من خرامان می zwnj;روم بر شاخ خشک سرگذشت ...


من خرامان می zwnj;روم بر شاخ خشک سرگذشت ...

فصلِ سرما و تگرگ و گاهِ باران گشته است این دل بارانی و بی‌ چتر هم طوفان گشته است از نوای شُرشُر باران و نوفه‌ ی برگ درخت انبساط خاطری نقش بر این جان گشته است این دل تب دار را ،شاعر:سپیده طالبی

فصلِ سرما و تگرگ و گاهِ باران گشته است
این دل بارانی و بی‌ چتر هم طوفان گشته است

از نوای شُرشُر باران و نوفه‌ ی برگ درخت
انبساط خاطری نقش بر این جان گشته است

این دل تب دار را ، زمهریـــری نـــرم از نَم
مرهم شایسته‌ ای در حل و درمان گشته است

کلبـــــه‌ ی جـــان هـم کـــــــه باران دیده است
آه دارد ، نــاله دارد ، گیــر هذیان گشته است

بر نــوای بَـــم بخواند همچنان طغیـــــــان رود
حالِ دل ژولیـــــــده و شاید پریشان گشته است

این همــــه رازِ مگو دارد به لب ، اندیشه اش
می‌کشد آهِ فراوان و چــه سـوزان گشته است

شور می‌گیــرد به کـــــوچ ، از گذارِ بی‌گذر
که در آن حبــــــــــــس بـه زندان گشته است

می‌کند رامشگری ، قطره های این سِرشک
رویــــه ای آرام امـا که خروشان گشته است

می‌پَرد سنجابِ جانم با غریـــــو یک خروش
طفلکِ من ، بــس کــه حیــــــران گشته است

من خرامان می‌روم برشاخ خشک سرگذشت
جویبار ِ دلْ گذشتم لیک جریان گشته است

آیه می‌خواند به ذهنم ، بوی باران و نَمش
رَدّ ِ تنهایی من ، گُم به خیابان گشته است

می‌خروشد تندرِ رُخداد ها بابت بی‌قیدی ‌ام
اینک اما دیگر این دل نورباران گشته است

نغمه از آرامش باران نویسم برسر تالار دل
درضمیرم یک من ِدیگردرخشان گشته است

#سپیده_ط
97/12/1

پ.ن. این باران گاه چه می کند .....


بارانی در باران
********
به نوای شُرشُر باران ،
گوش کن !
خِش خِش برگ درختان ،
در طوفان !
گوش کن !

من از رایحه‌ی کاه گلی
فهمیدم
که کسی باز باران شده است!

به نوای بارانی ،
دل من ،
شعر می‌خواند
بر موسیقی طغیان شده
از زمزمه ی باد پریشان حالی

آه می‌خواند ،
شور می‌گیرد ،
و .....
من از رایحه‌ی کاه گلی ،
فهمیدم
چه کسی باز باران شده است !

گاه به صدای تند باران
پَرِشِ سنجاب پریشانی من
به فراز شاخه های درهمِ
خاطرِ تار ،
به غریو انتشار آن فشنگی می ماند
که هدفش از پیش ،
نگران شده است !

در هوای بارانی من
از نوای به خرامان قدم برداشتن ِ
آنکه من ، حالم برایش حال نیست
به روی برگهای خشکِ افکار ،
به هم انباشته ،
به کنار کلبه‌ی خلوت من
از مرور زندگی ،
گاه صدای دلنوازی از خاطره ،
جریان شده است!

ذهن خاکستری بارانی
آرام در باران شده است !

در تفکر بارانی من ،
خیسی برگ ها خود نشانه ای است
بوی نَم ، آواز یک ترانه‌ای است
من از رایحه‌ی کاه گلی ،
فهمیدم ،
که کسی به حتم ،
باران شده است!

#سپیده_ط
97/12/1

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


طلاق روناک یونسی از شوهر دومش ! / خانم بازیگر در کانادا مطلقه شد + عکس شوهران اول و دوم !