوی می‌رسیم. بنابراین در جهان ماده و ناسوت اصل بر شر است و دقیقاً از همین روست که سه گوهر بنیادین فضیلت و معرفت در اسلام (یعنی حکمت، عقل و تقوی) هر سه به معنای باز داشتن، پرهیز کردن و منع کردن است. در هستی انسانی (و نه هستی به معنای جامع آن اعم از تکوینی و تشریعی) اصل بر برائت نیست؛ بل بر سیطرۀ تباهی و شر است. در متن چنین میدانی که خداوند رسماً عرصۀ آن را عداوت و دشمنی می‌خواند، این پرهیز و منع است که منجی انسان است نه میل و آرزو و گرایش. شرح فلسفی این ماجرا در هستی‌شناسی حکمةالاشراق قابل تعقیب است آن‌جا که شیخ در بیان مراتب هستی از نورالانوار به انوار قاهره (عقول طولی و عرضی) و سپس صور معلقه، عالم اشباح یا مثل معلقه (عالم مثال) و نهایت عالم برازخ یا غواسق و هیئات ظلمانیه و صیاصی (عالم جسمانی و طبیعی) مرتبه به مرتبه نزول می‌کند تا بدین جهان رسد که فاقد نور است و ساکن در ظلمت. بر این بنیاد در فقدان حضرت نور، پرهیز ره‌گشاست نه آرزو.از همین روست که سه واژۀ این مقال، معنایی شبیه بهم دارند. در متن خیر، منزل و مأوا نداریم که میل و آرزویمان به سوی خیرات برانگیخته شود بلکه نخست باید با بازداشتن و منع کردن و پرهیز، نفس از فجور تزکیه شود آنگاه فاستبقوا الخیرات. رمز تقدم فجور بر تقوی دقیقاً در همین نکته نهفته است.یک نکتۀ دیگر نیز وجود دارد: شباهت این لغات در معنا، نوعی ترابط و مساوقت ذاتی نیز میان آنان ایجاد می‌کند به این معنا که عاقل در معنای حقیقی خود حکیم نیز است و البته همزمان متقی. محال است کسی در جان خود به حکمت حقیقی که نوعی هدیه الهی است برسد و عاقل و متقی نباشد. این مساوقت از مشابهت معانی سه گوهر حاصل می‌شود.

بلخاری ادامه داد: «اما یک سؤال: پرهیز ذاتی حاکم و ساکن در بطن و متن این سه معنا، انسان را به نوعی انزوا و دوری و اعتزال نمی‌کشاند؟ و به یک عبارت حکیم و عاقل و متقی را حالت و وصفی همیشه گریزان و منفک از جامعه نمی‌بخشد؟ قطعاً خیر. زیرا از الزامات همنشینی حکمت و عقل و تقوی، بنا به مشابهت در معنا، اصلاح است. انسانی که بنا به معنای ذاتی حکمتْ حکیم شد، منع از فساد می‌کند تا اصلاح کند نه این‌که صرفاً منع فساد نماید. یکبار دیگر به معنای اول حکمت در ابتدای این مقال رجوع کنید: «حکم اصله مَنعَ منعأ لاصلاح.»نهایت این‌که:
- عقل بازداشتن نفس است از جهل
- حکمت بازداشتن نفس است از فساد
- و تقوی بازداشتن نفس است از هوس

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران تاکید کرد: آیت‌الله عبدالله جوادی آملی مصداق مؤانست سه گوهر فوق در نفس و جان یک انسان است. حکمت هم جانشان را به زیور تقوی آراسته و هم عقلشان را فروزانی بخشیده، عقل نیز حکمتشان را عمق بخشیده و ایشان را به صلاح و سداد آراسته و نهایت تقوی که مصداق بارز این حدیث‌شان کرده که: «من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه» تا ترجمان این شریفة عظیمة قرآنیه باشند که: «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوالْأَلْبَابِ (بقره، ۲۶۹) خدا به هر کس که بخواهد حکمت می‌‏بخشد و به هر کس حکمت داده شود، به یقین‏، خیری فراوان داده شده است‏؛ و جز خردمندان‏، کسی پند نمی‏‌گیرد.خداوند عمرشان را به بیان معارف حقه و حکمیۀ الهیه متبرک گرداند و جامعة اسلامی را بهره‌مند از فیوضات رحمانی و روحانی ایشان بگرداند.از تمامی بزرگوارانی که با ارسال مقاله سبب ظهور چنین ارج‌نامه و کارنامه‌ای از حضرت ایشان گردیدند سپاسگزاری می‌کنم و به‌ویژه قدردان زحمات گرانقدر مسئولان محترم بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسراء و نیز همکارانم در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که رنج تهیه و طبع این اثر را متحمل گشتند هستم.

آیت الله جوادی آملی دارای جامعیت در علوم مختلف حوزوی‌ است
دومین سخنران این جلسه آیت‌الله «علیرضا اعرافی» مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور به ایراد سخنرانی پرداخت.

وی گفت: ایام فاطمیه را تسلیت عرض میکنم و سالگرد پیروزی انقلاب را گرامی می‌دارم. بنده به عنوان مدیر حوزه‌های علمیه سراسر کشور به همه حاضرین خیرمقدم می‌گویم. اینکه در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی چنین مراسمی برگزار می شود، نشانگر احترام به بزرگان عرصه علم و دانش است.

وی ادامه داد: درباره خداوند به عنوان وجود مطلق و گفته شده است که آنجا که وجود و هستی به بی‌حدی برسد، در آنجا همه چیز جمع خواهد بود و همه کمالاتی که در سایر مراتب هستی از هم جدا و اجتناب ناپذیر است، تمام آنها در وجود بی‌نهایت جمع خواهد بود.

اعرافی افزود: در سایر مراتب وجود و هستی هم این روند هست، در مراتب نازل هستی خیلی از تضادها رخ می‌نماید که البته منشاء حرکت به سوی کمال خواهد بود، اما هرچه یک وجودی در مراتب هستی بالاتر رود، اجتماع اضداد با شکل پرشکوهی در آن تجلی می‌کند.

مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور ادامه داد: هر چه انسان در مراتب هستی پربکشد، اضداد در او به شکل پرشکوهی متجلّی می‌شوند که این قانون انسان کامل است.

وی تاکید کرد: آیت الله جوادی آملی از جمع دوگانه های به ظاهر متضاد برخوردارند و این موجب شده که به بزرگداشت این فقیه حکیم اهتمام داشته باشیم.

اعرافی افزود: این استاد برجسته، دارای جامعیت در علوم مختلف حوزوی‌اند، ایشان در اکثر شاخه‌های علوم اسلامی به قله رسیده‌اند و اجتماع اکثر علوم در حد صاحب نظری و جامعیت‌اند. جامعیت در فقه و اصول و تدریس چند دهه درس خارج و رسیدن به مقام مرجعیت نشان از این است که ایشان در قله این علوم قرار دارند، همچنین در علوم عقلی هم کم مثال و کم نظیرند.

در ادامه این جلسه «مهدی محقق» عضو هیئت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سخنانی گفت: ما بسیار خوشحالیم که میزبان اهل علم برای بزرگداشت آیت‌الله العظمی جوادی آملی هستیم. شهر آمل که زادگاه ایشان است، محل رشد و پرورش بزرگان عرصه علم و ادب و حکمت بوده است و ایشان هم تربیت یافته چنین شهر عالم خیزی بوده‌اند.

وی افزود: خوشبختانه بنده با آیت‌الله العظمی جوادی آملی اساتید مشترکی داشتم که یکی از آنها مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ محمد تقی آملی است.استادان ایشان غیر از مرحوم آملی، مرحوم شعرانی، مرحوم الهی قمشه‌ای و مرحوم علامه طباطبایی‌اند. ایشان علاوه بر معلومات وسیع علمی که دارند، مفسر برجسته قرآن هم هستند و البته در اکثر زمینه‌های علوم عقلی هم جامعیت بالایی دارند.

محقق تأکید کرد: فارغ از مقام علمی، ایشان از جامعیت اخلاقی هم برخوردارند و به تمام معنی یک عالم اخلاقی‌اند و از تواضع قابل توجهی برخوردار هستند.

محقق در پایان سخنان خود گفت: مشرب فلسفی و حکمی ایشان بر اندیشه فارابی و ابن‌سینا استوار است و البته در اندیشه اشراقی و صدرایی هم تسلط بالایی دارند.

عقلانیت وحیانی که به همت آیت‌الله جوادی آملی به جامعه ایران عرضه شده است

مرتضی جوادی آملی هم در پایان گفت: بنده از همۀ شخصیت‌های ممتاز علمی و فرهنگی کشور که در این جلسه حضور به هم رساندند، تشکر و سپاسگزاری می‌کنم و از انجمن آثار و مفاخر فرهنگی هم تشکر و قدردانی می‌کنم که این جلسه با شکوه را برگزار کرده‌اند.
فرزند آیت الله جوادی آملی افزود: آیت‌الله جوادی آملی از همۀ عزیزان قدردانی نموده‌اند که در برگزاری این جلسه اهتمام نموده‌اند.

وی اضافه کرد: این مهم است که جامعۀ علمی ایران به صورت خاص و عام مورد توجه و احترام آیت‌الله جوادی آملی است و البته بسیاری از معضلات علمی کشور با توجه به اقدامات علمی و فرهنگی ایشان برطرف شده است.

فرزند آیت‌الله جوادی آملی تأکید کرد: ایشان همواره در تلاش هستند که علوم را چند قدم به جلو ببرند و به خصوص در علوم قرآنی، اقداماتشان موجبات رشد و گسترش دانش تفسیری در جامعه شده تا از برکت نتایج این اقدام، کشور و جامعه بهتر و بیشتر ساخته شود.

وی تأکید کرد: عقلانیت وحیانی که به همت آیت‌الله العظمی جوادی آملی به جامعه ایران عرضه شده، موجبات تعالی فرهنگی، اجتماعی و علمی کشور را فراهم آورده است.

در پایان این مراسم با اهدای لوح تقدیر به فرزند ارشد آیت الله جوادی آملی، از مقام شامخ ایشان تجلیل به عمل آمد.

کد خبر 4536532

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال و طالع بینی 21 اردیبهشت + فیلم