ناله ی عاشق/ناز معشوق


ناله ی عاشق/ناز معشوق

گفتم ز سوز عشقت جانم به لب برآمد گفتا غمی نباشد این سوز هم سرآید گفتم گر از فراغت آه از دلم به پا شَد از لب سخن نیاید از دیده خون برآید گفتا ز رنج هجرت لاف از سخن برانی گفتم به جان هاتف حیلتشاعر:سید هاتف بنائی


گفتم ز سوز عشقت جانم به لب برآمد
گفتا غمی نباشد این سوز هم سرآید
گفتم گر از فراغت آه از دلم به پا شَد
از لب سخن نیاید از دیده خون برآید
گفتا ز رنج هجرت لاف از سخن برانی
گفتم به جان هاتف حیلت میان نیاید
گفتا من از نسیمم دایم بجا نمانم
خواهی مرا بیابی جانت از بدن درآید
گفتم به پای عشقت رفتن جان که سهل است
گر نه تو را بیابم جان و جهان نباشد
گفتا که رخت ببستم فکری به حال خود کن
مرغی که از قفس جست دیگر ورا نیابد
گفتم نرو غلامت حالش گرفته امشب
گفتا روم ز نوبه چندی دگر بیاید
گفتم بس است عزیزم تا کی تضرع و اشک
گفتا به آن زمانی کاین دل ترا نخواهد
گفتم دل رحیمت تا کی نظر به ما کرد
گفتا که تا قیامت حتی اگر نیاید

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تست هوش تشخیص دو خواهر : کدام پسر 2 خواهر دارد؟