خرابات


خرابات

«در خرابات مغان نور خدا میبینم» هرچه که هست در عالم همه را غرق فنا میبینم مدعی آینه را دید گمان کرد که هست این نظر کردن او را به خطا میبینم هر کسی کرد هوای لب جانانه او جان شیرین به کف ٬ جام بلاشاعر:حسن علوی پور

«در خرابات مغان نور خدا میبینم»
هرچه که هست در عالم همه را غرق فنا میبینم
مدعی آینه را دید گمان کرد که هست
این نظر کردن او را به خطا میبینم
هر کسی کرد هوای لب جانانه او
جان شیرین به کف ٬ جام بلا میبینم
هاتفی کرد ندا پرده برانداخته یار
فتنه زلف رها کرده در این ارض و سما میبینم
بزم در گوشه میخانه بپا شد همگی مست و خراب
وه چه شوری که در این صحن و سرا میبینم
ناگهان پرده برانداخته او یعنی که
موی آشفته ی در باد رها میبینم
کاش بودی به خرابات مغان وقت سحر
که از آن چشم پر آشوب چه ها میبینم
گاهی از شوق گذارم به دهان بیت لبش
غزل صورت و بیت الغزلش غرق صفا میبینم
این همه لطف که شد بر دل آواره ما
همه را مرحمتی بر سر این بی سر و پا میبینم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس | قابی دیدنی از بازیگر زن پُرحاشیه در حرم امام رضا(ع)