نوروز ..باباباقر566
دلگیرم در این شبهای طولانی
در این شبهای سرد و خالی از احساس
در این شبهای غمگین و به دور از خنده ی خورشید
و در تفسیر اوهامی پراکنده
به گِل ماندم
خجل ماندم
کدامین حرفهایت را
به گوش جان درآویزم
کدامین وعده هایت را
به چشمان خمار آلودخود مالم
کدامین عشوه هایت را
درون سینه بنشانم
و می باید
سکوت هر شبم را با صدای عشق
بپیوندم
و با هم بودن دل را
به رقص آرم
بیا جانم
بیا با یکدگر باشیم
عاشق و خندان بمانیم
و بهاری تازه با نوروز را باهم
بپای هم بیافشانیم
زندگی تازه ای را
باعشق بپاسازیم
#م_ب_انصاری_دزفولی